به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

لاله رخا سمن برا سرو روان کیستی

سنگ‌دلا، ستم‌گرا، آفت جان کیستی

تیر قدی کمان کشی زهره رخی و مهوشی

جانت فدا که بس خوشی جان و جهان کیستی

از گل سرخ رسته‌ای نرگس دسته بسته‌ای

نرخ شکر شکسته‌ای پسته دهان کیستی

ای تو به دلبری سمر، شیفتهٔ رخت قمر

بسته به کوه بر کمر، موی میان کیستی

دام نهاده می‌روی مست ز باده می‌روی

مشت گشاده می‌روی سخت کمان کیستی

شهد و شکر لبان تو جمله جهان از آن تو

در عجبم به جان تو تاخود از آن کیستی

ادامه مطلب
سه شنبه 19 اردیبهشت 1396  - 1:12 PM

 

چو عمر رفته تو کس را به هیچ کار نیایی

چو عمر نامده هم اعتماد را به نشایی

عزیز بودی چون عمر و همچو عمر برفتی

چو عمر رفته ز دستم نداند آنکه کی آیی

مرا چو عمر جوانی فریب دادی رفتی

تو همچو عمر جوانی، برو نه اهل وفایی

دلم تو را و جهان را وداع کرد به عمری

که او به ترک سزا بود و تو به هجر سزایی

چو عمر نفس‌پرستان که بر محال گذشت آن

برفتی از سر غفلت نپرسمت که کجایی

تو را به سلسلهٔ صبر خواستم که ببندم

ولی تو شیفته چون عمر بیش بند نپایی

ز دست عمر سبک پای سرگران به تو نالم

که عمر من ز تو آموخت این گریخته پایی

تو هم‌چو روزی بسیار نارسیده بهی ز آن

که عمر کاهی اگرچه نشاط دل بفزایی

مرا ز تو همه عمر است ماتم همه روزه

که هم‌چو عید به سالی دوبار روی نمایی

چو عمر رفته به محنت که غم فزاید یادش

به یاد نارمت ایرا که یادگار بلایی

چو روز فرقت یاران که نشمرند ز عمرش

ز عمر نشمرم آن ساعتی که پیش من آیی

ز خوان وصل تو کردم خلال و دست بشستم

به آب دیده ز عشقت که زهر عمر گزایی

مرا به سال مزن طعنه گر کهن شده سروم

که تو به تازگی عمر هم‌چو گل به نوایی

تویی که نقب زنی در سرای عمر و به آخر

نه نقد وقت بری کیسهٔ حیات ربایی

چنان که از دیت خون بود حیات دوباره

دوباره عمر شمارم که یابم از تو جدایی

من از غم تو و از عمر سیر گشتم ازیرا

چو غم نتیجهٔ عمری چو عمر دام بلایی

به عمرم از تو چه اندوختم جزین زر چهره

به زر مرا چه فریبی که کیمیای جفایی

برو که تشنهٔ دیرینه‌ای به خون من آری

نپرسم از تو که چون عمر زود سیر چرایی

تنم ببندی و کارم به عمرها نگشایی

که کم عیاری اگرچه چو عمر بیش بهایی

ادامه مطلب
سه شنبه 19 اردیبهشت 1396  - 1:12 PM

 

قم بکرة و خذها با کورة الحیات

فالدیک قدینادی هات السلاف هات

در جام زیبقی کن گوگرد سرخ ذاتی

آن کیمیای جان‌ها وان گوهر نباتی

راحا کعین دیک اصفی من الفرات

فالدیک فی اذان والکاس فی الصلوة

لب تشنگان جان را سیارهٔ حیاتی

بل یوسفان دل را از چاه غم نجاتی

هات‌الصبوح فاشرب مستدرک الفوات

انعم بها صبوحی واجمع بهاشتات

می خواه و دیو دل باش ارچه ملک صفاتی

از سرزنش چه ترسی نه قاضی‌القضاتی

حفت الیک روحی حتی انحنت قناتی

لاالخیر فی حیاتی لاالضر من مماتی

خاقانیا چو دیدی از عمر بی‌ثباتی

نطع هوس برافشان پندار شاه ماتی

وصف خدایگان خوان گر مرد معجزاتی

اقبال پادشه را از سیل حادثاتی

ادامه مطلب
سه شنبه 19 اردیبهشت 1396  - 1:12 PM

 

از روی تو فروزد شمع سرای عیسی

وز عارض تو خیزد نور شب تجلی

ای صید دام حسنت شیران روز میدان

وی مست جام عشقت مردان راه معنی

آتش پرست رویت جان هزار زردشت

بستهٔ صلیب زلفت عقل هزار عیسی

رضوان به روی تو دید این تیره خاکدان را

گفت اینت خوب جائی، خوشتر ز خلد ماوی

هر دل که رفت نزهت در باغ زلفت آرد

دارد چراگه جان در زیر شاخ طوبی

ای بی‌نمک به هجران خوش کن به وصل عیشم

دانی مزه ندارد بی‌تو ابای دنیی

با من که هست جانی مانده ز دست قهرت

در پای تو فشاندم، کردی قبول یانی

خاقانی از دل و جان برخی روی تو شد

گرچه ز وصلت او را دولت نداد برخی

ادامه مطلب
سه شنبه 19 اردیبهشت 1396  - 1:12 PM

 

تعاطی الکاس من شان الصبوح

فسق بالراح یا ریحان روحی

ببین هم‌چون لبت خندان رخ صبح

بده چون اشک من جام صبوحی

هواک الکاس الذی لاتستفت فیها

ولاتخفی الهوی خوف الفضوح

لبت می در می است و نوش در نوش

بنامیزد فتوح اندر فتوحی

جرحت القلب فاسق الراح صرفا

فاصفاها قصاصا للجروح

سخن‌ها تازه کن خاقانی ایراک

کهن شد قول‌های بوالفتوحی

ادامه مطلب
سه شنبه 19 اردیبهشت 1396  - 1:12 PM

 

ما انصف ندمانی لو انکر ادمانی

فالقهوة من شرطی لاالتوبة من شانی

ریحان به سفال اندر بسیار بود دانی

آن جام سفالی کو و آن راوق ریحانی

لو تمزجها بالدم من ادمع اجفانی

یزدادلها صبغ فی احمرها القانی

مجلس ز پری‌رویان چون بزم سلیمانی

باغنهٔ داودی مرغان خوش الحانی

یا یوسف عللنی ادلامک اخوانی

کم من علل تشفی من غایة الاحزانی

شو گوش خرد برکش چون طفل دبستانی

تا پیر مغان بینی در بلبله گردانی

اقبلت علی وصلی و احتلت لهجرانی

این القدم الاولی این النظر الثانی

خاقانی اگر خواهی کز عشق سخن‌رانی

کم زن همه عالم را پس گو کم خاقانی

چون بر ملک مشرق عید گهر افشانی

العبد نویس از جان بر تختهٔ پیشانی

ادامه مطلب
سه شنبه 19 اردیبهشت 1396  - 1:12 PM

 

یارب لیل مظلم قد قلت یارب ارحم

حتی تجلی الصبح لی فی‌الساترین المعلم

جام صبوحی ده قوی چون صبح بنمود از نوی

بوئی چو باد عیسوی رنگ چو اشک مریمی

هات من الدن دما فاشرب هنیا فی‌الملا

فالنفس من قبل الصبی ربت جنانا بالدم

خون خورده‌ای نه مه پسر خون رزان می خور دگر

کاین آدمی را آبخور خون است مسکین آدمی

ادامه مطلب
سه شنبه 19 اردیبهشت 1396  - 1:12 PM

 

ای رخ نورپاش تو پیشه گرفته دلبری

رونق آفتاب شد زان رخ هم‌چو مشتری

ماهی و چون عیان شوی شمع هزار مجلسی

سروی و چون روان شوی شور هزار لشکری

طرهٔ تو به رغم من چون شب من به تیرگی

کیسهٔ من ز ناز تو چون لب تو به لاغری

گرچه سپید کاری است از همه روی کار تو

رو که قیامتی است هم زلف تو در سیه‌گری

از سرشک سوختم ز آن همه سوزم از درون

با همه آب ساختی ز آن همه آبی از تری

هم شکری تو هم نمک با تو چه نسبت آب را

چند به رغم دوستان دشمن خویش پروری

ابر زیان کار توست، ابر مکن دو چشم من

کفت آن به تو رسد زآنکه به چشم من دری

اشک مرا چو روی خود دار عزیز اگر تو را

در خورد آب و افتاب از پی ساز گازری

کنت تعاف نظرة من لحظات مقلتی

لست تخاف جمرة من ز فرات خاطری

سینهٔ خاقنی اگر پاک بشوئی از عنا

پیش خدایگان تو را بیش کند ثناگری

ادامه مطلب
سه شنبه 19 اردیبهشت 1396  - 1:12 PM

 

دلم خاک تو شد گو باش من خون می‌خورم باری

ز دست این دل خاکی به دست خون درم باری

مرا مهره به کف ماند تو را داو روان حاصل

تو نو نو کعبتین میزن که من در ششدرم باری

گر از من رخ نهان کردی سپاس حق کنون کردم

سپاس زندگانی نیست بی‌تو بر سرم باری

مرا گر خال گندم‌گونت جوجو می‌کند گو کن

من آن جو سنگ خالت را به صد جان می‌خرم باری

مپوش آن رخ ز من کآخر ز من نگزیرد آن رخ را

که آن رخ آینه سیماست من خاکسترم باری

مرا دردی است ناپرسان مپرس از من که سربسته

چه شب‌ها زنده می‌دارم چه تب‌ها می‌برم باری

چو آهی برکشم از دل مگو ای دوست دشمن خور

چه جای دشمن است ای دوست خود را می‌خورم باری

دلم گر باز می‌ندهی دل دیگر به وامم ده

که بر خاک عراق این بار بی‌دل نگذرم باری

جهان گفتی سفالی دان که خاقانی است ریحانش

جهان را گرچه ریحانم تو را خاک درم باری

به لشکرگاه دارم روی وبر سلطان فشانم جان

گر آن دریاست وین خورشید من نیلوفرم باری

ادامه مطلب
سه شنبه 19 اردیبهشت 1396  - 1:12 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 593

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4459582
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث