به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

جانا لب تو پیش‌کش از ما چه ستاند

اینک سر و زر نقد دگر تا چه ستاند

مائیم و دلی جوجو از اندیشهٔ عشقت

عشقت به یکی جو چه دهد یا چه ستاند

عشق تو به منشور کهن جان ستد از من

یارب چو شود تازه به طغرا چه ستاند

امروز جهان بستد و ما را غم این نیست

ما را غم آن است که فردا چه ستاند

گیرم که عروس غم تو نامزد ماست

وصل تو ز ما خط تبرا چه ستاند

چون تافتگی تب خاقانی از اینجاست

دل مهر تب او ز دگر جا چه ستاند

ادامه مطلب
یک شنبه 17 اردیبهشت 1396  - 2:43 PM

 

مهر تو بر دیگران نتوان نهاد

گوهر اندر خاکدان نتوان نهاد

مایهٔ من کیمیای عشق توست

مایه در وجه زیان نتوان نهاد

دست دست توست و جان ماوای تو

پای صورت در میان نتوان نهاد

بارها گفتی که بوسی بخشمت

تا نبخشی، دل بر آن نتوان نهاد

بر جهان گفتی که دل باید نهاد

بر تو بتوان، بر جهان نتوان نهاد

گر زمانه داد ندهد یا فلک

بر تو جرم این و آن نتوان نهاد

با زمانه پنجه درنتوان فکند

بر فلک هم نردبان نتوان نهاد

تا به کوی توست خاقانی مقیم

رخت او بر آستان نتوان نهاد

ادامه مطلب
یک شنبه 17 اردیبهشت 1396  - 2:43 PM

 

پردهٔ نو ساخت عشق، زخمهٔ نو در فزود

کرد به من آنچه خواست، برد ز من آنچه بود

لشکر عشق تو باز بر دل من ران گشاد

گر همه در خون کشد، پشت نباید نمود

دل ز کفم شد دریغ سود ندارد کنون

سنگ پیاله شکست گربه نواله ربود

ز آتش هجران تو دود به مغزم رسید

اشک ز چشمم گشاد مایهٔ اشک است دود

عشق چو یکسر بود هجران خوشتر ز وصل

باده چو دردی بود دیر نکوتر که زود

کشتن من یاد کن، یاد دگر کس مکن

گوش مرا مشنوان آنچه نیارم شنود

چشم سیاه تو دید دل ز برم برپرید

فتنهٔ خاقانی است این دل کور کبود

ادامه مطلب
یک شنبه 17 اردیبهشت 1396  - 2:43 PM

 

حاشا که مرا جز تو در دیده کسی باشد

یا جز غم عشق تو در دل هوسی باشد

کس چون تو نشان ندهد در کل جهان لیکن

چون این دل هر جائی هر جای بسی باشد

بر پای تو سر دارم گر سر خطری دارد

وصل تو به دست آرم گر دسترسی باشد

از خاک سر کویت خالی نشوم یک شب

گر بر سر هر سنگی حالی عسسی باشد

ز آنجا که توئی تا من صد ساله ره است الحق

ز اینجا که منم تا تو منزل نفسی باشد

از زحمت خاقانی مازار که بد نبود

گر خوان وصالت را چون او مگسی باشد

ادامه مطلب
یک شنبه 17 اردیبهشت 1396  - 2:42 PM

 

با یاد تو زهر بر شکر خندد

با روی تو شام بر سحر خندد

درماه نو از چه روی می‌خندی

کان روی به آفتاب برخندد

عاشق همه زهر خندد از عشقت

گر عشق این است ازین بتر خندد

آنجا که تو تیر غمزه اندازی

آفاق بر آهنین سپر خندد

و آنجا که من از جگر کشم آهی

عشاق بر آتش سقر خندد

من در غم تو عقیق می‌گریم

دانم که عقیق تو شکر خندد

چون لعل تو بیند اشک خاقانی

از شرم چو گل به پوست درخندد

ادامه مطلب
یک شنبه 17 اردیبهشت 1396  - 2:42 PM

فروغ جمالت نظر برنتابد

صفات خیالت خبر برنتابد

به کوی تو از زحمت عاشقانت

نسیم سحرگه گذر برنتابد

به بازار تو مشتری بی‌بصر به

که جانان خریدن بصر برنتابد

بلائی که از عشقت آمد به رویم

قضا برنگیرد قدر برنتابد

به هر زشتی از عشق تو برنگردم

که از عشق خوبان حذر برنتابد

برآنی که خونم بریزی و سهل است

چه عاشق بود کاینقدر برنتابد

مکن هیچ تقصیر در کشتن من

که کار عزیزان خطر برنتابد

به بوسه لبت را کند رنجه نی‌نی

که درد سر او نظر برنتابد

به کامت ز تنگی سخن در نگنجد

میان تو جان را کمر برنتابد

به جان و سر تو که خاقانی از تو

به جان گر کنی حکم سر برنتابد

سگ توست خاقانی اینک به داغت

چنان دان که داغ دگر برنتابد

ادامه مطلب
یک شنبه 17 اردیبهشت 1396  - 2:42 PM

 

خوی او از خام‌کاری کم نکرد

سینهٔ من سوخت چشمش نم نکرد

دشمنان با دشمنان از شرم خلق

آشتی رنگی کنند آنهم نکرد

از مکن گفتن زبانم موی شد

او هنوز از جور موئی کم نکرد

روزی از روی خودم چون روی خود

جان غم پرورد را خرم نکرد

سینه‌ام زان پس که چون گوهر بسفت

چون صدف بشکافت پس مرهم نکرد

عشق او تا بر سر من آب خورد

آب خورد جانم الا غم نکرد

در جفا هم جنس عالم بود لیک

آنچه او کرد از جفا، عالم نکرد

خار غم در راه خاقانی نهاد

وز پی برداشتن قد خم نکرد

ادامه مطلب
یک شنبه 17 اردیبهشت 1396  - 2:42 PM

 

ذره نماید آفتاب ار به جمال تو رسد

عین کمال خسته باد ار به کمال تو رسد

ماه منی و ماه را چرخ فدای تو دهد

گر به دیار دشمنان وقت زوال تو رسد

چشم زمانه را فلک میل زوال درکشد

گر نظر گزند او سوی جمال تو رسد

یافتن وصال تو کار نه چون منی بود

دولت دیگری طلب کو به وصال تو رسد

چشم من ار هزار سال از پی روی تو دود

گر برسد به عاقبت هم به خیال تو رسد

دیدهٔ خاقنی اگر لاف جمال تو زند

کس نکند قبول ازو کان به مثال تو رسد

ادامه مطلب
یک شنبه 17 اردیبهشت 1396  - 2:42 PM

 

عشق تو به هر دلی فرو ناید

و اندوه تو هر تنی نفرساید

در کتم عدم هنوز موقوف است

آن سینه که سوزش تو را شاید

از هجر تو ایمنم چو می‌دانم

کو دست به خون من نیالاید

با خوی تو صورتم نمی‌بندد

کز عشق تو جز دریغ برناید

با دستان غم تو می‌سازم

گر ناز تو زخمه در نیفزاید

آن می‌کنی از جفا که لاتسل

تا کیست که گوید این نمی‌شاید

ز اندیشهٔ تو قرار من رفته است

گر لطف کنی قرار باز آید

چون طشت میان تهی است خاقانی

زان راحت‌ها که روح را باید

چون زخم رسد به طشت بخروشد

انشگت بر او نهی بیاساید

ادامه مطلب
یک شنبه 17 اردیبهشت 1396  - 2:42 PM

 

عشاق به جز یار سر انداز نخواهند

خوبان به جز از عاشق جان‌باز نخواهند

تا عشق بود عقل روا نیست که مردان

در مملکت عاشقی انباز نخواهند

آنان که چو من بی پر و پروانهٔ عشقند

جز در حرم جانان پرواز نخواهند

بیداد از آن جزع جهان‌سوز نبینند

فریاد از آن لعل جهان‌ساز نخواهند

گر کشت مرا غمزهٔ غمازش زنهار

تا خونم از آن غمزهٔ غماز نخواهند

در مذهب عشاق چنان است شریعت

کان را که بکشتند دیت باز نخواهند

بی‌عشق ز خاقانی چیزی نگشاید

بی‌وصل گل، از بلبل آواز نخواهند

ادامه مطلب
یک شنبه 17 اردیبهشت 1396  - 2:42 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 593

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4463049
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث