به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

دل شد از دست و نه جای سخن است

وز توام جای تظلم زدن است

دل تو را خواه قولا واحدا

تا تو خواهیش دو قولی سخن است

آنچه در آینه بینم نه منم

پرتو توست که سایه فکن است

نظرت نیست به من زانکه مرا

تن نماند و نظر جان به تن است

باد سردم بکشد شمع فلک

شمع جان در تنهٔ پیرهن است

هست دیگ هوست خام هنوز

خامی آن ز دم سرد من است

گل ز باغ رخت آن کس چیند

که چو گل زر ترش در دهن است

عالمی شیفتهٔ زلف تواند

زلف تو شیفتهٔ خویشتن است

کرده‌ام توبه ز می خوردن لیک

لب میگون تو توبه‌شکن است

نظر خاص تو خاقانی راست

گرت نظاره هزار انجمن است

ادامه مطلب
یک شنبه 17 اردیبهشت 1396  - 2:31 PM

 

آن نازنین که عیسی دلها زبان اوست

عود الصلب من خط زنار سان اوست

بس عقل عیسوی که ز مشکین صلیب او

زنار بندد ارچه فلک طیلسان اوست

هر دم لبش به خنده برآید مسیح نو

مانا که مریمی دگر اندر دهان اوست

فرسوده‌تر ز سوزن عیسی تن من است

باریک‌تر ز رشتهٔ مریم لبان اوست

آن لعل را به رشتهٔ مریم که درکشید

از سوزن مسیح که شکل میان اوست

گر بر دلم زبور بخوانند نشنود

کانجیر مرغش از لب انجیل خوان اوست

پیران کعبه لاف ز خاقانی آورند

ترسای روم کیست که خاقانی آن اوست

ادامه مطلب
یک شنبه 17 اردیبهشت 1396  - 2:31 PM

 

بس لابه که بنمودم و دل‌دار نپذرفت

صد بار فغان کردم و یک‌بار نپذرفت

از دست غم هجر به زنهار وصالش

انگشت زنان رفتم و زنهار نپذرفت

گه سینه ز غم سوختم و دوست نبخشود

گه تحفه ز جان ساختم و یار نپذرفت

بس شب که نوان بودم بر درگه وصلش

تا روز مرا در زد و دیدار نپذرفت

گفتم که به مسمار بدوزم در هجرش

بسیار حیل کردم و مسمار نپذرفت

بر دشمن من زر به خروار برافشاند

وز دامن من در به انبار نپذرفت

پذرفت مرا اول و رد کرد به آخر

هان ای دل خاقانی پندار نپذرفت

ادامه مطلب
یک شنبه 17 اردیبهشت 1396  - 2:31 PM

 

شوری ز دو عشق در سر ماست

میدان دل از دو لشکر آراست

از یک نظرم دو دلبر افتاد

وز یک جهتم دو قبه برخاست

خورشید پرست بودم اول

اکنون همه میل من به جوزاست

در مشرق و مغرب دل من

هم بدر و هم آفتاب پیداست

جانم ز دو حور در بهشت است

کارم ز دو ماه بر ثریاست

گر یافته‌ام دو در عجب نیست

زیرا که دو چشم من دو دریاست

بالله که خطاست هرچه گفتم

والله که هرآنچه رفت سوداست

خاقانی را چه روز عشق است

با این غم روزگار کور است

روزی دارد سیاه چونانک

دشمن به دعای نیم شب خواست

ادامه مطلب
یک شنبه 17 اردیبهشت 1396  - 2:31 PM

 

سر سودای تو را سینهٔ ما محرم نیست

سینهٔ ما چه که ارواح ملایک هم نیست

کالبد کیست که بیند حرم وصل تو را

کانکه جان است به درگاه تو هم محرم نیست

خاک آن ره که سگ کوی تو بگذشت بر او

شیر مردان را از نافهٔ آهو کم نیست

هر دلی را که کبودی ز لب لعل تو داشت

خانقاهش به جز از زلف خم اندر خم نیست

بی‌دلی را که دمی با تو مهیا گردد

قیمت هر دو جهان نیمهٔ آن یک‌دم نیست

دیدهٔ شوخ تو را کشتن خلق آئین شد

تا کی این ظلم، در این دیده همانا نم نیست

زین خبر زلف تو شاد است به رنگش منگر

کاین سیه جامگی از کفر است از ماتم نیست

رو که سلطان جمالی تو و در عالم عشق

آخرین صف ز گدایان تو جز آدم نیست

چون به صد تیر بخستی دل خاقانی را

خود در آن، حقهٔ نوشین تو یک مرهم نیست

ادامه مطلب
یک شنبه 17 اردیبهشت 1396  - 2:31 PM

 

ما به غم خو کرده‌ایم ای دوست ما را غم فرست

تحفه‌ای کز غم فرستی نزد ما هردم فرست

جامه هامان چاک ساز و خانه‌هامان پاک سوز

خلعه‌هامان درد بخش و تحفه‌هامان غم فرست

چون به یاد ما رسی دستی به گرد خود برآر

گر همه اشکی به دست آید تو را، آن هم فرست

خستگی سینهٔ ما را خیالت مرهم است

ای به هجران خسته مارا، خسته را مرهم فرست

یوسف گم گشتهٔ ما زیر بند زلف توست

گه گهی ما را خبر زان زلف خم در خم فرست

زلف تو گر خاتم از دست سلیمان در ربود

آن بر او بگذار وز لعلت یکی خاتم فرست

رخت خاقانی در این عالم نمی‌گنجد ز غم

غمزه‌ای بر هم زن و او را بدان عالم فرست

ادامه مطلب
یک شنبه 17 اردیبهشت 1396  - 2:31 PM

 

دردی است درد عشق که درمان پذیر نیست

از جان گزیر هست و ز جانان گزیر نیست

شب نیست تا ز جنبش زنجیر مهر او

حلقهٔ دلم به حلقهٔ زلفش اسیر نیست

گفتا به روزگار بیابی وصال ما

منت پذیرم ارچه مرا دل‌پذیر نیست

دل بر امید وعدهٔ او چون توان نهاد

چون عمر پایدار و فلک دستگیر نیست

بار عتاب او نتوانم کشید از آنک

دل را سزای هودج او بارگیر نیست

بی‌کار ماند شست غم او که بر دلم

از بس که زخم هست دگر جای تیر نیست

خود پرده‌ام دراندم و خود گویدم که هان

خاقانیا خموش که جای نفیر نیست

اندر جهان چنان که جهان است در جهان

او را به هر صف که بجوئی نظیر نیست

او را نظیر هست به خوبی در این جهان

خاقان اکبر است که او را نظیر نیست

ادامه مطلب
یک شنبه 17 اردیبهشت 1396  - 2:31 PM

 

شمع شب‌ها به جز خیال تو نیست

باغ جان‌ها به جز جمال تو نیست

رو که خورشید عشق را همه روز

طالعی به ز اتصال تو نیست

شو که سلطان فتنه را همه سال

سپهی به ز زلف و خال تو نیست

رخش شوخی مران که عالم را

طاقت ضربت دوال تو نیست

سغبهٔ وعدهٔ محال توام

کیست کو سغبهٔ محال تو نیست

همه روز ار ز روی تو دورست

همه شب خالی از خیال تو نیست

ز آرزوها که داشت خاقانی

هیچ و همی به جز وصال تو نیست

ادامه مطلب
یک شنبه 17 اردیبهشت 1396  - 2:31 PM

 

به باغ وصل تو خاری، رقیب صد ورد است

به یاد روی تو دردی، طبیب صد درد است

هزار جان مقدس فدای روی تو باد

که زیر دامن زلف تو سایه پرورد است

به روزگار هوای تو کم شود نی نی

هوای تو عرضی نیست مادر آورد است

رسول من سوی تو باد صبح‌دم باشد

ازین قبل نفس باد صبح‌دم سرد است

سپر به مهر فکندم گمان به کینه مکش

به تیر غمزه بگو کو نه مرد ناورد است

به دل اسیر هوای تو گشت خاقانی

اگر به جان برهد هم سعادتی مرد است

ادامه مطلب
یک شنبه 17 اردیبهشت 1396  - 2:31 PM

 

تیره زلفا بادهٔ روشن کجاست

دیر وصلا رطل مرد افکن کجاست؟

جرعه زراب است بر خاکش مریز

خاک مرد آتشین جوشن کجاست؟

حلقهٔ ابریشم آنک ماه نو

لحن آن ماه بریشم زن کجاست؟

از دغا بازان نو یک جنس کو

وز حریفان کهن یک تن کجاست؟

در جهانی کو نه مرد است و نه زن

جز مخنث مرد کو یا زن کجاست؟

در شعار بندگی یاقوت‌وار

چون شبه آزاد دل جز من کجاست؟

سنگ دربر می‌دود گیتی چو آب

کاب عیشی یا دلی روشن کجاست؟

خام گفتار است خاقانی از آنک

پخته رنگی سوخته خرمن کجاست

ادامه مطلب
یک شنبه 17 اردیبهشت 1396  - 2:31 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 593

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4463415
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث