به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

شبی کز خیال توگل چیده بودم

هماغوش صد جلوه خوابیده بودم

چرا آب‌گوهر نباشد غبارم

به راه تو یک اشک غلتیده بودم

نهان از تو می‌باختم با تو عشقی

تو فهمیده بودی نفهمیده بودم

کس آیینه دارت نشد ورنه من هم

به حیرت امیدی تراشیده بودم

به رنگی‌ست چون سایه‌ام جوش غفلت

که می‌رفتم از خویش و خوابیده بودم

طریق وفا تلخکامی ندارد

شکر بود اگر خاک لیسیده بودم

بنازم به اقبال درد محبت

که تا چرخ یک ناله بالیده بودم

ز وهم ای جنون عقده‌ام وا نکردی

به خویش آنقدرها نپیچیده بودم

تماشا خیال است و دیدار حیرت

ز آیینه این حرف پرسیده بودم

چوگل چاک می‌رو‌بد از پیکر من

ندانم برای چه خندیده بودم

به مژگان گشودن نهان گشت بیدل

جمالی که پیش از نگه دیده بودم

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1396  - 1:57 PM

 

صد بیابان جنون آن طرف هوش خودم

اینقدر یاد که کرده‌ست فراموش خودم

ذوق آرایشم از وضع سلامت دور است

چون صدف‌ خسته دل از فکر دُر گوش خودم

حیرت از لذت دیدار توام غافل ‌کرد

چشمهٔ آینه‌ام بیخبر از جوش خودم

انتظار هوس‌ گردن خوبان تا چند

کاش صبحی دمد از موی بناگوش خودم

پرفشان است نفس لیک زخود رستن‌کو

با همه شور جنون در قفس هوش خودم

شمع تصویر من از داغ هم افسرده‌تر است

اینقدر سوختهٔ آتش خاموش خودم

نقد کیفیتم از میکدهٔ یکتایی‌ست

می‌کشم جرعه ز دست تو و مدهوش خودم

عضو عضوم چمن‌آرای پر طاووس است

به خیال تو هزار آینه آغوش خودم

بار دلها نی‌ام از فیض ضعیفی بیدل

همچو تمثال‌کشد آینه بر دوش خودم

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1396  - 1:57 PM

 

زا‌ن ناله‌ که شب بی ‌رخت افراخته بودم

درگردن گردون رسن انداخته بودم

این عالم آشفته که هستی است غبارش

رنگیست‌ که من صبح ازل باخته بودم

پرواز غبارم پر طاووس ندارد

همدوش خیالت نفسی تاخته بودم

هیهات‌ که فردا چه شناسم من غافل

دیروز هم آثار تو نشناخته بودم

پیشانی‌ام آخر ز عرق پاک نگردید

کز تاب رخت آینه نگداخته بودم

جز باد نپیمودم ازین دشت توهم

چون صبح طلسم نفسی ساخته بودم

درآتشم از ننگ فضولی چه توان‌کرد

او در بر و من آینه پرداخته بودم

خاکسترم امروز تسلی‌گر دود است

پروانهٔ بیتاب همین فاخته بودم

بیدل! ز میان دست غریبی به در آمد

تیغی‌که به میدان غرور آخته بودم

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1396  - 1:57 PM

 

به باغی که چون صبح خندیده بودم

ز هر برگ گل دامنی چیده بودم

به زاهد نگفتم ز درد محبت

که نشنیده بود آنچه من دیده بودم

چرا خط پرگار وحدت نباشم

به گرد دل خویش گردیده بودم

جنون می‌چکد از در و بام امکان

دماغ خیالی خراشیده بودم

اگر سبزه رستم و گر گل دمیدم

به مژگان نازت که خوابیده بودم

هنوزم همان جام ظرف محبت

نم اشک چندی تراویده بودم

شرر جلوه‌ای کرد و شد داغ خجلت

به این رنگ من نیز نازیده بودم

قیامت غبار است صحرای الفت

من اینجا دمی چند نالیده بودم

ندزدیدم آخر تن از خاکساری

عبیری بر این جامه مالیده بودم

ادب نیست در راه او پا نهادن

اگر سر نمی‌بود لغزیده بودم

ندانم ‌کجا رفتم از خوبش بیدل

به یاد خرامی خرامیده بودم

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1396  - 1:57 PM

 

به یاد نرگس او هر طرف احرام می‌بندم

جرس وا می‌کنم از محمل و بادام می‌بندم

به قاصد تا کنم از حسرت دیدار ایمایی

به حیرت می‌روم آیینه بر پیغام می‌بندم

ز باغ زندگی هرکس غرور حاصلی دارد

به امید ثمر من هم خیال خام می‌بندم

چو صبح آزادی‌ام پا لغز شبنم در نظر دارد

ز آغاز این تری بر جبههٔ انجام می‌بندم

نفس وارم درین ویرانه صیاد پشیمانی

ز چیدنها همان وا چیدنی بردام می‌بندم

گره در طبع نی منع عروج ناله است اینجا

به قدر نردبان بر خویش راه بام می‌بندم

جنون هرزه فکری از خمارم برنمی‌آرد

اگر پیچم به خود مضمون خط جام می‌بندم

درین ظلمت سرا تا راه پروازی‌کنم روشن

چو طاووس از عدم بر بال و پرگلجام می‌بندم

دم صبحم به شور ساز امکان برنمی‌آید

چو شب در سرمه می‌خوابم زبان عام می‌بندم

حیا از آبرو نگذشت و من از حرص دون همت

بر این یک قطره عمری شد پل ابرام می‌بندم

اگر این است بیدل جرات جولان شهرتها

نگین را همچو سنگ آخر به پای نام می‌بندم

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1396  - 1:57 PM

 

چو بوی‌گل به نظرها نقاب نگشودم

بهار آینه پرداخت لیک ننمودم

خیال پوچ دو روزم غنیمت سوداست

به این متاع ‌که در پیش وهم موجودم

هزار خلد طرب داشته‌ست وضع خموش

چها گشود به رویم لبی‌ که نگشودم

به رنگ سایه ز جمعیتم مگوی و مپرس

گذشت عمر به خواب و دمی نیاسودم

چو زخم صبح ندارم لب شکایت غیر

همان تبسم خود می‌کند نمکسودم

ز همرهان مدد پا نیافتم چو جرس

هزار دشت به اقبال ناله پیمودم

هوس بضاعت سعی از دماغ می‌خواهد

ز یأس دست و دلی داشتم به هم سودم

ز زندگی چه نشاط آرزو کنم یارب

چو عمر رفته سراپا زیان بی‌سودم

ز عرض جسم‌ که ننگ شعور هستی بود

به غیر خاک دگر بر عدم چه افزودم

تو خواه شخص عدم‌ گوی خواه بیدل‌گیر

در آن بساط‌ که چیزی نبود من بودم

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1396  - 1:57 PM

 

سحر ز شرم رخت مطلعی به تاب رساندم

زمین خانهٔ خورشید را به آب رساندم

به یک قدح به در آوردم از هزار حجابش

تبسم سحری‌ گفتم آفتاب رساندم

رهی به نقطهٔ موهوم بردم از خط هستی

جریده‌ای که ندارم به انتخاب رساندم

تلاش راحتم این بس که با کمال ضعیفی

چو شمع‌ یک مژه تا نقش پا به خواب رساندم

پیام ملک یقینم نداشت قاصد دیگر

چو عکس از آینه برگشتم و جواب رساندم

به یک حدیث‌ که خواندم ز شبهه‌زار تعین

به گوش هر دو جهان آیه ی عذاب رساندم

صفای جوهر معنی نداشت غیر ندامت

مرا نشاند در آتش به هر مآب رساندم

چو شمع‌ آن سوی خاکسترم نبود تسلی

دماغ سوخته آخر به ماهتاب رساندم

به سعی فطرت معذور بیش اپن چه‌ گشاید

نگاهی از مژهٔ بسته تا نقاب رساندم

شب چراغ خموش انتظار صبح ندارد

دعای خود به دعاهای مستجاب رساندم

به عشق نسبت عجزم درست کرد تخیل

سری نداشتم اما به آن رکاب رساندم

خطی ز مشق یقین‌ گل نکرد از من بیدل

چو حرف شبهه‌، خراشی به هر کتاب رساندم

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1396  - 1:57 PM

 

شباب رفت و من از یأس مبتلا ماندم

به دام حلقهٔ مار از قد دو تا ماندم

گذشت یار و من از هر چه بود واماندم

پی‌اش نرفتم و از خویش هم جدا ماندم

دلیل عجز همین خیر و باد طاقت داشت

رفیق آبله پایان نقش پا ماندم

نبست محملم امداد همنوایی کس

ز بار دل به ته ‌کوه چون صدا ماندم

هزار قافله بار امید داشت‌ خیال

عیان نشد که ‌گذشتم ز خویش یا ماندم

جبین شام اجابت نمی به رشحه نداد

قدح پرست هوا چون ‌کف دعا ماندم

به وسع دامن همت ‌کسی چه ناز کند

جهان غنی شد و من همچنان گدا ماندم

گذشت خلقی ازین دشت بی‌نیاز امید

من از فسانهٔ کوثر به کربلا ماندم

ز خوان بی‌نمک آرزو درین محفل

به غیر عشوه چه خوردم‌ کز اشتها ماندم

چو شبنم آینه‌ام یک عرق جلا نگرفت

به طاق پردهٔ ناموسی هوا ماندم

شکست بال ز آوارگی پناهم بود

نفس به موج ‌گهر دادم از شنا ماندم

تمیز هستی از اندیشهٔ خودم واداشت

گرفتم آینه و محو آن لقا ماندم

ز هیچ قافله‌گردم سری برون نکشید

به حیرتم من بی‌ دست و پا کجا ماندم

به دست سوده مگرکار خود تمام‌کنم

که رفت نوبت و بیرون آسیا ماندم

تو گرم باش به شبگیر وهم و ظن بیدل

که من چو شمع ز خود رفته رفته واماندم

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1396  - 1:57 PM

 

ندارم رشتهٔ دیگر که آیین طلب بندم

شب تاری مگر برساز آهنگ طرب بندم

ز گفت‌وگو دهم تا کی به توفان زورق دل را

حیا کو کز لب خاموش پل بحر طلب بندم

به این ترتیب الفاظی ‌که دارد ننگ موزونی

دو مصرع ربط پیدا می‌کند گر لب به لب بندم

به خیر و شر چه پردازم ‌که تسلیم حیا مشرب

به ‌کفرم می‌کند منسوب‌ گر دل بر سبب بندم

مزاج خاکسارم با رعونت بر نمی‌آید

جبین بر سجده مشتاقست احرام ادب بندم

ز طبع موج ‌گوهر غیر همواری نمی‌جوشد

مروت جوهرم‌ گر تیغ بندم بر غضب بندم

دل بیدرد تا کی مجلس آرای هوس باشد

جنونی بشکند این شیشه تا راه حلب بندم

ندارد چون تامل شاهد نظم دقیق اینجا

نقاط سکته من هم بر کلام منتخب بندم

هلاک‌ گریه‌های مستی‌ام ای اشک امدادی

که بر مژگان بی نم خوشه‌ای چند از عنب بندم

به ستر حال چندان مایلم‌ کز پردهٔ اخفا

اگر صبح قیامت‌ گل‌ کنم خود را به شب بندم

ز مضمون دگر بیدل دماغم تر نمی‌گردد

مگر در وصف مینا حرف تبخالی به‌ لب بندم

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1396  - 1:57 PM

 

دور از آن در چند در هر دشت و در گرداندم

بخت برگردیده برگردد که برگرداندم

طالعی دارم ‌که چرخ بی‌مروت همچو شمع

شام پیش از دیگر آگه از سحر گرداندم

آگهی در کارگاه مخملم خون می‌خورد

خواب پا برجاست صد پهلو اگر گرداندم

زهره‌ام از نام عشق آبست لیک اقبال شوق

می‌تواند کوه یاقوت جگر گرداندم

خاک هم‌ گاهی به رنگ صبح‌ گردی می‌کند

فقر می‌ترسم به استغنا سپر گرداندم

ای قناعت پا به دامن‌ کش‌ که چشم حرص دون

کاسه‌ای دارد مبادا دربه‌در گرداندم

هم به زیر پایم آب و دانه خرمن می‌کند

آنکه بیرون قفس بی‌بال و پر گرداندم

شیشه‌ها کردم تهی اما تنک ظرفی بجاست

بشکند دل تا خراباتی دگر گرداندم

از ضعیفی سوده می‌گردد چو شمع انگشت من

گر ورقهای شکست رنگ تر گرداندم

چیزی از ایثار می‌خواهم نیاز دوستان

تا مبادا این سلام خشک تر گرداندم

چون حنا بیدل ز گلزار عدم آورده‌ام

رنگ امیدی که پایش گرد سر گرداندم

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1396  - 1:57 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 593

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4339666
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث