به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

باغ هستی نیست جز رنگی‌ که‌ گرداند عدم

ما و این پرواز تا هر جا پر افشاند عدم

چون سحر نشو و نماها یک قلم ساز هواست

زین چمن بیش از نفس دیگر چه رویاند عدم

گرد وهمی آشیان در بال عنقا بسته‌ام

آه از آن روزی ‌که بر ما دامن افشاند عدم

خواه‌عشرت‌، خواه‌غم‌، خواهی‌خزان، خواهی بهار

هرچه پیش آید وجود است آنچه پس ماند عدم

قاصد ملک خیالم از تک و پویم مپرس

هرکجایم می‌فرستد باز می‌خواند عدم

خلوت تنزیه و این سامان ‌کدورت حیرت است

گرد ما عمریست از خود دور می‌راند عدم

یک نفس اظهار و یک عالم غبار ما و من

چشم‌ما زین بیشتر دیگر چه پوشاند عدم

مرگ هم از فتنهٔ خلد و جحیم آسوده نیست

کاش این‌ گردی‌ که ما دارپم بنشاند عدم

ما و من چیزی نکرد انشا که باید فهم ‌کرد

می‌ نویسد هستی‌ام سطری ‌که می‌خواند عدم

همچو بوی‌ گل ز نقد ما فنا سرمایگان

هم ز خود گیرد شمار آنچه بستاند عدم

گفتگو بسیار دارد آن دهان بی‌نشان

هوش معذور است اینجا تا چه فهماند عد‌م

لعبت خاکیم بیدل جوهر فطرت ‌کجاست

گر همه هستی‌ شود چیزی نمی‌داند عدم

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1396  - 1:51 PM

 

با صد حضور باز طلبکارت آمدم

دست چمن‌ گرفته به‌ گلزارت آمدم

جمعیتی دلیل جهان امید بود

خوابیدم و به سایهٔ دیوارت آمدم

شغل نیاز و ناز مکرر نمی‌شود

بودم اسیر و باز گرفتارت آمدم

بیع و شرای چار سوی عشق دیگر است

خود را فروختم‌ که خریدارت آمدم

احسان‌ به هرچه می‌ خردم‌ سود مدعاست

از قیمتم مپرس به بازارت آمدم

وصل محیط می‌برد از قطره ننگ عجز

کم نیستم به عالم بسیارت آمدم

قطع نظر ز هر دو جهانم‌ کفیل شد

تا یک نگاه قابل دیدارت آمدم

مستانه می‌روم ز خود و نشئه رهبر است

گویا به یاد نرگس خمارت آمدم

دیگر چه سحر پرورد افسون آرزو

من زان جهان به حسرت رفتارت آمدم

وقف طراوت من بیدل تبسمی

پر تشنه‌ کام لعل شکر بارت آمدم

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1396  - 1:51 PM

 

کام از جهان گرفتم و ناکام هم شدم

آغاز چیست محرم انجام هم شدم

یاد نگاه او به چه‌ کیفیتم بسوخت

عمری چراغ خلوت بادام هم شدم

پاس جدایی‌ام چه کمی داشت ای ‌فلک

کامروز ناامید ز پیغام هم شدم

در عالمی که نقش نگین بال وحشت است

پایم به ننگ آمد اگر نام هم شدم

صد لغزشم ز ضعف به دوش تپش‌ کشید

چون اشک اگر مسافر یک‌ گام هم شدم

جز عبرتم ز دهر چه باید شکار کرد

گیرم به سعی حلقه شدن دام هم شدم

گوش جهان قلمرو اقبال ناله نیست

بیهوده داغ خجلت ابرام هم شدم

چون موی چینی از اثر طالعم مپرس

صبحم نفس‌ گداخت اگر شام هم شدم

آخر در انتظار تو خاکم به باد رفت

یعنی غبار خاطر ایام هم شدم

چون گل مگر به گردش‌ رنگ التجا برم

کز دور بی‌نصیبم اگر جام هم شدم

یک عمر زندگی به توهم خیال پخت

آخر ز شرم سوختم و خام هم شدم

نامحرم حریم فنا چند زیستن

مو شد سفید قابل احرام هم شدم

باید ادا نمود حق زندگی به مرگ

زبن یکنفس به‌گردن خود وام هم شدم

خجلت دلیل شهرت عنقای‌ کس مباد

چیزی نشان ندادم و بدنام هم شدم

بیدل چو سایه محو ز خود رفتنم هنوز

وحشت بجاست ‌گر همه آرام هم شدم

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1396  - 1:51 PM

 

در گلستانی که محو آن‌ گل خودرو شدم

چشم تا واکردم از خود چون مژه یک سو شدم

نشئهٔ آزادی من آنقدر ساغر نداشت

گردش رنگی به عرض شوخی آمد بو شدم

هرکه می بینم به وضع من تامل می‌کند

ازقد خم‌گشته خلقی را سر زانو شدم

کاش اوج عزتم با نقش پا می‌شد بدل

آسمان ‌گل‌ کردم و با عالمی یک رو شدم

آسمان ساز سلامت نیست وضع ما و من

عافیت‌ها رقص بسمل شد که‌ گفت‌وگو شدم

ت‌ر‌جمان عبرتم از قامت پیری مپرس

تا فنا رنگ اشارت ریخت من ابرو شدم

وحشتم آخر ز زندانگاه دلتنگی رهاند

خانه صحرا گشت از بس دیدهٔ آهو شدم

یادم آمد در رهت ذوق به سر غلتیدنی

همچو اشک خویش از سر تا قدم پهلو شدم

درس بلبل از سواد نسخهٔ‌ گل روشن است

از لبت حرفی شنیدم‌ کاینقدر خوشگو شدم

در چه فکر افتاده‌ام یارب‌ که مانند هلال

تا سری پیدا کنم اول خم زانو شدم

در دل هر ذره‌ام توفان دیدار است و بس

جوهر آیینه دارم تا غبار او شدم

کاستنهای من بیدل به درد انتظار

هست پیغامی به آن گیسو که من هم مو شدم

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1396  - 1:51 PM

 

حیف سازت‌ که منش پردهٔ آهنگ شدم

چقدر ناز تو خون گشت که من رنگ شدم

بی تو از هستی من‌گر همه تمثال دمید

بر رخ آینه عرض عرق ننگ شدم

سرکشیهای شبابم خم پیری آورد

نوحه مفت است‌که بی‌سوختنم چنگ شدم

وحشتم نسخهٔ اجزای جهان برهم زد

ساز خون‌ گشت ز دردی‌ که من آهنگ شدم

دور جام طلبم جرعهٔ پرواز چشید

گردشی داشتم آیینه اگر رنگ شدم

چون شرر خفتم از قدر ادب نشناسی است

پا ز دامن به در آوردم و بی‌ سنگ شدم

چه یقین‌ها که به افسون توهّم نگداخت

سوخت صد میکده تا قابل این ننگ شدم

جلوه‌ها حیرت من در قفس آینه داشت

مژه بر هم زدم و بر دو جهان رنگ شدم

موجها مفت شما قطره ی این بحر که من

چون‌گهرتا نفسی راست‌کنم سنگ شدم

طایر از بی پر وبالی همه جا در قفس است

من هم از قحط جنون صاحب فرهنگ شدم

غنچه‌گردیدن من حسرت آغوش گلی‌ست

یاد دامان توکردم همه تن چنگ شدم

بحرتسخیری آغوش حبابم بیدل

مزد آن است که برخود نفسی تنگ شدم

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1396  - 1:51 PM

 

خاک بودم آب گشتم‌گل شدم

عالمی گل کردم آخر دل شدم

غیرت حسن اقتضای شرم داشت

لیلی بی‌پردهٔ محمل شدم

تشنه ‌کام امن بودم زین محیط

خاک مالیدم به لب ساحل شدم

جوهر تیغش پر طاووس داشت

رنگها گل ‌کرد تا بسمل شدم

نغمه‌ها دارد مقامات ظهور

او غنا ورزید و من سایل شدم

بس که کردم عقدهٔ اوهام جمع

خوشهٔ این کشت بیحاصل شدم

در من و او غیر حق چیزی نبود

فرقی اندیشیدم و باطل شدم

همچو اشکم لغزشی آمد به پیش

گام اول محرم منزل شدم

ناخن تدبیر پیدا کرد وهم

بیدل اکنون عقدهٔ مشکل شدم

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1396  - 1:51 PM

 

چون حباب آن دم که سیر آهنگ این دریا شدم

درگشاد پردهٔ چشم از سر خود وا شدم

عرصهٔ آزادی از جوش غبارم تنگ بود

بر سر خود دامنی افشاندم و صحرا شدم

معنیم از شوخی اظهار آخر لفظ توست

بسکه رنگ باده‌ام بی‌پردهٔ مینا شدم

در فضای بیخودیها پی به حالم بردنست

هر کجا سرگشته‌ای گم گشت من پیدا شدم

هر بن مویم تماشاخانهٔ دیدار بود

عاقبت صرف نگه چون شمع سرتا پا شدم

خامشیهایم جهانی را به شور دل‌ گرفت

آخر از ضبط نفس صبح قیامت زا شدم

ای خوش آن وحدت‌ کزو نتوان عبارت باختن

می‌زند کثرت ز نامم جوش تا تنها شدم

داغ نیرنگم‌، مپرس از مطلب نایاب من

جست‌وجوی هر چه کردم محرم عنقا شدم

شمع سیر انجمن‌ها در گداز خویش داشت

هر قدر از پیکر من سرمه شد بینا شدم

ماضی و مستقبل من حال‌ گشت از بیخودی

رفتم امروز آنقدر از خود که چون فردا شدم

فقر آخر سر ز جیب بی‌نیازی‌ها کشید

احتیاجم جوش زد چندانکه استغنا شدم

گرچه بیدل شیشهٔ من ازفلک آمد به سنگ

اینقدر شد کز شکستن یک دهن‌گویا شدم

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1396  - 1:51 PM

 

زبن باغ تا ستمکش نشو و نما شدم

خون‌ گشتم آنقدر که به رنگ آشنا شدم

بوی گلم جنون دو عالم بهار داشت

زبن یک نفس هزار سحر فتنه وا شدم

دل دانه‌ای نبودکه‌گردد به جهد نرم

سودم‌ کف ندامت و دست آسیا شدم

مشتی ز خاک بر سر من ریخت زندگی

آماجگاه ناوک تیر قضا شدم

پیغام بوی‌ گل به دماغم نمی رسد

آیینه‌دار عالم رنگ ازکجا شدم

حرفی به جز کریم ندارد زبان من

سلطان کشور طربم تا گدا شدم

یارب چه دولت است کز اقبال عاجزی

شایستهٔ معاملهٔ کبریا شدم

زین حیرتی‌ که چید نفس فرق و اتحاد

او ساغر غنا زد و من بینوا شدم

نا قدردان عمر چو من هیچکس مباد

بعد از وداع‌ گل به بهار آشنا شدم

بیدل ز ننگ بیخبری بایدم‌گداخت

زیرقدم ندیدم و طاووس پا شدم

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1396  - 1:51 PM

 

آرزویی در گره بستم دُرّی یکتا شدم

حسرتی از دیده بیرون ریختم دربا شدم

نسخهٔ آزادی‌ام خجلت کش شیرازه بود

از تپیدنها ورق ‌گرداندم و اجزا شدم

عیشم از آغاز عرض کلفت انجام دید

باده جز یاد شکستن نیست تا مینا شدم

هر دو عالم خانهٔ نقاش شد تا در خیال

صورتی چون نام عنقا بی‌اثر پیدا شدم

بی‌نقابیهای گل بی‌التفات صبح نیست

آنقدر واگشت آغوشت ‌که من رسوا شدم

عشق را در پردهٔ نیرنگ افسونها بسی است

در خیال خویش مجنون بودم و لیلا شدم

کثرتی بسیار در اثبات وحدت گشت صرف

عالمی را جمع کردم کاینقدر یکتا شدم

وسعت دل تنگ دارد عرصهٔ خودداری‌ام

در نظر یکسر رم آهوست تا صحرا شدم

عافیت در جلوه‌گاه بی‌نشانی بود و بس

رنگ تا گل ‌کرد غارتگاه شوخیها شدم

بی‌تکلف جز خیالات شرار سنگ نیست

اینقدر چشمی ‌که من بر روی هستی واشدم

حیرتم بیدل زمینگیر تأمل ‌کرده است

ورنه تا مژگان پری افشاند من عنقا شدم

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1396  - 1:51 PM

 

بالی از آزادی افشاندم قفس پیما شدم

خواستم ناز پری انشاکنم مینا شدم

صحبت بی‌گفتگویی داشتم با خامشی

برق زد جرات لبی واکردم وتنها شدم

صد تعلق در طلسم وهم هستی بسته‌اند

چشم واکردم به خویش آلودهٔ دنیا شدم

آسمان با من صفایی داشت تا بودم خموش

ناله‌ای کردم غبار عالم بالا شدم

از سلامت نوبهار هستیم بویی نداشت

یک نقاب رنگ بر روی شکستن وا شدم

صبح آهنگی ز پیشاپیش خورشید است و بس

گرد جولان توام در هرکجا پیدا شدم

الفت فقرم خجل دارد زکسب اعتبار

خاکساری گر گرفتم صورت دنیا شدم

جام بزم زندگی‌ گر باده دارد در هواست

عیشها مفت هوس من هم نفس پیما شدم

مایهٔ ‌گفتار در هر رنگ دام‌ کاهش است

چون‌قلم‌ آخر به‌خاموشی زبان‌فرسا شدم

در تحیر از زمینگیری نگه را چاره نیست

این بیابان بسکه تنگی ‌کرد نقش پا شدم

بیدل از شکر پریشانی چسان آیم برون

مشت‌خاکی داشتم آشفتم و صحرا شدم

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1396  - 1:51 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 593

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4356164
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث