به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

گر لبی را به هوس ناله‌کمین می‌کردم

صدکمند از نفس سوخته چین می‌کردم

دل اگر غنچه صفت بوی نشاطی می‌داشت

صد تبسم ز لب چین جبین می‌کردم

گر خیال چمنت رخصت شوقم می‌داد

بی نگه سیر پریخانهٔ چین می‌کردم

اینقدر خنده‌ کز افسون هوس رفت به باد

صبح می‌گشت اگر آه جزاین می‌کردم

خانمان پا به رکاب هوس سوختن‌ست

کو شراری‌ که منش خانهٔ زین می کردم

گر به محرومی تمثال نمی‌سوخت نفس

خانهٔ آینه زنگار نشین می‌کردم

با سجود درت امروز سر و کارم نیست

مشت خاکم به عدم نیز همین می‌کردم

شغل نظمم درد از خاک شدن بخیه راز

که من سوخته فکر چه زمین می‌کردم

از دل سوخته خاکستر یأسی ندمید

تا کبابی که ندارم نمکین می‌کردم

عشق نقشی ندمانید ز داغم بیدل

تا جهان را پر طاووس نگین می‌کردم

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1396  - 1:51 PM

 

کف خاکم چسان مقبول جست‌وجوی او گردم

فلک در گردش آیم تا به‌ گرد کوی او گردم

دل مأیوس صیقل می‌زنم عمری‌ست حیرانم

نگشتم آینه تا قابل زانوی او گردم

جهانی را زدم آتش سراغ دل نشد پیدا

روم اکنون غبار خاطر گیسوی او گردم

محبت صنعتی دارد که تا محشر درین وادی

روم از خویش هر گه بازگردم سوی او گردم

وفا در وصل هم آسودن عاشق نمی‌خواهد

بیا تا گرد شوق قمری و کوکوی او گردم

خس معذور و ذوق الفت آتش جنون است این

به خاکستر رسم گر آشنای خوی او گردم

رمیدن در سواد صیدگاه دل نمی‌باشد

تو صحرای دگر بنما که من آهوی او گردم

چه امکانست با وضع‌ کسان‌ گردم طرف بیدل

که من چون آینه با هر که بینم روی او گردم

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1396  - 1:51 PM

 

چو شمع از انفعال آگهی بیتاب می‌گردم

به صیقل می‌رسد آیینه و من آب می‌گردم

حیا چون موج گوهر شوخی از سازم نمی‌خواهد

اگر رنگم در گردش زند بیتاب می‌گردم

ندانم درد دل جوشیده‌ام یا نیش فصادم

نوا خون است سازی را که من مضراب می‌گردم

به ضبط اشک برق مزرع شوقم مشو ناصح

نهال ناله‌ام بی‌گریه کم سیراب می‌گردم

غبار ما و من از صاف معنی غافلم دارد

اگر زین جوش بنشینم شراب ناب می‌گردم

خیال هستی‌ام صد پرده بر تحقیق می‌بافد

ز ناموس کتان گر بگذرم مهتاب می‌گردم

خمی بر دوش همت بسته‌ام از قامت پیری

کشم زین ورطه تا رخت هوس قلاب می‌گردم

درین صحرا که جز عنقا ندارد گرد پیدایی

سیاهی گر کنم خورشید عالمتاب می‌گردم

به دیر و کعبه‌ام آوازهٔ ناقدردانیها

سرم‌ گر محرم زانو شود محراب می‌گردم

ندامت آبیاریهای کشت غم جنون دارد

به چشم تر گهرها بسته چون دولاب می‌گردم

تمیز از طینت من ننگ غفلت می‌کشد بیدل

به چشم هرکه خود را می‌رسانم خواب می‌گر‌دم

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1396  - 1:51 PM

شب‌ که در حسرت دیدار کمین می‌کردم

دو جهان یک نگه باز پسین می‌کردم

یاد ناسکه به وحشتکده عنقایی

ناله می‌شد همه‌گر نقش نگین می‌کردم

باد برد آن همه طاقت ‌که به خاکستر ریخت

نفس سوخته را پرده‌نشین می‌کردم

هرکجا سعی هوس رنگ عمارت می ریخت

صرف وحشتکدهٔ خانهٔ زین می‌کردم

عشق چون خامه مرا بر خط تسلیم نداشت

تا ز هر عضو خود ایجاد جبین می‌کردم

سجده آنجا که مرا افسر عزت می‌داد

می‌شدم بر فلک و یاد زمین می‌کردم

هر قدر گرد من از حادثه می‌دید شکست

من ز دامان تو اندیشهٔ چین می‌کردم

پیش از آن دم‌ که غم عشق به توفان آمد

گریه بر رنگ بنای دل و دین می‌کردم

ناله‌ها کردم و آگاه نگشتی ای کاش

خاک می‌گشتم وگردی به ازین می‌کردم

بیدل آرایش تحقیق مقابل می‌خواست

کاش من هم نگهی آینه بین می‌کردم

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1396  - 1:51 PM

 

دمی چون شمع‌ گر جیب تغافل چاک می‌کردم

به مژگان زبن شبستانها سیاهی پاک می‌کردم

به این ‌گرد چمن چیزی ‌که دارد اضطراب من

گر از پا می‌نشستم عالمی را خاک می‌کردم

قضا گر می‌گرفت از من غبار قدردانیها

فلکها را زمین سایه‌های تاک می‌کردم

به جست ‌و جو اگر حاصل شدی اقبال پا بوسش

سر افتاده را پیش از قدم چالاک می‌کردم

به یاد لعل اوگر می‌کشیدم از جگر آهی

رگ یاقوت را بال خس و خاشاک می‌کردم

گذشت آن محمل فرصت که در بزم تماشایش

به هر دیدن چو مژگان صد گریبان چاک می‌کردم

به پرواز آن قدر مایل نشد عنقای رنگ من

که شاهین کبوتر خانهٔ افلاک می‌کردم

به صید دشت امکان همتم راضی نشد ورنه

فلک هم حلقه‌واری بود اگر فتراک می‌کردم

به این وضعی که می‌ریزم عرق در دشت و در بیدل

غبار خودسری کاش اندکی نمناک می‌کردم

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1396  - 1:51 PM

 

خوشا ذوقی‌ که از دل عقده‌ای‌ گر باز می‌کردم

همان چون دانه بهر خویش دامی ساز می‌کردم

به صحرایی ‌که دل محمل‌کش شوق تو بود آنجا

غباری‌ گر ز جا می‌جست من پرواز می‌کردم

به بزم وصل‌، فریادم نبود از غفلت آهنگی

بهار رنگهای رفته را آواز می‌کردم

دربن‌ گلشن ندارد هیچکس بر حال دل رحمی

وگرنه همچو گل صد جا گریبان باز می‌کردم

خلیل همتم چون شمع نپسندید رسوایی

کز آتش‌ گل برون می‌دادم و اعجاز می‌کردم

در آن محفل ‌که حسن از جلوهٔ خود داشت استغنا

من بی‌هوش بر آیینه داری ناز می‌کردم

سحر شور من و بار شکست رنگ می‌بندد

نفس را کاش من هم رشتهٔ این ساز می‌کردم

جنون بر صفحهٔ بیحاصلم آتش نزد ورنه

جهانی را به یک چشمک شرر گلباز می‌کردم

ندارم تاب شرکت ورنه من هم زبن چمن بیدل

قفس بر دوش مانند سحر پرواز می‌کردم

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1396  - 11:12 AM

 

تو می‌رفتی و من ساز قیامت باز می‌کردم

شکست رنگ تا پر می‌فشاند آواز می‌کردم

اگر ناموس الفت‌ها نمی‌شد مانع جرأت

چو شوخی آشیان در دیدهٔ غماز می‌کردم

حیا رعنایی طاووس از وضعم نمی‌خواهد

وگرنه با دو عالم رنگ یک پرواز می‌کردم

خجل چون صبح از خاکستر بیحاصل خویشم

نشد آیینه‌ای را یک نفس پرداز می‌کردم

عصای مشت خاک من نشد جولان آهویی

که همچون سرمه در چشم دو عالم ناز می‌کردم

درین محفل نمی‌یابد سپند بینوای من

گریبانی‌که چاک از شعلهٔ آواز می‌کردم

وفا منع تمیز شادی و غم می‌کند ورنه

نواها انتخاب از طالع ناساز می‌کردم

عنان ناله می‌بودی اگر در ضبط تمکینم

چو خاموشی وطن در پرده‌های راز می‌کردم

به خامی سوخت چون برقم خیال زندگی پختن

به این نومیدی انجامی دگر آغاز می‌کردم

گر از دستم گشاد کار دیگر برنمی‌آید

به حال خویش می‌بایست چشمی باز می‌کردم

اگر بیدل بجایی می‌رسیدم از پر افشانی

به آهنگ ز خود رفتن هزار انداز می‌کردم

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1396  - 11:12 AM

 

از هر طلبی پیش ندامت‌گله‌کردم

سودم قدمی چند که دست آبله‌ کردم

در غنچگی‌ام یکدلیی بود که چون گل

بر وهم شکفتن زدم و ده دله‌کردم

بی‌صحبت پیران نگذشتم ز رعونت

تا حلقه شدن خدمت این سلسله‌ کردم

بنیاد شکیبایی من جزو زمین داشت

لرزیدم از اندام وفا زلزله‌ کردم

نومیدی سعی از دم فرصت خبرم‌کرد

پا خورد به سنگم جرس قافله‌ کردم

پر منفعل افتاد دل از رغبت دنیا

نفرت عملی بود درین مزبله‌ کردم

ضبط نفس‌، آیینه ز آفاق جلا داد

زین صیقل معنی مدد حوصله‌کردم

مژگان نگشودم به تماشای تعین

سیر عدم و هستی بی‌فاصله‌ کردم

بیدل نفس اقسام معانی به فسون بست

فرصت رمقی داشت نیاز صله کردم

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1396  - 11:12 AM

 

گر چراغ ازنفس سوخته بر می‌کردم

شب هنگامهٔ تشویش سحر می‌کردم

آرزو در غم نامحرمی فرصت سوخت

کاشکی سیرگریبان شرر می‌کردم

گرد اوهام رهایی نشکستم هیهات

تا قفس را نفسی بالش پر می‌کردم

یاد آن دولت بیدارکه در خواب عدم

چشم‌نگشوده بر آن‌جلوه نظر می‌کردم

زان تبسم‌که حیا زیر لبش پنهان داشت

چه شناهاکه نه در موج‌گهر می‌کردم

آه بیدردی فرصت نپسندید از من

آن قدر جهد که خونی به جگر می‌کردم

فطرت از جوهر تنزیه‌که در طبع من است

آب می‌شد اگر اظهار هنر می‌کردم

این بنایی‌که جهان خمزدهٔ پستی اوست

نردبان داشت اگر زبر و زبر می‌کردم

امشبم نالهٔ دل اشک فشان پر می‌زد

چقدر حل معمای شرر می‌کردم

قدم سعی به جایی نرساندم بیدل

کاش چشمی به نمی آبله تر می‌کردم

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1396  - 11:12 AM

 

خود را به عیش امکان پر متهم نکردم

خلقی به خنده نازند من‌ گریه هم نکردم

سیر خیال هستی رنگ فضولیی داشت

از خجلت جدایی یاد عدم نکردم

کاش انفعال هستی می‌داد شر به آبم

در آتشم ز خاکی‌ کز جهل نم نکردم

همواری آتشم را باغ خلیل می‌کرد

محراب‌ کبر گردید دوشی‌ که خم نکردم

از بسکه نقد هستی سرمایهٔ عدم داشت

هر چند صرف‌ کردم یک ذره‌ کم نکردم

پیری به دوشم آخر سرمشق لغزشی بست

تا سرنگون نگشتم جهد قلم نکردم

رنگ پریده یکسر محمل‌کش بهار است

از خود رمیدم اما جز با تو رم نکردم

آیینهٔ تجرد جوهر نمی‌پرستد

پرچم‌ گرانیی داشت خود را علم نکردم

از طبع بی‌تعلق حیران‌ کار خویشم

این صفحه نقش نگرفت یا من رقم نکردم

بیدل چه بگذرد کس از عالم‌ گذشتن

این جاده پی سپر بود رنج قدم نکردم

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1396  - 11:12 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 593

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4365688
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث