به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

قیامت می‌کند حسرت مپرس از طبع نا شادم

که من صد دشت مجنون دارم و صد کوه فرهادم

زمانی در سواد سایهٔ مژگان تأمل کن

مگر از سرمه دریابی شکست رنگ فریادم

حضور نیستی افسون شرکت بر نمی‌دارد

دو عالم با فراموشی بدل‌ کن تا کنی یادم

گرفتار دو عالم رنگم از بیرحمی نازت

امیر الفت خود کن اگر می‌خواهی آزادم

چو طفل اشک درسم آنقدر کوشش نمی‌خواهد

به علم آرمیدن لغزش پایی‌ست استادم

به سامان دلم آوارهٔ صد دشت بیتابی

ز منزل جاده‌ام دور است یا رب ‌گم شود زادم

طراوت برده‌ام از آب و گرمی از دل آتش

چو یاقوت از فسردن انفعال صلح اضدادم

فلک مشکل حریف منع پروازم تواند شد

چو آواز جرس‌ گیرم قفس سازد ز فولادم

درین صحرای حیرت دانه و دامی نمی‌باشد

همان چون بلبل تصویر نقاش است صیادم

علاج خانهٔ زنبور نتوان ‌کرد بی آتش

رکاب ناله گیرم تا ستاند از فلک دادم

نفس را دام الفت خواند‌ه ام چون صبح و زین غافل

که بیرون می‌برد زین خاکدان آخر همین بادم

غبار جان کنی بر بال وحشت بسته‌ام بیدل

صدای بیستونم قاصد مکتوب فرهادم

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1396  - 11:06 AM

 

ای دلت حسرت‌ کمین انتخاب صبحدم

نقطه‌ای از اشک کن اندرکتاب صبحدم

عمر در اظهار شوخی پر تنک سرمایه است

یک نفس تاکی فروشد پیچ و تاب صبحدم

تیره‌روزان جنون‌ را هست بی‌انداز چرخ

چاک دل‌، صبح طرب‌؛ داغ‌، آفتاب صبحدم

هر دل افسرده داغ انتظار فیض نیست

آفتابست آنکه می‌بینی لباب صبحدم

وحشت ما بر تعلق دامنی افشانده است

تکمه نتوان یافت در بند نقاب صبحدم

عالم فرصت ندارد از غبار ما سراغ

می‌دود این ریشه یکسر در رکاب صبحدم

آسمان‌گر بی‌حسد می‌بود در ایثار فیض

دیده‌های اخترش می‌داشت تاب صبحدم

رنج الفت را علاج از غیر جستن آفت است

رعشه بر مخمور می می‌بندد آب صبحدم

نشئهٔ غفلت به هر رنگی که باشد مفت ماست

کاش ما را واگذارد دل به خواب صبحدم

از توهم چند خواهی زیست مغرور امل

ای نفس گم‌کرده درگرد سراب صبحدم

گر قدت خم‌کرد پیری راستی مفت صفاست

در دم صدق است بیدل فتح باب صبحدم

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1396  - 11:06 AM

 

ازین حسرت قفس روزی دو مپسندید آزادم

که آن ناز آفرین صیاد خوش دارد به فریادم

خرد بیهوده می‌سوزد دماغ فکر تعمیرم

غم‌آباد جنونم خانه ویرانی است بنیادم

به توفان رفتهٔ شوقم ز آرامم چه می‌پرسی

که من گر خاک هم گردم همان در دامن بادم

دماغ نکهت ‌گل از وداع غنچه می‌بالد

محبت همچو آه از رفتن دل کرده ایجادم

ز بس‌گرم است در یادت هوای عالم الفت

عرق آلوده می‌آید ز دل اشک شرر بادم

خبر از خود ندارم لیک در دشت تمنایت

دل‌گمگشته‌ای دارم که از من می‌دهد یادم

غبار ناتوانم بسته نقش دست امیدی

که نتواند ز دامانت کشیدن کلک بهزادم

امید تلخکامان وفا شیرینیی دارد

لب حسرت به جوی شیر تر کرده است فرهادم

ز پرواز دگر چون بلبل تصویر محرومم

پری در رنگ می‌افشانم و حیران صیادم

قفس از ششجهت باز است اما ساز وحشت کو

من و آن بی پروبالی که نتوان کرد آزادم

شکوه فطرتم فرشست هرجا می‌روی بیدل

ز هستی تا ‌عدم یک سایه افکنده است شمشادم

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1396  - 11:06 AM

 

چشمش افکنده طرح بیدادم

سرمه ‌کو تا رسد به فریادم

سرو تهمت قفس چه چاره ‌کند

پا به ‌گل کرده‌اند آزادم

شبنم انفعال خاصیتم

همه آب است و خاک بنیادم

از فسون نفس مگوی و مپرس

خاک نا گشته می‌برد بادم

درد عشق امتحان راحت داشت

همچو آتش به بستر افتادم

دلش آزادی‌ام نمی‌خواهد

قفس است آرزوی صیادم

او دلم داد تا به خود نگرم

من هم آیینه در کفش دادم

خالی‌ام از خود و پر از یادش

شیشهٔ مجلس پری زادم

بی‌دماغانه نشکند چه کند

شیشه می‌خواست دل فرستادم

نفسی هست جان ‌کنی مفت است

تیشه دارم هنوز فرهادم

نظم و نثری ‌که می کنم ‌تحریر

به‌ که در زندگی ‌کند شادم

ورنه حیفست نقشم از پس مرگ

گل زند بر مزار بهزادم

این زمان هرچه دارم از من نیست

داشتم آنچه رفت از یادم

نیستی هم به داد من نرسید

مرگ مرد آن زمان ‌که من زادم

یأس من امتحان نمی‌خواهد

بیدلم عبرت خدا دادم

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1396  - 11:06 AM

 

شب بزم خیالی به دل سوخته چیدم

تصویر تو گل ‌کرد ز آهی که ‌کشیدم

تا هیچکسم منتظر وصل نداند

گشتم عرق و در سر راه تو چکیدم

عجزم چقدر پایهٔ اقبال رسا داشت

جایی نخمیدم که به پایی نرسیدم

گل ‌کردن ازین باغ‌، جنون هوس ‌کیست

پرواز غبارم سحری داشت دمیدم

در تخم ‌، محالست ‌کند ریشه فضولی

پایم به در افتاد ز دامن که دوبدم

نیرنگ دل‌ از صورت من شبهه تراشید

رفتم‌ که‌ کنم رفع دوبی آینه دیدم

آخر الم زندگی‌ام تیر برآورد

برداشت نفس آن همه زحمت‌که خمیدم

تا خون من از خواب به صد حشر نخیزد

در سایهٔ مژگان تو کردند شهیدم

هستی چمنی داشت ز آرایش عبرت

چون شمع‌ گلی چند به نوک مژه چیدم

حیرت قفس خانهٔ چشمم‌، چه توان ‌کرد

هرگه بهم آرم مژه قفل است‌کلیدم

بیدل چقدر سرمه نوا بود ندامت

کز سودن دست تو صدایی نشنیدم

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1396  - 11:06 AM

 

نیست در میدان عبرت باکی از نیک و بدم

صاحب خفتان شرمم عیب‌پوشی چلقدم

منفعل نشو و نمای سر به جیبم داده‌اند

رستن مو می‌کشد نقاش تصویر قدم

هرچه پیش ‌آید غنیمت مفت سعی ‌بیکسی است

آدمم اما هلاک صحبت دام و ددم

صد امل گر تازد آنسوی قیامت گرد من

انفعالم نیست‌، بیکار جهان سرمدم

عشرت این انجمن پر انفعال آماده بود

فرصت مستی عرقها کرد تا ساغر زدم

تنگی میدان هوشم‌ کرد محکوم جهات

زندگی در بیخودی‌ گر جمع‌ کردم بیحدم

رنگ و بوها جمع دارد میزبان نوبهار

هر دو عالم را صلا زد عشق تا من آمدم

کعبه و دیری ندیدم غیر الفت‌گاه دل

هرکجا رفتم به پیش آمد همین یک معبدم

خاکسار عشق را پامال نتوان یافتن

پرتو خورشید بر سرهاست در زیر قدم

از بهار من چراغ عبرتی روشن‌ کنید

همچو رنگ خون چمن پرداز چندین مشهدم

بیدل از ترک هوس موج‌گهر افسرده نیست

پشتی بنیاد اقبالیست در دست ردم

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1396  - 11:06 AM

 

ز خورشید جمالش تا عرق سازد عیان انجم

به‌گردون می‌شود در دیدهٔ حیرت نهان انجم

سر زلفش ز دستم رفت اشکم ریخت از مژگان

که چون شب بگذرد ریزد ز چشم آسمان انجم

اسیر حلقهٔ بیتابی شوق‌که می‌باشد

که همچون اشک می‌ریزد ز چشم آسمان انجم

مگر با نسبت آن گوهر دندان مقابل شد

که می‌گیرد مدام از کهکشان خس در دهان انجم

به امیدی‌که مهر طلعتش‌کی جلوه فرماید

چو بیدل منتظر هر شب به چشم خونفشان انجم

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1396  - 11:06 AM

 

کند هر جا عرق ز آن ماه تابان‌ گلفشان انجم

شکست رنگ سازد جمع چون برگ خزان انجم

جبین و عارضش از دور دیدم در عرق‌ گفتم

که این ماه است و آن خورشید تابان است و آن انجم

تو بر خاک درش یک نقش پا کسب سعادت ‌کن

به اظهار اثرگو داغ شو بر آسمان انجم

در آن وادی که یاد اوست شمع راه امیدم

توان خرمن نمودن از غبار کاروان انجم

عرق جوش است حسن ای شوق چشم حیرتی وا کن

قدح باید گرفت آندم‌ که آمد در میان انجم

به هرجا شکوه‌ای گل کرده است از بخت ناسازم

ز خجلت چون شرر در سنگ می‌باشد نهان انجم

به غیر از سوختن تخمی ندارد مزرع امکان

به این حاصل مگر در خاک‌ کارد آسمان انجم

شراری چند سامان‌ کن اگر در خود زدی آتش

نمی‌تابد به‌ کام بینوایان رایگان انجم

چراغ این شبستان قابل پرتو نمی‌باشد

نتابد کرم شبتابی مگر در آشیان انجم

تو از غفلت به صد امید سودا کرده‌ای ورنه

به غیر از چشمک خشکی ندارد در دکان انجم

درین حسرت‌ که مهر طلعتش‌ کی پرده برگیرد

چو بیدل می‌تپد هر شب به چشم خون فشان انجم

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1396  - 11:06 AM

 

چون شمع می‌روم ز خود و شعله قامتم

گرد ره خرام که دارم‌، قیامتم

آن ناله‌ام که گر همه خاکم دهی به باد

کهسار می‌خورد قسم استقامتم

تسلیم خوی از غم آفات رستن است

افکنده نیستی به جهان سلامتم

مینا طبیعتم حذر از انفعال من

هرگاه آب می‌شوم آتش علامتم

از قحط امتیاز معانی درین بساط

تحسینم این بس است که ننگ غرامتم

یک دانه‌وار آبلهٔ دل نکرد نرم

دست آسیای سودن دست ندامتم

کو وحشتی که بگذرم از دامگاه وهم

تشویش رفتن است به قدر اقامتم

عمریست نام من به جنون دارد اشتهار

داغ نگین تراشی سنگ ملامتم

بیدل ز حالم اینکه نفس گرد می‌کند

کم نیست در قلمرو هستی‌کرامتم

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1396  - 11:06 AM

 

چنین‌کز گردش چشم تو می‌آید به جان انجم

سزد گر شرم ریزد چون عرق با آسمان انجم

تو هر جا می خرامی نازنینان رفته‌اند از خود

بود خورشید را یکسر غبار کاروان انجم

سر زلفت ز دستم رفت و اشکی ریخت از مژگان

چوشب رفت از نظر عاریست در ضبط عنان انجم

شبی با برق دندان ‌گهر تاب‌ات مقابل شد

هنوز از کهکشان دارد همان خس در دهان انجم

بود بر منظر اوج کمالت نردبان گردون

سزد بر قصر دیوان جلالت پاسبان انجم

چه امکانست سعی دل تپیدن نارسا افتد

من و آهی‌که دارد بی‌تو بر نوک سنان انجم

نیاز آهنگ توفان خیال کیست‌؟ حیرانم

که برهم چید اشک من زمین تا آسمان انجم

جفا خیز است دهر اینجا مروت‌ کو محبت‌ کو

سپهرش دست ظلمست و دل نامهربان انجم

زگردون مایهٔ عشرت طمع دارم و زین غافل

که اینجا هم عنان اشک می‌باشد روان انجم

دماغت سر خوش پرواز وهم است آنقدر ورنه

همان از نارسایی می‌تپد در آشیان انجم

تمیز سعد و نحس دهر بی غفلت نمی‌باشد

همین در شب توان دیدن اگر دارد نشان انجم

مخور بیدل فریب تازگی از محفل امکان

که من عمریست می‌بینم همان چرخ و همان انجم

ادامه مطلب
شنبه 30 اردیبهشت 1396  - 11:06 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 593

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4357578
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث