به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

نازد به عشق غازهٔ حسن جنون دماغ

پروانه است جوهر آیینهٔ چراغ

ما را ز لعل یار پیامی نشد نصیب

تا کی رسد به بوس وکله، کج‌ کند ایاغ

مجبور هستی‌ایم ز جرأت‌ گزیر نیست

از پر زدن به نشئه نگیرد کسی ‌کلاغ

چون نالهٔ سپند به هر جاگذشته‌ایم

نقش قدم ز گرمی رفتار گشته داغ

در عشق کوش‌ کز غم اسباب وارهی

درد دلی مگر دهد از درد سر فراغ

از سرکشان جاه توقع مدار چشم

افشانده‌ گیر دست ثمر زین چنار باغ

با دوستان ‌گرت نبود مقصد انفعال

الفت بس است شرم کن از بستن جناغ

عنقا به وهم مصدر آثار زندگی‌ست

ای‌کاش نیستی دهد از هستی‌ام سراغ

دل تیره شد ز مشق خیالات خوب و زشت

آیینه را هجوم صور کرد بی‌دماغ

بید‌ل نوید قاصد بد لهجه ماتم است

مکتوب نوبهار نبندی به بال زاغ

ادامه مطلب
پنج شنبه 28 اردیبهشت 1396  - 6:46 PM

 

نشئهٔ عجزم چو شبنم داد بر طیب دماغ

از گداز عجز طاقت یافتم می در ایاغ

بیخودی گل می‌کند از پردهٔ آزادیم

می‌شود برق نظر بال و پر رنگ چراغ

چون نگین تا حرف نامت در خیالم نقش بست

دست بر هر دل ‌که سودم برق شوقش ‌کرد داغ

مستی چشم تو هر جا بردرد طرف نقاب

از شکست رنگ می چون‌گل ز هم ریزد ایاغ

عافیت نظاره را در آشیان حیرتست

داغ‌گشتن شعله را از پرزدن بخشد فراغ

گر به این بی‌پردگی می‌بالد آثار جنون

دود می‌گردد صدا در حلقهٔ زنجیر باغ

از حسد دل آشیان طعن غفلت می‌شود

زنگ بر آیینهٔ ناصاف می‌گیرد کلاغ

از تو هر مژگان زدن‌ گم می‌شود همچون تویی

گر نداری باور از آیینه روشن‌ کن سرا‌غ

عمرها شد شسته‌ام چون ابر دست از خرمی

بیدل از من گریه می‌خواهد چه صحرا و چه باغ

ادامه مطلب
پنج شنبه 28 اردیبهشت 1396  - 6:46 PM

 

کنون‌که می‌گذرد عیش چون نسیم زباغ

چوگل خوش آنکه زنی دست در رکاب ایاغ

ز شبنم ‌گلم این نکته نقد آگاهیست

که‌گرد آبله پایی شکسته‌اند به باغ

ز چشمک‌گل باغ جنون مشو غافل

تنیده است نگاهی به خط ساغر داغ

گذشته است ز هستی غبار وحشت ما

ز رنگ رفته همان در عدم‌کنند سراغ

درین بساط که حیرت دلیل بینایی‌ست

به‌غیر سوختن خود چه دید چشم چراغ

چه انجمن چه‌گلستان فضای دلتنگی‌ست

مگر ز مزبله جویدکسی مقام فراغ

ز درس عشق به حرف هوس قناعت‌کن

خمار نغمهٔ بلبل شکن به بانگ‌کلاغ

تلاش منصب‌پروانه مشربی مفت است

بگردگرد سر هر دلی‌که دارد داغ

خمار مجلسیان عرض ساغر است اینجا

ز بیدماغی مستان رسانده گیر دماغ

دو روز در دل خون‌گشته جوش زن بیدل

نه باغ درخورجولان آرزوست نه راغ

ادامه مطلب
پنج شنبه 28 اردیبهشت 1396  - 6:46 PM

 

نشسته‌ای ز دل تنگ بر در تصدیع

دمی‌که واشود این قفل عالمیست وسیع

به خویش گر نرسی آنقدر غرابت نیست

که سرکشیده‌ای از کارگاه صنع بدیع

طلب ز هرچه تسلی شود غنیمت‌گیر

به جوع می‌مکد انگشت خوبش طفل رضیع

قیامت است طمع ز امتلا نمی‌میرد

که تا به حلق رسیده است می‌خورد تشنیع

چه غفلت است که چون شمع گل به سر باشی

به زیر تیغ نشستن ندارد این تقطیع

به‌گرد قاصد همت رسیدن آسان نیست

ز مقصد آنطرفش برده گامهای وسیع

بدون خاک حضور یقین نشد روشن

چراغ نقش قدم داشت این بساط رفیع

بقا فنا به‌ کنار و فنا بقا به بغل

همین ربیع و خریفست هم خریف وربیع

ز شرم چشم‌ گشودن به ‌بارگاه حضور

عرق تو آینه پرداز تا بریم شفیع

پس از تأمل بسیار شد عیان بیدل

که علت است تفاوتگر مطاع و مطیع

ادامه مطلب
پنج شنبه 28 اردیبهشت 1396  - 6:46 PM

 

به ذوق‌ گرد رهت می‌دوم سراسر باغ

ز بوی‌ گل نمکی می‌زنم به زخم دماغ

سزد که بیخودی‌ام بخشد از بهار سراغ

پی شکستن رنگی رسیده است به باغ

به فکر عافیت از سر گذشته‌ام لیکن

چو شمع یافته‌ام زبر پای خوبش سراغ

هزار جلوه زیان کرده‌ام ز بیخبری

چه رنگها که نرفته‌ست از کف صبّاغ

ز نقد عیش جنون یاس مهر جام مپرس

به غیر داغ میی نیست در پیالهٔ داغ

به عالمی‌ که سخن داغ بی‌رواجی‌هاست

چو غنچه بر لب خاموش چیده‌ایم دماغ

در آفتاب یقین چرخ و انجمش عدم است

چو شب‌ گمان تو طاووس بسته بر پر زاغ

فضولی تو مقابل پسند یکتایی است

مباد جلوهٔ تحقیق‌ کس به آینه داغ

چراغ رهگذر باد در نمی‌گیرد

درین چمن چقدر سعی لاله سوخت دماغ

ز دور چرخ درین انجمن‌ که دارد باد

به هوش باش‌ که مستان شکسته‌اند ایاغ

چه‌ کوری است‌ که خفاش طینتان دلیل

به سیر خانهٔ خورشید می‌برند چراغ

غبار عالم اندیشهٔ کی‌ام بیدل

که دارم از چمن اعتبار رنگ فراغ

ادامه مطلب
پنج شنبه 28 اردیبهشت 1396  - 6:46 PM

 

هرکجاکردم به یاد سجده‌ات ساز رکوع

چون مه نو تا فلک رفتم به پرواز رکوع

پیش از آن کز خاک من بالد نهال زندگی

می‌رسد از بار دل در گوشم آواز رکوع

پیچ و تاب موجها یکسرگهرگردیدن است

سجده انجام است هر جا دیدی آغاز رکوع

شخص تسلیمی ز پرواز هوسها شرم‌دار

با هوا کاری ندارد سرنگون تاز رکوع

ما ضعیفان را به سامان سلیمانی بس است

سجده ایجاد نگین و خاتم انداز رکوع

گر منافق از تواضع صاحب دین می‌شود

تیغ هم خواهد نمازی شد به پرواز رکوع

راست می‌تازم چو اشک از دیده تا دامان خاک

بر نمی‌دارد دماغ سجده‌ام ناز رکوع

سرکشیها زبن ادا آغوش رحمت می‌شود

دیگر ای غافل چه می‌خواهی ز اعجاز رکوع

پیکرت خم‌ کرد پیری از فنا غافل مباش

سخت نزدیکست بیدل سجده با ساز رکوع

ادامه مطلب
پنج شنبه 28 اردیبهشت 1396  - 6:46 PM

 

هوس جنون زده ناکجا همه سو قدم زند از طمع

به‌کجاست‌کنج قناعتی ‌که در قسم زند از طمع

به دو روزه فرصت بی‌بقا که نه فقر دارد و نه غنا

به زمین فرو نرود چرا که‌ کسی علم زند از طمع

حذر از توقع این و آن که مذلتت نکشد عنان

همه ‌گر بود سر آسمان‌ که به خاک خم زند از طمع

فلکت اگر در باز شد دو جهان قلمرو ناز شد

چو غرض معامله‌ساز شد همه را بهم زند از طمع

چه خوش است آینهٔ خسان نرسد به صیقل امتحان

که حریص اگر مژه واکند به حیا قلم زند از طمع

مپسند بر گل آرزو هوس طراوت رنگ و بو

که مباد جوهر آبرو به غبار نم زند از طمع

بلد است مصلحت ازل سوی وعده‌گاه قیامتت

که تلاش هرزه دو امل به در عدم زند از طمع

اگرت بود رگ غیرتی‌ که بر آبرو نزند تری

کف خاک‌ گیر و حواله‌ کن به لبی‌ که دم زند از طمع

کف دست می‌گزد امتحان ز خسیس و همت ما مپرس

که چو سکه هر چه به سر خورد به سر درم زند از طمع

نشود کدورت فقر ما کلف صفاکدهٔ غنا

چقدر غبار دل‌گدا به صف کرم زند از طمع

سر و برگ بیدل ما شود اگر اتفاق قناعتی

شجر جهان غنا شود نفسی ‌که‌ کم زند از طمع

ادامه مطلب
پنج شنبه 28 اردیبهشت 1396  - 6:46 PM

 

اثر خجالت مدعا اگر این الم دمد از طمع

چه خوش است حرف وصال هم نکند کسی رقم از طمع

اگر امتحان دهدت عنان به طناب خیمهٔ آسمان

ته خاک خسب و علم مشو به نگونی علم از طمع

سر شاخ طوبی و سد‌ره هم ز ثمر کشد به زمین علم

به ‌کجاست ‌گردن همتی‌ که نمی‌رسد به خم از طمع

غرض جنون زده خلق را به سوال ساخته در به‌ در

بهم آیدت دو جهان اگر لبی آوری بهم از طمع

تو ز حرص باخته دست و پا چه رسی به قافلهٔ غنا

که هزار مرحله بستری نگذشته یک قدم از طمع

چه بلاست زاهد بی ‌یقین به فسون زهد هوس ‌کمین

زده فال کنج قناعتی که ندیده پای‌ کم از طمع

سر مسجدی و در حرم دل دیری و تپش صنم

چه سر و چه دل به جهان غم‌ که نمی‌کشد ستم از طمع

ز قناعت ار نچشی نمک منگر به مائدهٔ فلک

غلط است حاصل سیری‌ات نخوری اگر قسم‌ از طمع

ز جنون ماهی بحر حرص اگر آگهی رم عبرتی

که به پوست تو فتاده داغ و شمرده‌ای درم از طمع

خط بی‌ نیازی همتی شده ثبت لوح جبین تو

ستم است خجلت طبع دون برساندش‌ کرم از طمع

اگر از تردد در به ‌در بود انفعال مذلتت

به تلاش همت بیدلی در ننگ زن تو هم از طمع

ادامه مطلب
پنج شنبه 28 اردیبهشت 1396  - 6:46 PM

 

سوختن یک نغمه است از ساز شمع

پرده نتواند نهفتن راز شمع

خود گدازی آبروی دیگر است

می‌رسد بر انجمنها ناز شمع

ناله‌ها در دود دل گم کرده‌ایم

سرمه پیچیده‌سث بر آواز شمع

عاشقان را مونسی جز درد نیست

سوختن باشد همین دمساز شمع

تا کی ای پروانه بال افشانی‌ات

پرفشانیهاست با گلباز شمع

ختم تدبیر زبان لب بستن است

تا خموشی می‌رسد پرواز شمع

رونق عشاق عرض نیستی است

سر بریدن می‌شود پرواز شمع

کیست دریابد زبان بیخودان

نیست جز پرواز رنگ آواز شمع

سعی خود را خود تلافی ‌کرده‌ایم

هم سر خویش است پا انداز شمع

مدعای جستجو روشن نشد

پر بلند افتاده است انداز شمع

فکر انجام دگر داریم ما

دیده باشی صورت آغاز شمع

خامشی هم ترجمان حال ماست

بی‌سخن پیداست بیدل راز شمع

ادامه مطلب
پنج شنبه 28 اردیبهشت 1396  - 6:46 PM

 

بی ‌نم خجلت نمی‌باشد سر و کار طمع

جنس استغنا عرق دارد به بازار طمع

غیر نومیدی علاج اینقدر امراض چیست

عالمی پر می‌زند در نبض بیمار طمع

عم در حسرت شد و یک طوق قمری خم نبست

خجلت بیحاصلی بر سروگلزار طمع

آسمان خمیازهٔ یأس تو خرمن می‌کند

ای هوس بردار دست از شکل انبار طمع

بی‌نیازی تابع اندیشهٔ اغراض نیست

خدمت همت محال است از پرستار طمع

بهر تعمیر خیالی ‌کز نفس ویرانتر است

خاک دهر از آبرو گل کرد معمار طمع

زجر عبرت نیست تنبیه سماجت پیشگان

لب گزیدن نشکند دندان اظهار طمع

درخور جان کندن از اغراض می‌باید گذشت

عمرها شد مرگت از پا می‌کشد خار طمع

از کمال خویش غافل نیست استعداد خلق

شور اقبال گدا می‌باشد ادبار طمع

بزم چندین حسرت آنسوی قیامت چیده‌ایم

باید از شخص امل پرسید مقدار طمع

گر همه بر آسمان خواهی نظر برداشتن

چون مژه بی ‌سرنگونی نیست دیوار طمع

از خرد جستم طریق انتعاش ‌کام خلق

دست بر هم سود و گفت این است دیوار طمع‌

نیست موقوف سوال ابرام طبع دون حسب

بستن لب هم‌ کمر بسته است در کار طمع

بی‌ نیازی بیدل آخر احتیاج آمد به عرض

محرم راز غنایم ‌کرد آثار طمع

ادامه مطلب
پنج شنبه 28 اردیبهشت 1396  - 6:46 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 593

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4358892
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث