به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

سیر گلزار که یارب در نظر دارد بهار

از پر طاووس دامن بر کمر دارد بهار

شبنم ما را به حیرت آب می‌باید شدن

کز دل هر ذره توفانی دگر دارد بهار

رنگ دامن چیدن و بوی گل از خود رفتن‌ست

هر کجا گل می‌کند برگ سفر دارد بهار

جلوه تا دیدی نهان شد رنگ تا دیدی شکست

فرصت عرض تماشا اینقدر دارد بهار

محرم نبض رم و آرام ما عشق است و بس

از رگ ‌گل تا خط سنبل خبر دارد بهار

ای خرد چون بوی گل دیگر سراغ ما مگیر

درجنون سرداد ما را تا چه سر دارد بهار

سیر این گلشن غنیمت دان که فرصت بیش نیست

در طلسم خندهٔ‌ گل بال و پر دارد بهار

بوی‌گل عمریست‌ خون‌آلودهٔ‌ رنگست‌ و بس

ناوکی از آه بلبل در جگر دارد بهار

لاله داغ و گل‌ گریبان‌چاک و بلبل نوحه‌گر

غیر عبرت زین چمن دیگر چه بردارد بهار

زندگی می‌باید اسباب طرب معدوم نیست

رنگ هر جا رفته باشد در نظر دارد بهار

زخم دل عمریست درگرد نفس خوابانده‌ام

در گریبانی که من دارم سحر دارد بهار

کهنه درس فطرتیم ای آگهی سرمایگان

چند روزی شد که ما را بی‌خبر دارد بهار

چند باید بود مغرور طراوت های وهم

شبنمستان نیست بیدل چشم تر دارد بهار

ادامه مطلب
پنج شنبه 28 اردیبهشت 1396  - 5:55 PM

 

تا چند حسرت چمن و سایه‌های ابر

کو گریه‌ای ‌که خنده کنم بر هوای ابر

افراط عیش دهر ز کلفت گران‌ترست

دوش هوا پر آبله شد از ردای ابر

باید به روز عشرت مستان‌ گریستن

مژگان اگر به نم نرسانند جای ابر

زاهد مباش منکر تردامنان عشق

رحمت بهانه‌جوست در این لکه‌های ابر

چندین هزار تخم اجابت فراهم است

در سایهٔ بلندی دست دعای ابر

یارب در این چمن به چه اقبال می‌رسد

چتر بهار و سایهٔ بال همای ابر

توفان به این شکوه نبوده‌ست موجزن

چشم که پاک کرد به دامن هوای ابر

از اعتبار دست بشستن قیامت است

افتاده است آب چو آتش قفای ابر

جیب جنون مباد ز خشکی به هم درّد

زبن چشم تر که دوخته‌ام بر قبای ابر

جایی که ظرف همت مستان طلب کنند

ماییم و کاسهٔ می و دست گدای ابر

صبح بهار یاد تو در خاطرم گذشت

چندان گریستم که تهی گشت جای ابر

عمری‌ست می‌کنم عرق ومی‌چکم به خاک

بیدل سرشته‌اند گلم از حیای ابر

ادامه مطلب
پنج شنبه 28 اردیبهشت 1396  - 5:55 PM

 

شب زندگی سر آمد به نفس‌شماری آخر

به هوا رساند خاکم سحر انتظاری آخر

طرب بهار غفلت عرق خجالت آورد

نگذشت بی‌گلابم‌ گل خنده‌کاری آخر

الم وداع طفلی به چه درد دل سرایم

به غبار ناله بردم غم نی سواری آخر

تپشی به باد دادم دگر از نمو مپرسید

چو سحر چه ‌گل دماند نفس آبیاری آخر

سر راه وحشت رنگ ز غبار منع پاکست

ز چه پر نمی‌فشانی قفسی نداری آخر

گل باغ اعتبارت اثر وفا ندارد

بگذار از اول او را که فروگذاری آخر

به غرور تقوی‌، ای شیخ‌، مفروش وعظ بیجا

من اگر ورع ندارم تو به من چه داری آخر

به فسانهٔ تغافل ستم است چشم بستن

نگهی‌کزین‌گلستان به چه‌گل دچاری آخر

عدم و وجود و امکان همه در تو محو و حیران

ز برت‌کجا رودکس‌که تو بی‌کناری آخر

چو چراغ‌کشته بیدل ز خیال‌گریه مگذر

مژه‌ات نمی ندارد ز چه می‌فشاری آخر

ادامه مطلب
پنج شنبه 28 اردیبهشت 1396  - 5:55 PM

 

بر خیالی چیده‌ایم از دیده تا دل انتظار

لیلی این انجمن وهم است و محمل انتظار

تا دل از امید غافل بود تشویشی نبود

ساز استغنای ما را کرد باطل انتظار

هرکه را دیدیم فکری آنسوی تحقیق داشت

بیکرانی رفت از این دریای ساحل انتظار

از هوس جز ناامیدی با چه پردازدکسی

جست‌وجو آواره است و پای در گل انتظار

نقش پا هر گامت آغوش دگر وامی‌کند

ای طلب شرمی‌ که دارد چشم منزل انتظار

قطره‌ات دریاست گر از وهم گوهر بگذری

عالمی را کرده است از وصل غافل انتظار

چشم واکردیم اما فرصت دیدار کو

بر شرارکاغذ ما بست محمل انتظار

عمرها شد از توقع آبیار عبرتیم

ریشهٔ‌ کشت امل خاک است و حاصل انتظار

بر شبستان خیال وهم و ظن آتش زنید

شمع خاموش است و می‌سوزد به محفل انتظار

وعدهٔ احسان به معنی ازگدایی نیست کم

از کرم ظلم است اگر خواهد ز سایل انتظار

مرده‌ایم اما همان صبح قیامت در نظر

این‌کفن می‌پرورد در چشم بسمل انتظار

در محبت آرزو را اعتبار دیگر است

این حریفان وصل می‌خواهند و بیدل انتظار

ادامه مطلب
پنج شنبه 28 اردیبهشت 1396  - 5:55 PM

 

چشم واکن رنگ اسرار دگر دارد بهار

آنچه در وهمت نگنجد جلوه‌گر دارد بهار

ساعتی چون بوی‌ گل از قید پیراهن برآ

از تو چشم آشنایی آنقدر دارد بهار

کهکشان هم پایمال موج توفان گل است

سبزه را از خواب غفلت چند بردارد بهار

از صلای رنگ عیش انجمن غافل مباش

پاره‌هایی چند بر خون جگر دارد بهار

چشم تا واکرده‌ای رنگ از نظرها رفته است

از نسیم صبح دامن بر کمر دارد بهار

بی فنا نتوان گلی زین هستی موهوم چید

صفحهٔ ما گر زنی آتش شرر دارد بهار

از خزان آیینه دارد صبح تا گل می‌کند

جز شکستن نیست رنگ ما اگر دارد بهار

ابر می‌نالد کز اسباب نشاط این چمن

هرچه دارد در فشار چشم تر دارد بهار

ازگل و سنبل به نظم و نثر سعدی قانعم

این معانی درگلستان بیشتر دارد بهار

مو به مویم حسرت زخمت تبسم می‌کند

هرکه گردد بسملت بر من نظر دارد بهار

زین چمن بیدل نه سروی جست و نه شمشاد رست

از خیال قامتش دودی به سر دارد بهار

ادامه مطلب
پنج شنبه 28 اردیبهشت 1396  - 5:55 PM

 

تا کی خیال هستی موهوم‌، سر برآر

عنقایی‌، ای حباب‌، از این بیضه پر برآر

حیف از دلی‌ که رنج فسون نفس ‌کشد

از قید رشته‌ای که نداری گهر برآر

جهدی‌ که شعله‌ات نکشد ننگ اخگری

خاکستری برون ده و رخت سفر برآر

دل جمع ‌کن ز آمد و رفت خیال پوچ

بر روی خلق از مژهٔ بسته در برآر

سامان دهر نیست حریف قناعتت

این بحر را به قدر لب خشک تر برآر

سیماب رو در آتش و روغن در آب باش

خود را ز جرگهٔ بد و نیک این قدر برآر

پشت دوتا تدارک او بار سرکشی‌ست

تیغ آن زمان‌ که ریخت دم از هم به سر برآر

آهی به لب رسان ‌که نیفسرده‌ای هنوز

زان‌ پیشتر که سنگ برآری شرر برآر

سامان تازه‌رو‌یی‌ات از شمع نیست کم

خار شکسته را ز قدم گل به سر برآر

فکر شکست چینی دل مفت جهد گیر

مویی‌ست در خمیر تو ای بی‌خبر برآر

در خون نشسته است غبار شهید عشق

ای خاک تشنه مرده زبان دگر برآر

بیدل نفس به یاد خدنگت گرفته است

تا زندگی‌ست خون خور و تیر از جگر برآر

ادامه مطلب
پنج شنبه 28 اردیبهشت 1396  - 5:45 PM

 

چشم واکردم به خویش اما ز آغوش شرار

غوطه خوردم در دم خواب فراموش شرار

از شکوه آه عالمسوز من غافل مباش

گلخنی خوابیده است اینجا در آغوش شرار

فرصت هستی گشاد و بست چشمی بیش نیست

این شبستان روشن است از شمع‌ خاموش شرار

با همه کم فرصتی دیگ املها پخته‌ایم

برق هوشی‌کوکه برداربم سرپوش شرار

نیست صبح هستی ما تهمت‌آلود نفس

دود نتواند شدن خط بناگوش شرار

کسوت دیگر ندارد خجلت عریان تنی

می‌دهد پوشیدن چشم از بر و دوش شرار

داغ نیرنگم‌که در اندیشهٔ رمز فنا

منتظر من بودم و گفتند در گوش شرار

یک دل اینجا غافل از شوق تو نتوان یافتن

سنگ هم دارد همان خمخانهٔ جوش شرار

ساقی این محفل عبرت ز بس‌کمفرصتی‌ست

می‌کشد ساغر ز رنگ رفته مدهوش شرار

کو دماغ الفتی با این و آن پرداختن

کز دماغ خویش لبریزم چو آغوش شرار

نیست آسان از طلسم خویش بیرون آمدن

بیدل اینجا محمل سنگ است بر دوش شرار

ادامه مطلب
پنج شنبه 28 اردیبهشت 1396  - 5:45 PM

 

در این ادبکده جز سر به هیچ جا مگذار

جهان تمام زمین دل است پا مگذار

چو خامه تا نکشی خفّت نگون‌ساری

به حرف هیچکس انگشت ژاژخا مگذار

تظلم ضعفا چند گیردت دنبال

به هر رهی ‌که روی‌ گرد بر قفا مگذار

در آتشیم ز برق گذشتهٔ فرصت

سپند تا نجهی پا به خاک ما مگذار

جهان قلمرو مشق سیاهکاری نیست

چو امتحان قلم نقطه جابه‌جا مگذار

مقیم خلوت ناموس بی‌نشانی باش

درت اگر همه دست و دل است وامگذار

قناعت آینه‌ای نیست مختلف تمثال

غبار خود به ره منت صفا مگذار

ترانهٔ نگه واپسین چه ابرام است

ز خود ودیعت حسرت در این سرا مگذار

جبین شمع به قدر نم آشیان صباست

تو نیز یک دو عرق دامن حیا مگذار

حمایت تو بهارآفرین چتر گل است

به فرق بی‌کلهان دست بی‌حنا مگذار

شنیده‌ام تویی آنجا که ‌کس نمی‌باشد

مرا ز قافلهٔ بیکسان جدا مگذار

به داغ می‌رسد از شعله‌های شمع آواز

کزین شررکده رفتیم ما، تو جا مگذار

رموز دهر عیان است فهم‌کن بیدل

بنای فطرت خود بر فسانه‌ها مگذار

ادامه مطلب
پنج شنبه 28 اردیبهشت 1396  - 5:45 PM

 

ای هوس قطع نفس ‌کن ساعتی دنگم‌ گذار

بیخماری نیست مستی شیشه در سنگم‌گذار

بوی منت برنمی‌دارد دماغ همتم

از غرض بردار دست و بر دل تنگم‌ گذار

بیخودان محمل‌کش‌گرد دو عالم وحشتند

گر شکست دامنت بارست بر رنگم‌گذار

ای جنون عمریست می‌خواهم دلی خالی‌کنم

شیشه‌ام را بشکن و گوشی بر آهنگم‌ گذار

کس ندارد جز عرق تاب جدال اهل شرم

آب شو آنگه قدم در عرصهٔ جنگم‌ گذار

داغ را غیر از سیاهی سایهٔ دیوار نیست

یک دو روزی عافیت آیینه در زنگم‌کذار

بی‌جنون دنیا و عقباکسوت ناکامی است

زین دو دامن یک گریبان‌وار در چنگم گذار

پلهٔ میزان موهومی نمی‌باشد گران

گو فلک همچون شرر در سنگ بی‌سنگم‌ گذار

بی‌دماغی نقد امکان را ودیعت خانه‌ای‌ست

مهر هر گنجی‌ که خواهی بر دل تنگم‌ گذار

نُه فلک بیدل غبار آستان نیستی‌ست

گر تو مرد اعتباری پا به اورنگم ‌گذار

ادامه مطلب
پنج شنبه 28 اردیبهشت 1396  - 5:45 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 593

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4367016
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث