به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

صلا یا ایها العشاق کان مه رو نگار آمد

میان بندید عشرت را که یار اندر کنار آمد

بشارت می پرستان را که کار افتاد مستان را

که بزم روح گستردند و باده بی‌خمار آمد

قیامت در قیامت بین نگار سروقامت بین

کز او عالم بهشتی شد هزاران نوبهار آمد

چو او آب حیات آمد چرا آتش برانگیزد

چو او باشد قرار جان چرا جان بی‌قرار آمد

درآ ساقی دگرباره بکن عشاق را چاره

که آهوچشم خون خواره چو شیر اندر شکار آمد

چو کار جان به جان آمد ندای الامان آمد

که لشکرهای عشق او به دروازه حصار آمد

رود جان بداندیشش به شمشیر و کفن پیشش

که هرک از عشق برگردد به آخر شرمسار آمد

نه اول ماند و نی آخر مرا در عشق آن فاخر

که عاشق همچو نی آمد و عشق او چو نار آمد

اگر چه لطف شمس الدین تبریزی گذر دارد

ز باد و آب و خاک و نار جان هر چهار آمد

ادامه مطلب
سه شنبه 23 خرداد 1396  - 1:29 PM

 

مه دی رفت و بهمن هم بیا که نوبهار آمد

زمین سرسبز و خرم شد زمان لاله زار آمد

درختان بین که چون مستان همه گیجند و سرجنبان

صبا برخواند افسونی که گلشن بی‌قرار آمد

سمن را گفت نیلوفر که پیچاپیچ من بنگر

چمن را گفت اشکوفه که فضل کردگار آمد

بنفشه در رکوع آمد چو سنبل در خشوع آمد

چو نرگس چشمکش می‌زد که وقت اعتبار آمد

چه گفت آن بید سرجنبان که از مستی سبک سر شد

چه دید آن سرو خوش قامت که رفت و پایدار آمد

قلم بگرفته نقاشان که جانم مست کف‌هاشان

که تصویرات زیباشان جمال شاخسار آمد

هزاران مرغ شیرین پر نشسته بر سر منبر

ثنا و حمد می‌خواند که وقت انتشار آمد

چو گوید مرغ جان یاهو بگوید فاخته کوکو

بگوید چون نبردی بو نصیبت انتظار آمد

بفرمودند گل‌ها را که بنمایید دل‌ها را

نشاید دل نهان کردن چو جلوه یار غار آمد

به بلبل گفت گل بنگر به سوی سوسن اخضر

که گر چه صد زبان دارد صبور و رازدار آمد

جوابش داد بلبل رو به کشف راز من بگرو

که این عشقی که من دارم چو تو بی‌زینهار آمد

چنار آورد رو در رز که ای ساجد قیامی کن

جوابش داد کاین سجده مرا بی‌اختیار آمد

منم حامل از آن شربت که بر مستان زند ضربت

مرا باطن چو نار آمد تو را ظاهر چنان آمد

برآمد زعفران فرخ نشان عاشقان بر رخ

بر او بخشود و گل گفت اه که این مسکین چه زار آمد

رسید این ماجرای او به سیب لعل خندان رو

به گل گفت او نمی‌داند که دلبر بردبار آمد

چو سیب آورد این دعوی که نیکو ظنم از مولی

برای امتحان آن ز هر سو سنگسار آمد

کسی سنگ اندر او بندد چو صادق بود می‌خندد

چرا شیرین نخندد خوش کش از خسرو نثار آمد

کلوخ انداز خوبان را برای خواندن باشد

جفای دوستان با هم نه از بهر نفار آمد

زلیخا گر درید آن دم گریبان و زه یوسف

پی تجمیش و بازی دان که کشاف سرار آمد

خورد سنگ و فروناید که من آویخته شادم

که این تشریف آویزش مرا منصوروار آمد

که من منصورم آویزان ز شاخ دار الرحمان

مرا دور از لب زشتان چنین بوس و کنار آمد

هلا ختم است بر بوسه نهان کن دل چو سنبوسه

درون سینه زن پنهان دمی که بی‌شمار آمد

ادامه مطلب
سه شنبه 23 خرداد 1396  - 1:29 PM

چو برقی می‌جهد چیزی عجب آن دلستان باشد

از آن گوشه چه می‌تابد عجب آن لعل کان باشد

چیست از دور آن گوهر عجب ماهست یا اختر

که چون قندیل نورانی معلق ز آسمان باشد

عجب قندیل جان باشد درفش کاویان باشد

عجب آن شمع جان باشد که نورش بی‌کران باشد

گر از وی درفشان گردی ز نورش بی‌نشان گردی

نگه دار این نشانی را میان ما نشان باشد

ایا ای دل برآور سر که چشم توست روشنتر

بمال آن چشم و خوش بنگر که بینی هر چه آن باشد

چو دیدی تاب و فر او فنا شو زیر پر او

ازیرا بیضه مقبل به زیر ماکیان باشد

چو ما اندر میان آییم او از ما کران گیرد

چو ما از خود کران گیریم او اندر میان باشد

نماید ساکن و جنبان نه جنبانست و نه ساکن

نماید در مکان لیکن حقیقت بی‌مکان باشد

چو آبی را بجنبانی میان نور عکس او

بجنبد از لگن بینی و آن از آسمان باشد

نه آن باشد نه این باشد صلاح الحق و دین باشد

اگر همدم امین باشد بگویم کان فلان باشد

ادامه مطلب
سه شنبه 23 خرداد 1396  - 1:29 PM

 

مرا عهدیست با شادی که شادی آن من باشد

مرا قولیست با جانان که جانان جان من باشد

به خط خویشتن فرمان به دستم داد آن سلطان

که تا تختست و تا بختست او سلطان من باشد

اگر هشیار اگر مستم نگیرد غیر او دستم

وگر من دست خود خستم همو درمان من باشد

چه زهره دارد اندیشه که گرد شهر من گردد

کی قصد ملک من دارد چو او خاقان من باشد

نبیند روی من زردی به اقبال لب لعلش

بمیرد پیش من رستم چو از دستان من باشد

بدرم زهره زهره خراشم ماه را چهره

برم از آسمان مهره چو او کیوان من باشد

بدرم جبه مه را بریزم ساغر شه را

وگر خواهند تاوانم همو تاوان من باشد

چراغ چرخ گردونم چو اجری خوار خورشیدم

امیر گوی و چوگانم چو دل میدان من باشد

منم مصر و شکرخانه چو یوسف در برم گیرم

چه جویم ملک کنعان را چو او کنعان من باشد

زهی حاضر زهی ناظر زهی حافظ زهی ناصر

زهی الزام هر منکر چو او برهان من باشد

یکی جانیست در عالم که ننگش آید از صورت

بپوشد صورت انسان ولی انسان من باشد

سر ما هست و من مجنون مجنبانید زنجیرم

مرا هر دم سر مه شد چو مه بر خوان من باشد

سخن بخش زبان من چو باشد شمس تبریزی

تو خامش تا زبان‌ها خود چو دل جنبان من باشد

ادامه مطلب
سه شنبه 23 خرداد 1396  - 1:29 PM

 

دگرباره سر مستان ز مستی در سجود آمد

مگر آن مطرب جان‌ها ز پرده در سرود آمد

سراندازان و جانبازان دگرباره بشوریدند

وجود اندر فنا رفت و فنا اندر وجود آمد

دگرباره جهان پر شد ز بانگ صور اسرافیل

امین غیب پیدا شد که جان را زاد و بود آمد

ببین اجزای خاکی را که جان تازه پذرفتند

همه خاکیش پاکی شد زیان‌ها جمله سود آمد

ندارد رنگ آن عالم ولیک از تابه دیده

چو نور از جان رنگ آمیز این سرخ و کبود آمد

نصیب تن از این رنگست نصیب جان از این لذت

ازیرا ز آتش مطبخ نصیب دیگ دود آمد

بسوز ای دل که تا خامی نیاید بوی دل از تو

کجا دیدی که بی‌آتش کسی را بوی عود آمد

همیشه بوی با عودست نه رفت از عود و نه آمد

یکی گوید که دیر آمد یکی گوید که زود آمد

ز صف نگریخت شاهنشه ولی خود و زره پرده‌ست

حجاب روی چون ماهش ز زخم خلق خود آمد

ادامه مطلب
سه شنبه 23 خرداد 1396  - 1:29 PM

 

دل من چون صدف باشد خیال دوست در باشد

کنون من هم نمی‌گنجم کز او این خانه پر باشد

ز شیرینی حدیثش شب شکافیدست جان را لب

عجب دارم که می‌گوید حدیث حق مر باشد

غذاها از برون آید غذای عاشق از باطن

برآرد از خود و خاید که عاق چون شتر باشد

سبک رو همچو پریان شو ز جسم خویش عریان شو

مسلم نیست عریانی مر آن کس را که عر باشد

صلاح الدین به صید آمد همه شیران بود صیدش

غلام او کسی باشد که از دو کون حر باشد

ادامه مطلب
سه شنبه 23 خرداد 1396  - 1:29 PM

 

ایا سر کرده از جانم تو را خانه کجا باشد

الا ای ماه تابانم تو را خانه کجا باشد

الا ای قادر قاهر ز تن پنهان به دل ظاهر

زهی پیدای پنهانم تو را خانه کجا باشد

تو گویی خانه خاقان بود دل‌های مشتاقان

مرا دل نیست ای جانم تو را خانه کجا باشد

بود مه سایه را دایه به مه چون می‌رسد سایه

بگو ای مه نمی‌دانم تو را خانه کجا باشد

نشان ماه می‌دیدم به صد خانه بگردیدم

از این تفتیش برهانم تو را خانه کجا باشد

ادامه مطلب
سه شنبه 23 خرداد 1396  - 1:23 PM

 

برآمد بر شجر طوطی که تا خطبه شکر گوید

به بلبل کرد اشارت گل که تا اشعار برگوید

به سرو سبز وحی آمد که تا جانش بود در تن

میان بندد به خدمت روز و شب‌ها این سمر گوید

همه تسبیح گویانند اگر ماهست اگر ماهی

ولیکن عقل استادست او مشروحتر گوید

درآید سنگ در گریه درآید چرخ در کدیه

ز عرش آید دو صد هدیه چو او درس نظر گوید

هزاران سیمبر بینی گشاییده بر او سینه

چو آن عنبرفشان قصه نسیم آن سحر گوید

که را ماند دل آن لحظه که آن جان شرح دل گوید

که را ماند خبر از خود در آن دم کو خبر گوید

حدیث عشق جان گوید حدیث ره روان گوید

حدیث سکر سر گوید حدیث خون جگر گوید

ادامه مطلب
سه شنبه 23 خرداد 1396  - 1:23 PM

 

مرا عاشق چنان باید که هر باری که برخیزد

قیامت‌های پرآتش ز هر سویی برانگیزد

دلی خواهیم چون دوزخ که دوزخ را فروسوزد

دو صد دریا بشوراند ز موج بحر نگریزد

ملک‌ها را چه مندیلی به دست خویش درپیچد

چراغ لایزالی را چو قندیلی درآویزد

چو شیری سوی جنگ آید دل او چون نهنگ آید

بجز خود هیچ نگذارد و با خود نیز بستیزد

چو هفت صد پرده دل را به نور خود بدراند

ز عرشش این ندا آید بنامیزد بنامیزد

چو او از هفتمین دریا به کوه قاف رو آرد

از آن دریا چه گوهرها کنار خاک درریزد

ادامه مطلب
سه شنبه 23 خرداد 1396  - 1:23 PM

 

بیا کامشب به جان بخشی به زلف یار می‌ماند

جمال ماه نورافشان بدان رخسار می‌ماند

به گرد چرخ استاره چو مشتاقان آواره

که از سوز دل ایشان خرد از کار می‌ماند

سقای روح یک باده ز جام غیب درداده

ببین تا کیست افتاده و کی بیدار می‌ماند

به شب نالان و بیداران نیابی جز که بیماران

و من گر هم نمی‌نالم دلم بیمار می‌ماند

در این دریای بی‌مونس دلا می‌نال چون یونس

نهنگ شب در این دریا به مردم خوار می‌ماند

بدان سان می‌خورد ما را ز خاص و عام اندر شب

نه دکان و نه سودا و نه این بازار می‌ماند

چه شد ناصر عبادالله چه شد حافظ بلادالله

ببین جز مبدع جان‌ها اگر دیار می‌ماند

فلک بازار کیوانست در او استاره گردان است

شب ما روز ایشانست که بی‌اغیار می‌ماند

جز این چرخ و زمین در جان عجب چرخیست و بازاری

ولیک از غیرت آن بازار در اسرار می‌ماند

ادامه مطلب
سه شنبه 23 خرداد 1396  - 1:23 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 284

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4369618
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث