به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

آن عشرت نو که برگرفتیم

پا دار که ما ز سر گرفتیم

آن دلبر خوب باخبر را

مست و خوش و بی‌خبر گرفتیم

هر لحظه ز حسن یوسف خود

صد مصر پر از شکر گرفتیم

در خانه حسن بود ماهی

رفتیمش و بام و در گرفتیم

آن آب حیات سرمدی را

چون آب در این جگر گرفتیم

چون گوشه تاج او بدیدیم

مستانه‌اش از کمر گرفتیم

هر نقش که بی‌وی است مرده‌ست

از بهر تو جانور گرفتیم

هر جانوری که آن ندارد

او را علف سقر گرفتیم

هر کس گهری گرفت از کان

از کان همه سیمبر گرفتیم

از تابش نور آفتابی

چون ماه جمال و فر گرفتیم

شمس تبریز چون سفر کرد

چون ماه از آن سفر گرفتیم

ادامه مطلب
چهارشنبه 31 خرداد 1396  - 11:44 AM

 

ناآمده سیل تر شدستیم

نارفته به دام پای بستیم

شطرنج ندیده‌ایم و ماتیم

یک جرعه نخورده‌ایم و مستیم

همچون شکن دو زلف خوبان

نادیده مصاف ما شکستیم

ما سایه آن بتیم گویی

کز اصل وجود بت پرستیم

سایه بنماید و نباشد

ما نیز چو سایه نیست هستیم

ادامه مطلب
چهارشنبه 31 خرداد 1396  - 11:44 AM

 

امروز مرا چه شد چه دانم

امروز من از سبک دلانم

در دیده عقل بس مکینم

در دیده عشق بی‌مکانم

افسوس که ساکن زمینم

انصاف که صارم زمانم

این طرفه که با تن زمینی

بر پشت فلک همی‌دوانم

آن بار که چرخ برنتابد

از قوت عشق می کشانم

از سینه خویش آتشش را

تا سینه سنگ می رسانم

از لذت و از صفای قندش

پرشهد شده‌ست این دهانم

از مشکل شمس حق تبریز

من نکته مشکل جهانم

ادامه مطلب
چهارشنبه 31 خرداد 1396  - 11:44 AM

 

ای جان لطیف و ای جهانم

از خواب گرانت برجهانم

بی‌شرم و حیا کنم تقاضا

دانی که غریم بی‌امانم

گر بر دل تو غبار بینم

از اشک خودش فرونشانم

ای گلبن جان برای مجلس

بگرفته امت که گل فشانم

یک بوسه بده که اندر این راه

من باج عقیق می ستانم

بسیار شب است کاندر این دشت

من از پی باج راهبانم

شب نعره زنم چو پاسبانان

چون طالب باج کاروانم

همخانه گریخت از نفیرم

همسایه گریست از فغانم

ادامه مطلب
چهارشنبه 31 خرداد 1396  - 11:44 AM

 

تا با تو قرین شده‌ست جانم

هر جا که روم به گلستانم

تا صورت تو قرین دل شد

بر خاک نیم بر آسمانم

گر سایه من در این جهان است

غم نیست که من در آن جهانم

من عاریه‌ام در آن که خوش نیست

چیزی که بدان خوشم من آنم

در کشتی عشق خفته‌ام خوش

در حالت خفتگی روانم

امروز جمادها شکفته‌ست

امروز میان زندگانم

چون علم بالقلم رهم داد

پس تخته نانبشته خوانم

چون کان عقیق در گشاده‌ست

چه غم که خراب شد دکانم

زان رطل گران دلم سبک شد

گر دل سبک است سرگرانم

ای ساقی تاج بخش پیش آ

تا بر سر و دیده‌ات نشانم

جز شمع و شکر مگوی چیزی

چیزی بمگو که من ندانم

ادامه مطلب
چهارشنبه 31 خرداد 1396  - 11:44 AM

 

ای دشمن روزه و نمازم

وی عمر و سعادت درازم

هر پرده که ساختم دریدی

بگذشت از آنک پرده سازم

ای من چو زمین و تو بهاری

پیدا شده از تو جمله رازم

چون صید شدم چگونه پرم

چون مات توام دگر چه بازم

پروانه من چو سوخت بر شمع

دیگر ز چه باشد احترازم

نزدیکتری به من ز عقلم

پس سوی تو من چگونه یازم

بگداز مرا که جمله قندم

گر من فسرم وگر گدازم

یک بارگی از وفا مشو دست

یک بار دگر ببین نیازم

یک بار دگر مرا فسون خوان

وز روح مسیح کن طرازم

بر قنطره بست باج دارم

از بهر عبور ده جوازم

خاموش که گفت حاجتش نیست

در گفتن خویش یاوه تازم

خاموش که عاقبت مرا کار

محمود بود چو من ایازم

ادامه مطلب
چهارشنبه 31 خرداد 1396  - 11:44 AM

 

من اشتر مست شهریارم

آن خایم کز گلو برآرم

چون گلبن روی اوست خویم

اشکوفه من بود نثارم

چون بحر اگر ترش کنم رو

پرگوهر و در بود کنارم

گر یار وصال ما نجوید

با عشق وصال یار غارم

خواری که به پیش خلق عار است

آن عار شده‌ست افتخارم

باد منطق برون کن از لنج

کز باد نطق در این غبارم

ادامه مطلب
چهارشنبه 31 خرداد 1396  - 11:44 AM

 

روزی که گذر کنی به گورم

یاد آور از این نفیر و شورم

پرنور کن آن تک لحد را

ای دیده و ای چراغ نورم

تا از تو سجود شکر آرد

اندر لحد این تن صبورم

ای خرمن گل شتاب مگذار

خوش کن نفسی بدان بخورم

وان گاه که بگذری مینگار

کز روزن و درگه تو دورم

گر سنگ لحد ببست راهم

از راه خیال بی‌فتورم

گر صد کفنم بود ز اطلس

بی‌خلعت صورت تو عورم

از صحن سرای تو برآیم

در نقب زنی مگر که مورم

من مور توام تویی سلیمان

یک دم مگذار بی‌حضورم

خامش کردم بگو تو باقی

کز گفت و شنود خود نفورم

شمس تبریز دعوتم کن

چون دعوت توست نفخ صورم

ادامه مطلب
چهارشنبه 31 خرداد 1396  - 11:44 AM

 

تا چهره آن یگانه دیدم

دل در غم بی‌کرانه دیدم

گفتی فرداست روز بازار

بازار تو را بهانه دیدم

دل را چو انار ترش و شیرین

خون بسته و دانه دانه دیدم

زهر عالم همه عسل شد

تا شهد تو در میانه دیدم

جان را چو وثاق و جای زنبور

از شهد تو خانه خانه دیدم

بر آتشم و هنوز در عشق

زان دوزخ یک زبانه دیدم

شطرنج که صد هزار خانه‌ست

از جمله آن دو خانه دیدم

یک خانه پر از خمار دیدم

یک خانه می مغانه دیدم

چون عشق چنین دو روی دارد

سرگشتگی زمانه دیدم

وانگه زین سر به سوی آن سر

دزدیده ره و دهانه دیدم

زان ره خرد دقیقه بین را

اندیشه ابلهانه دیدم

او بر سر گنج بی‌نشانی

سرگشته که من نشانه دیدم

او زیر پر همای دولت

گوید که به خواب لانه دیدم

جانی که ز غم ز پا درآمد

در عالم دل روانه دیدم

جانی که فسانه داند این را

او را همگی فسانه دیدم

نالنده و بی‌خبر ز نالش

چون بربط و چون چغانه دیدم

بس شانه مکن که طره عشق

بیرون ز حدود شانه دیدم

صد شب بر او ترانه گویی

روزت گوید تو را ندیدم

هر درد که آن دوا ندارد

سوی دل خود دوانه دیدم

ادامه مطلب
چهارشنبه 31 خرداد 1396  - 11:44 AM

 

گر ناز تو را به گفت نارم

مهر تو درون سینه دارم

بی‌مهر تو گر گلی ببویم

در حال بسوز همچو خارم

ماننده ماهی ار خموشم

چون موج و چو بحر بی‌قرارم

ای بر لب من نهاده مهری

می کش تو به سوی خود مهارم

مقصود تو چیست من چه دانم

دانم که من اندر این قطارم

نشخوار غمت زنم چو اشتر

چون اشتر مست کف برآرم

هر چند نهان کنم نگویم

در حضرت عشق آشکارم

ماننده دانه زیر خاکم

موقوف اشارت بهارم

تا بی‌دم خود زنم دمی خوش

تا بی‌سر خود سری بخارم

ادامه مطلب
چهارشنبه 31 خرداد 1396  - 11:44 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 284

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4332280
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث