به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

جز وی چه باشد کز اجل اندررباید کل ما

صد جان برافشانم بر او گویم هنییا مرحبا

رقصان سوی گردون شوم زان جا سوی بی‌چون شوم

صبر و قرارم برده‌ای ای میزبان زودتر بیا

از مه ستاره می‌بری تو پاره پاره می‌بری

گه شیرخواره می‌بری گه می‌کشانی دایه را

دارم دلی همچون جهان تا می‌کشد کوه گران

من که کشم که کی کشم زین کاهدان واخر مرا

گر موی من چون شیر شد از شوق مردن پیر شد

من آردم گندم نیم چون آمدم در آسیا

در آسیا گندم رود کز سنبله زادست او

زاده مهم نی سنبله در آسیا باشم چرا

نی نی فتد در آسیا هم نور مه از روزنی

زان جا به سوی مه رود نی در دکان نانبا

با عقل خود گر جفتمی من گفتنی‌ها گفتمی

خاموش کن تا نشنود این قصه را باد هوا

ادامه مطلب
پنج شنبه 11 خرداد 1396  - 11:50 AM

 

آن شکل بین وان شیوه بین وان قد و خد و دست و پا

آن رنگ بین وان هنگ بین وان ماه بدر اندر قبا

از سرو گویم یا چمن از لاله گویم یا سمن

از شمع گویم یا لگن یا رقص گل پیش صبا

ای عشق چون آتشکده در نقش و صورت آمده

بر کاروان دل زده یک دم امان ده یا فتی

در آتش و در سوز من شب می‌برم تا روز من

ای فرخ پیروز من از روی آن شمس الضحی

بر گرد ماهش می‌تنم بی‌لب سلامش می‌کنم

خود را زمین برمی‌زنم زان پیش کو گوید صلا

گلزار و باغ عالمی چشم و چراغ عالمی

هم درد و داغ عالمی چون پا نهی اندر جفا

آیم کنم جان را گرو گویی مده زحمت برو

خدمت کنم تا واروم گویی که ای ابله بیا

گشته خیال همنشین با عاشقان آتشین

غایب مبادا صورتت یک دم ز پیش چشم ما

ای دل قرار تو چه شد وان کار و بار تو چه شد

خوابت که می‌بندد چنین اندر صباح و در مسا

دل گفت حسن روی او وان نرگس جادوی او

وان سنبل ابروی او وان لعل شیرین ماجرا

ای عشق پیش هر کسی نام و لقب داری بسی

من دوش نام دیگرت کردم که درد بی‌دوا

ای رونق جانم ز تو چون چرخ گردانم ز تو

گندم فرست ای جان که تا خیره نگردد آسیا

دیگر نخواهم زد نفس این بیت را می‌گوی و بس

بگداخت جانم زین هوس ارفق بنا یا ربنا

ادامه مطلب
پنج شنبه 11 خرداد 1396  - 11:50 AM

 

بگریز ای میر اجل از ننگ ما از ننگ ما

زیرا نمی‌دانی شدن همرنگ ما همرنگ ما

از حمله‌های جند او وز زخم‌های تند او

سالم نماند یک رگت بر چنگ ما بر چنگ ما

اول شرابی درکشی سرمست گردی از خوشی

بیخود شوی آنگه کنی آهنگ ما آهنگ ما

زین باده می‌خواهی برو اول تنک چون شیشه شو

چون شیشه گشتی برشکن بر سنگ ما بر سنگ ما

هر کان می احمر خورد بابرگ گردد برخورد

از دل فراخی‌ها برد دلتنگ ما دلتنگ ما

بس جره‌ها در جو زند بس بربط شش تو زند

بس با شهان پهلو زند سرهنگ ما سرهنگ ما

ماده است مریخ زمن این جا در این خنجر زدن

با مقنعه کی تان شدن در جنگ ما در جنگ ما

گر تیغ خواهی تو ز خور از بدر برسازی سپر

گر قیصری اندرگذر از زنگ ما از زنگ ما

اسحاق شو در نحر ما خاموش شو در بحر ما

تا نشکند کشتی تو در گنگ ما در گنگ ما

ادامه مطلب
پنج شنبه 11 خرداد 1396  - 11:50 AM

 

ای یوسف خوش نام ما خوش می‌روی بر بام ما

ای درشکسته جام ما ای بردریده دام ما

ای نور ما ای سور ما ای دولت منصور ما

جوشی بنه در شور ما تا می شود انگور ما

ای دلبر و مقصود ما ای قبله و معبود ما

آتش زدی در عود ما نظاره کن در دود ما

ای یار ما عیار ما دام دل خمار ما

پا وامکش از کار ما بستان گرو دستار ما

در گل بمانده پای دل جان می‌دهم چه جای دل

وز آتش سودای دل ای وای دل ای وای ما

ادامه مطلب
پنج شنبه 11 خرداد 1396  - 11:50 AM

 

ای طایران قدس را عشقت فزوده بال‌ها

در حلقه سودای تو روحانیان را حال‌ها

در لا احب افلین پاکی ز صورت‌ها یقین

در دیده‌های غیب بین هر دم ز تو تمثال‌ها

افلاک از تو سرنگون خاک از تو چون دریای خون

ماهت نخوانم ای فزون از ماه‌ها و سال‌ها

کوه از غمت بشکافته وان غم به دل درتافته

یک قطره خونی یافته از فضلت این افضال‌ها

ای سروران را تو سند بشمار ما را زان عدد

دانی سران را هم بود اندر تبع دنبال‌ها

سازی ز خاکی سیدی بر وی فرشته حاسدی

با نقد تو جان کاسدی پامال گشته مال‌ها

آن کو تو باشی بال او ای رفعت و اجلال او

آن کو چنین شد حال او بر روی دارد خال‌ها

گیرم که خارم خار بد خار از پی گل می‌زهد

صراف زر هم می‌نهد جو بر سر مثقال‌ها

فکری بدست افعال‌ها خاکی بدست این مال‌ها

قالی بدست این حال‌ها حالی بدست این قال‌ها

آغاز عالم غلغله پایان عالم زلزله

عشقی و شکری با گله آرام با زلزال‌ها

توقیع شمس آمد شفق طغرای دولت عشق حق

فال وصال آرد سبق کان عشق زد این فال‌ها

از رحمه للعالمین اقبال درویشان ببین

چون مه منور خرقه‌ها چون گل معطر شال‌ها

عشق امر کل ما رقعه‌ای او قلزم و ما جرعه‌ای

او صد دلیل آورده و ما کرده استدلال‌ها

از عشق گردون متلف بی‌عشق اختر منخسف

از عشق گشته دال الف بی‌عشق الف چون دال‌ها

آب حیات آمد سخن کاید ز علم من لدن

جان را از او خالی مکن تا بردهد اعمال‌ها

بر اهل معنی شد سخن اجمال‌ها تفصیل‌ها

بر اهل صورت شد سخن تفصیل‌ها اجمال‌ها

گر شعرها گفتند پر پر به بود دریا ز در

کز ذوق شعر آخر شتر خوش می‌کشد ترحال‌ها

ادامه مطلب
پنج شنبه 11 خرداد 1396  - 11:49 AM

 

ای دل چه اندیشیده‌ای در عذر آن تقصیرها

زان سوی او چندان وفا زین سوی تو چندین جفا

زان سوی او چندان کرم زین سو خلاف و بیش و کم

زان سوی او چندان نعم زین سوی تو چندین خطا

زین سوی تو چندین حسد چندین خیال و ظن بد

زان سوی او چندان کشش چندان چشش چندان عطا

چندین چشش از بهر چه تا جان تلخت خوش شود

چندین کشش از بهر چه تا دررسی در اولیا

از بد پشیمان می‌شوی الله گویان می‌شوی

آن دم تو را او می‌کشد تا وارهاند مر تو را

از جرم ترسان می‌شوی وز چاره پرسان می‌شوی

آن لحظه ترساننده را با خود نمی‌بینی چرا

گر چشم تو بربست او چون مهره‌ای در دست او

گاهی بغلطاند چنین گاهی ببازد در هوا

گاهی نهد در طبع تو سودای سیم و زر و زن

گاهی نهد در جان تو نور خیال مصطفی

این سو کشان سوی خوشان وان سو کشان با ناخوشان

یا بگذرد یا بشکند کشتی در این گرداب‌ها

چندان دعا کن در نهان چندان بنال اندر شبان

کز گنبد هفت آسمان در گوش تو آید صدا

بانک شعیب و ناله‌اش وان اشک همچون ژاله‌اش

چون شد ز حد از آسمان آمد سحرگاهش ندا

گر مجرمی بخشیدمت وز جرم آمرزیدمت

فردوس خواهی دادمت خامش رها کن این دعا

گفتا نه این خواهم نه آن دیدار حق خواهم عیان

گر هفت بحر آتش شود من درروم بهر لقا

گر رانده آن منظرم بستست از او چشم ترم

من در جحیم اولیترم جنت نشاید مر مرا

جنت مرا بی‌روی او هم دوزخست و هم عدو

من سوختم زین رنگ و بو کو فر انوار بقا

گفتند باری کم گری تا کم نگردد مبصری

که چشم نابینا شود چون بگذرد از حد بکا

گفت ار دو چشمم عاقبت خواهند دیدن آن صفت

هر جزو من چشمی شود کی غم خورم من از عمی

ور عاقبت این چشم من محروم خواهد ماندن

تا کور گردد آن بصر کو نیست لایق دوست را

اندر جهان هر آدمی باشد فدای یار خود

یار یکی انبان خون یار یکی شمس ضیا

چون هر کسی درخورد خود یاری گزید از نیک و بد

ما را دریغ آید که خود فانی کنیم از بهر لا

روزی یکی همراه شد با بایزید اندر رهی

پس بایزیدش گفت چه پیشه گزیدی ای دغا

گفتا که من خربنده‌ام پس بایزیدش گفت رو

یا رب خرش را مرگ ده تا او شود بنده خدا

ادامه مطلب
پنج شنبه 11 خرداد 1396  - 11:49 AM

 

ای رستخیز ناگهان وی رحمت بی‌منتها

ای آتشی افروخته در بیشه اندیشه‌ها

امروز خندان آمدی مفتاح زندان آمدی

بر مستمندان آمدی چون بخشش و فضل خدا

خورشید را حاجب تویی اومید را واجب تویی

مطلب تویی طالب تویی هم منتها هم مبتدا

در سینه‌ها برخاسته اندیشه را آراسته

هم خویش حاجت خواسته هم خویشتن کرده روا

ای روح بخش بی‌بدل وی لذت علم و عمل

باقی بهانه‌ست و دغل کاین علت آمد وان دوا

ما زان دغل کژبین شده با بی‌گنه در کین شده

گه مست حورالعین شده گه مست نان و شوربا

این سکر بین هل عقل را وین نقل بین هل نقل را

کز بهر نان و بقل را چندین نشاید ماجرا

تدبیر صدرنگ افکنی بر روم و بر زنگ افکنی

و اندر میان جنگ افکنی فی اصطناع لا یری

می‌مال پنهان گوش جان می‌نه بهانه بر کسان

جان رب خلصنی زنان والله که لاغست ای کیا

خامش که بس مستعجلم رفتم سوی پای علم

کاغذ بنه بشکن قلم ساقی درآمد الصلا

ادامه مطلب
پنج شنبه 11 خرداد 1396  - 11:49 AM

 

آنچنان که گفت مادر بچه را

گر خیالی آیدت در شب فرا

یا بگورستان و جای سهمگین

تو خیالی بینی اسود پر ز کین

دل قوی دار و بکن حمله برو

او بگرداند ز تو در حال رو

گفت کودک آن خیال دیووش

گر بدو این گفته باشد مادرش

حمله آرم افتد اندر گردنم

ز امر مادر پس من آنگه چون کنم

تو همی‌آموزیم که چست ایست

آن خیال زشت را هم مادریست

دیو و مردم را ملقن آن یکیست

غالب از وی گردد ار خصم اندکیست

تا کدامین سوی باشد آن یواش

الله‌الله رو تو هم زان سوی باش

گفت اگر از مکر ناید در کلام

حیله را دانسته باشد آن همام

سر او را چون شناسی راست گو

گفت من خامش نشینم پیش او

صبر را سلم کنم سوی درج

تا بر آیم صبر مفتاح الفرج

ور بجوشد در حضورش از دلم

منطقی بیرون ازین شادی و غم

من بدانم کو فرستاد آن بمن

از ضمیر چون سهیل اندر یمن

در دل من آن سخن زان میمنه‌ست

زانک از دل جانب دل روزنه‌ست

ادامه مطلب
پنج شنبه 11 خرداد 1396  - 11:45 AM

 

آن یکی شخص به وقت مرگ خویش

گفت بود اندر وصیت پیش‌پیش

سه پسر بودش چو سه سرو روان

وقف ایشان کرده او جان و روان

گفت هرچه در کفم کاله و زرست

او برد زین هر سه کو کاهل‌ترست

گفت با قاضی و پس اندرز کرد

بعد از آن جام شراب مرگ خورد

گفته فرزندان به قاضی کای کریم

نگذریم از حکم او ما سه یتیم

ما چو اسمعیل ز ابراهیم خود

سرنپیچیم ارچه قربان می‌کند

گفت قاضی هر یکی با عاقلیش

تا بگوید قصه‌ای از کاهلیش

تا ببینم کاهلی هر یکی

تا بدانم حال هر یک بی‌شکی

عارفان از دو جهان کاهل‌ترند

زانک بی شد یار خرمن می‌برند

کاهلی را کرده‌اند ایشان سند

کار ایشان را چو یزدان می‌کند

کار یزدان را نمی‌بینند عام

می‌نیاسایند از کد صبح و شام

هین ز حد کاهلی گویید باز

تا بدانم حد آن از کشف راز

بی‌گمان که هر زبان پردهٔ دلست

چون بجنبد پرده سرها واصلست

پردهٔ کوچک چو یک شرحه کباب

می‌بپوشد صورت صد آفتاب

گر بیان نطق کاذب نیز هست

لیک بوی از صدق و کذبش مخبرست

آن نسیمی که بیایدت از چمن

هست پیدا از سموم گولخن

بوی صدق و بوی کذب گول‌گیر

هست پیدا در نفس چون مشک و سیر

گر ندانی یار را از ده‌دله

از مشام فاسد خود کن گله

بانگ حیزان و شجاعان دلیر

هست پیدا چون فن روباه و شیر

یا زبان هم‌چون سر دیگست راست

چون بجنبد تو بدانی چه اباست

از بخار آن بداند تیزهش

دیگ شیرینی ز سکباج ترش

دست بر دیگ نوی چون زد فتی

وقت بخریدن بدید اشکسته را

گفت دانم مرد را در حین ز پوز

ور نگوید دانمش اندر سه روز

وآن دگر گفت ار بگوید دانمش

ور نگوید در سخن پیچانمش

گفت اگر این مکر بشنیده بود

لب ببندد در خموشی در رود

ادامه مطلب
پنج شنبه 11 خرداد 1396  - 11:45 AM

 

قصه کوته کن که رای نفس کور

برد او را بعد سالی سوی گور

شاه چون از محو شد سوی وجود

چشم مریخیش آن خون کرده بود

چون به ترکش بنگرید آن بی‌نظیر

دید کم از ترکشش یک چوبه تیر

گفت کو آن تیر و از حق باز جست

گفت که اندر حلق او کز تیر تست

عفو کرد آن شاه دریادل ولی

آمده بد تیر اه بر مقتلی

کشته شد در نوحهٔ او می‌گریست

اوست جمله هم کشنده و هم ولیست

ور نباشد هر دو او پس کل نیست

هم کشندهٔ خلق و هم ماتم‌کنیست

شکر می‌کرد آن شهید زردخد

کان بزد بر جسم و بر معنی نزد

جسم ظاهر عاقبت خود رفتنیست

تا ابد معنی بخواهد شاد زیست

آن عتاب ار رفت هم بر پوست رفت

دوست بی‌آزار سوی دوست رفت

گرچه او فتراک شاهنشه گرفت

آخر از عین الکمال او ره گرفت

و آن سوم کاهل‌ترین هر سه بود

صورت و معنی به کلی او ربود

ادامه مطلب
پنج شنبه 11 خرداد 1396  - 11:45 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 284

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4418857
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث