به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

در دل زد خیال پرتو مهرت سحرگاهی

چراغان فلک چون صبح کردم خامش از آهی

چو ماه نو فلک را زیر دست سجده می‌بینم

نیازم می‌زند ساغر به طاق ابروی چاهی

بهار آرزو نگذاشت در هر رنگ نومیدم

ز چشم انتظار آخر زدم‌ گل بر سر راهی

چه امکان است فیض از خاک من توفان نینگیزد

غبار سینه چاکان در نظر دارد سحرگاهی

به بی‌دردی تو هم ای شوق شمعی کشته رو‌شن کن

ندارد لاله‌زار آفرینش داغ دلخواهی

ز بس جوش بهار ناکسی افسرد اجزایم

خزان رنگ هم از من نمی‌بالد پر کاهی

به جیب هر نفس خون دو عالم آرزو دارم

که دارد نیش تفتیشی ‌که بشکافم رگ آهی

طریق کعبه و دیر این قدر کوشش نمی‌خواهد

به طوف خانهٔ دل‌ کوش اگر پیدا شود راهی

جهان کثرت اظهار غرورت برنمی‌دارد

ز سامان ادب مگذر پر است این لشکر از شاهی

مگو بیدل سپند ما دل آسوده‌ای دارد

تسلی هم درین محفل به آتش می‌تپد گاهی

ادامه مطلب
دوشنبه 1 خرداد 1396  - 3:16 PM

 

به طبع مقبلان یارب‌کدورت را مده راهی

براین ‌آیینه‌ها مپسند زنگ تهمت آهی

چراغ ابلهان عمری‌ست می‌سوزد درین محفل

چه باشد یک شرر بالد فروغ طبع آگاهی

جهان آیینهٔ وهم است و این طوطی سرشتانش

نفس پرداز تقلیدند و می‌گویند اللهی

پر است آفاق از غولان آدم رو چه سازست این

به این بی‌حاصلان یا دانشی یا مرگ ناگاهی

به حیرتگاه وصل افسون هجران عالمی دارد

فراموشی نصیبم کن مگر یادت کنم گاهی

تپش‌ها دارم و از آشیان بیرون نمی‌آیم

به این انداز مژگان هم ندارد بال‌ کوتاهی

به خاک آستانت چون هلال از بس‌که‌ گم‌ گشتم

جبینی یافتم در نقش پیشانی پس از ماهی

ندانم مژدهٔ وصل که دارد انتظار من

که حسرت سخت گلبازست با گرد سر راهی

چراغ عبرت من از گداز شمع شد روشن

بغیر از زندگانی نیست اینجا داغ جانکاهی

به تنگیهای دل یک غنچه نتوان نقش بست اینجا

شکستم رنگ تا تغییر دادم بستر آهی

ببینم تا کجاها می‌برد فکر خودم بیدل

به رنگ شمع امشب در گریبان کنده‌ام چاهی

ادامه مطلب
دوشنبه 1 خرداد 1396  - 3:16 PM

 

به شهرت زد اقبال خلق از تباهی

سپید است نقش نگین از سیاهی

دماغ غرور از فقیران نبالد

کجی نیست سرمایهٔ بی‌کلاهی

گر این است درد سر زر پرستان

همان اجتماع گدایی‌ست شاهی

ندانم خیال دماغ آفرینان

چه دارد درین امتحان‌گاه واهی

ندیده‌ست ازین بحر غیر از فسردن

به چشمی‌ که موج‌ گهر نیست راهی

یقین احتیاج دلایل ندارد

در آب افکند سرمه را چشم ماهی

نخواهی شدن منکر آنچه‌ گفتی

دو لب داده در هر حدیثت گواهی

گر اقبال خورشیدیت اوج گیرد

فروزد چراغ از دم صبحگاهی

به هر جا گشادند مژگان نازت

به چشم بتان خواب شد خوش نگاهی

شنیدم قدم می‌گذاری به چشمم

زمین سبز کرده‌ست مژگان گیاهی

کتان باب مهتاب چیزی ندارد

به هر جا تویی دیگر از من چه خواهی

کرم بسکه ‌گرم امتحانست بیدل

مرا سوخت اندیشهٔ بی‌گناهی

ادامه مطلب
دوشنبه 1 خرداد 1396  - 3:16 PM

 

ای نم اشک هوس مایل مژگان نشوی

سیل‌ خیزست حیا آنهمه عریان نشوی

چه‌بهار و چه‌خزان رنگ گل حیرت توست

جلوه‌ای نیست گر آیینه نمایان نشوی

از زمین تا فلکت دعوی استعدادست

به تکلف نشوی هیچ گر انسان نشوی

ذره خورشید دکان‌، قطره و دریا سامان

آنقدر نیست متاع تو که ارزان نشوی

هر قدم رشتهٔ این راه تامل دارد

به گشاد گره آبله دندان نشوی

بیش ازین سحر تغافل نتوان برد به کار

گر برای چمن از پرده تو خندان نشوی

آفت رنگ حنا دست بهم سوده مباد

خون عاشق‌ گنهی نیست پشیمان نشوی

کشتی نُه فلک اینجا به نمی توفانی‌ست

تا توانی طرف اشک یتیمان نشوی

وحشت از کف ندهی دهر فسردن قفس است

ای نگه سعی‌ کمی نیست‌ که مژگان نشوی

فکر کیفیت خود نیستیی می‌خواهد

تا سر از دوش نرفته‌ست گریبان نشوی

شرم کن بیدل از آن جلوه‌ که چون آب روان

همه تن آینه پردازی و حیران نشوی

ادامه مطلب
دوشنبه 1 خرداد 1396  - 3:16 PM

 

تا محرم طبیعت بلبل نمی‌شوی

رنگ آشنای خاصیت گل نمی‌شوی

تا نیست وقف هر سر مویت محرفی

جوهر شناس تیغ تغافل نمی‌شوی

پست است نردبان عروج تعینت

تا سرنگون فهم تنزل نمی‌شوی

زین‌ کشمکش‌ که خاصیت فهم نارساست

آسوده جز به‌ کسب تجاهل نمی‌شوی

هر غنچه‌ای تأملی ای دود پرفشان

آخر درین چمن رگ سنبل نمی‌شوی

دوش حباب و بار نفس یک نفس بس است

زین بیشتر حریف تحمل نمی‌شوی

تا از کفت عنان نبرد ترک اختیار

موصول بارگاه توکل نمی‌شوی

بر طاق نه، تردد مینای قسمتت‌!

صد بار اگر گداز خوری مل نمی‌شوی

تا نیستی به صیقل اجزا نمی‌رسد

آیینه دار انجمن کل نمی‌شوی

از سجدهٔ فناست بقای حقیقتت

زین وضع‌ گر چراغ شوی‌ گل نمی‌شوی

با پیکر خمیده مخواه امتداد عمر

کم نیست‌ گر به‌ گردن خود غل نمی‌شوی

آخر از این محیط خیالت‌ گذشتن است

بیدل چرا چو موج‌ گهر پل نمی‌شوی

ادامه مطلب
دوشنبه 1 خرداد 1396  - 3:16 PM

 

اگر سیر زمین داری وگر افلاک می‌بینی

دماغ فرصت امروزست فردا خاک می‌بینی

پری نفشانده‌ای تا وانماید رنگ این باغت

قفس پرورده‌ای گل ازکمین چاک می‌بینی

نخواهی غره ی آرایش علم و عمل گشتن

خیالی چند دور از عالم ادراک می‌بینی

نپنداری شود آب وضوی باطنت حاصل

به فالی گر فشاری دامن نمناک می‌بینی

هنوز از موج می بویی ندارد جام این محفل

خط پیمانه در اندیشه‌های تاک می‌بینی

نه دنیا کلفت‌آموزست و نه عقبا غم‌اندوزست

ستم ها از جنون فطرت بی باک می‌بینی

شکار وهم گردونی‌، به زنجیر چه افسونی

که هر سو می‌روی یک حلقهٔ فتراک می‌بینی

که برد آن طول و پهنایت‌، چه شد دریادلی‌هایت

که چون گوهر غنا در عقدهٔ امساک می‌بینی

اقامت آرزو، هیهات با اسباب جوشیدن

به قدر آشیان‌، رنج خس و خاشاک می‌بینی

رقم ساز تعلق وقف عبرت سر خطی دارد

که تا لغزید مژگان هر چه دیدی پاک می‌بینی

غم تدبیر لذات از مزاجت‌گم نشد بیدل

به دندان سنگ زن پر زحمت مسواک می‌بینی

ادامه مطلب
دوشنبه 1 خرداد 1396  - 3:16 PM

 

عمر سبک عنان ‌کجاست از نظرم تو می‌روی

دامن خود گرفته‌ام می‌نگرم تو می‌روی

موج نقاب حیرت است بر رخ اعتبار بحر

گرگهرم تو ساکنی ورگذرم تو می‌روی

غنچه‌کمین نشسته‌ام دامن بوی‌گل به‌کف

جیب تامل از هوس‌گر بدرم تو می‌روی

بر در جود کبریا نیست ترانهٔ ‌گدا

نام‌کریم بر زبان مست‌کرم تو می‌روی

خلق طلب بهانه‌ات محمل وهم می‌کشد

سیر خودت هزار جاسث دیر و حرم تو می‌روی

با نفس آمد و شدیست لیک ندارم امتیاز

قاصد من تو می‌رسی نامه برم تو می‌روی

لاله‌کجا و کو سمن تا شکند کلاه من

همچو بهار ازین چمن‌گل به‌سرم تو می‌روی

هستی و نیستی چو شمع پرتوی ازخیال توست

با شب من تو آمدی با سحرم تو می‌روی

عکس حضور عیش ما خارج شخص هیچ نیست

من ز برت کجا روم‌گر ز برم تو می‌روی

بیدل از التفات تو دوری من چه ممکن است

در وطنم تو مونسی همسفرم تو می‌روی

ادامه مطلب
دوشنبه 1 خرداد 1396  - 3:16 PM

 

به هستی از گداز انفعالم نیست تسکینی

جبین هم‌کاشکی می داشت چون مژگان عرق‌چینی

به تدبیری دگر ممکن مدان جمعیت بالم

براین اجزا مگر شیرازه‌ گردد چنگ شاهینی

چو اشک از ننگ خود داری چسان آیم برون یارب

هنوزم یکمژه بر هم نیفشردست تمکینی

در این محفل رگ یاقوت دارد نبض ایجادم

مژه واکرده‌ام اما به روی خواب سنگینی

ادا فهم چراغان خمو‌شم کس نشد ورنه

تحیر داشت چون طاووس چشمکهای رنگینی

از این آیینه‌سازیهاکه دارد فطرت‌، اسکندر

گرفتم چیده باشد خجلت تمثال خودبینی

به عبرت آب ده چشم هوس از سیر این محفل

که اشکی چند بر مژگان تر بسته‌ست آیینی

دماع بی نیازان ناز وحشت بر نمی دارد

مدان جز ننگ آزادی که گیرد دامنت چینی

غبار دشت امکان را مکن تکلیف آسودن

ز خود برده‌ست خلقی را هوای خانهٔ زینی

ز رنگ سایهٔ من بوی چندین نافه می‌بالد

ختن پرورد نازم در خیال زلف مشکینی

مژه نگشوده چندین رنگم از خود می‌برد بیدل

رگ ‌گل بستر نازی پر طاووس بالینی

ادامه مطلب
دوشنبه 1 خرداد 1396  - 3:16 PM

 

صد رنگ نقش بستیم دریاد گل جبینی

طاووس‌ کرد ما را تصویر نازنینی

پرواز شوق امروز محمل‌کش تپش نیست

در بیضه‌ام جنون داشت بی‌بال و پرکمینی

وهم برهنه پایی‌گر دامنت نگیرد

هر خار این بیابان دارد ترنجبینی

صور و خروش محشر درگوش عاشقانت

کم نیست‌ گر رساند از پشه‌ای طنینی

ما را غرور دانش شد دور باش تحقیق

می‌خواست این تماشا چشم به خود نبینی

در مکتب تعین چندین ورق سیه‌ کرد

مشق خیال هستی از سر خط جبینی

زنن دشت و در ندیدیم جایی‌ که دل ‌گشاید

در بحر نظم شاید پیدا شود زمینی

شهرت ‌کمین عنقا مردیم و خاک‌ گشتیم

بر نام ما نخندید زین انجمن نگینی

از ذره تا مه و مهر آمادهٔ رحیل است

هر پای بر رکابی هر توسنی و زینی

بیدل مپیچ چندین بر دستگاه اقبال

در دامن بلندت چین دارد آستینی

ادامه مطلب
دوشنبه 1 خرداد 1396  - 3:16 PM

 

بازم به جنون زد هوس طرح زمینی

کز نام سخن تازه کنم قطعه نگینی

حیرت به دلم ره نگشاید چه خیال است

بوی نگهی برده‌ام از آینه بینی

زین ساز ضعیفی به چه آهنگ خروشم

صور است اگر واکشی از پشه طنینی

ای فقرگزین‌! خرقهٔ صد رنگ مپرداز

حیف‌ست دمد گلبنی از خاک ‌نشینی

در طینت خست نسبان جوهر اخلاق

از تنگی جا در رحمی مرده جنینی

افسوس به دامان هوایت نشکستیم

گردی که زند دست به آرایش چینی

خجلت‌کش نقش قدم آبله‌دارست

در راه تو هر سو عرق آلوده جبینی

بافتنهٔ آن نرگس کافر چه توان کرد

چون سبحه گرفتم به هم آرم دل و دینی

پیش آی که چون شمع نشسته‌ست به راهت

در گردش رنگم نگه بازپسینی

بیدل چو شرر چشم به فرصت نگشودم

تا یک مژه جاروب کشم خانهٔ زینی

ادامه مطلب
دوشنبه 1 خرداد 1396  - 3:16 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 284

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4460432
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث