به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

تیز دوم تیز دوم تا به سواران برسم

نیست شوم نیست شوم تا بر جانان برسم

خوش شده‌ام خوش شده‌ام پاره آتش شده‌ام

خانه بسوزم بروم تا به بیابان برسم

خاک شوم خاک شوم تا ز تو سرسبز شوم

آب شوم سجده کنان تا به گلستان برسم

چونک فتادم ز فلک ذره صفت لرزانم

ایمن و بی‌لرز شوم چونک به پایان برسم

چرخ بود جای شرف خاک بود جای تلف

بازرهم زین دو خطر چون بر سلطان برسم

عالم این خاک و هوا گوهر کفر است و فنا

در دل کفر آمده‌ام تا که به ایمان برسم

آن شه موزون جهان عاشق موزون طلبد

شد رخ من سکه زر تا که به میزان برسم

رحمت حق آب بود جز که به پستی نرود

خاکی و مرحوم شوم تا بر رحمان برسم

هیچ طبیبی ندهد بی‌مرضی حب و دوا

من همگی درد شوم تا که به درمان برسم

ادامه مطلب
یک شنبه 28 خرداد 1396  - 12:52 PM

 

هر نفسی تازه ترم کز سر روزن بپرم

چونک بهارم تو شهی باغ توام شاخ ترم

چونک تویی میر مرا در بر خود گیر مرا

خاک تو بادا کلهم دست تو بادا کمرم

چونک تو دست شفقت بر سر ما داشته‌ای

نیست عجب گر ز شرف بگذرد از چرخ سرم

ادامه مطلب
یک شنبه 28 خرداد 1396  - 12:52 PM

 

باز در اسرار روم جانب آن یار روم

نعره بلبل شنوم در گل و گلزار روم

تا کی از این شرم و حیا شرم بسوزان و بیا

همره دل گردم خوش جانب دلدار روم

صبر نمانده‌ست که من گوش سوی نسیه برم

عقل نمانده‌ست که من راه به هنجار روم

چنگ زن ای زهره من تا که بر این تنتن تن

گوش بر این بانگ نهم دیده به دیدار روم

خسته دام است دلم بر در و بام است دلم

شاهد دل را بکشم سوی خریدار روم

گفت مرا در چه فنی کار چرا می نکنی

راه دکانم بنما تا که پس کار روم

تا که ز خود بد خبرش رفت دلم بر اثرش

کو اثری از دل من تا که بر آثار روم

تا ز حریفان حسد چشم بدی درنرسد

کف به کف یار دهم در کنف غار روم

درس رئیسان خوشی بی‌هشی است و خمشی

درس چو خام است مرا بر سر تکرار روم

ادامه مطلب
یک شنبه 28 خرداد 1396  - 12:52 PM

 

زین دو هزاران من و ما ای عجبا من چه منم

گوش بنه عربده را دست منه بر دهنم

چونک من از دست شدم در ره من شیشه منه

ور بنهی پا بنهم هر چه بیابم شکنم

زانک دلم هر نفسی دنگ خیال تو بود

گر طربی در طربم گر حزنی در حزنم

تلخ کنی تلخ شوم لطف کنی لطف شوم

با تو خوش است ای صنم لب شکر خوش ذقنم

اصل تویی من چه کسم آینه‌ای در کف تو

هر چه نمایی بشوم آینه ممتحنم

تو به صفت سرو چمن من به صفت سایه تو

چونک شدم سایه گل پهلوی گل خیمه زنم

بی‌تو اگر گل شکنم خار شود در کف من

ور همه خارم ز تو من جمله گل و یاسمنم

دم به دم از خون جگر ساغر خونابه کشم

هر نفسی کوزه خود بر در ساقی شکنم

دست برم هر نفسی سوی گریبان بتی

تا بخراشد رخ من تا بدرد پیرهنم

لطف صلاح دل و دین تافت میان دل من

شمع دل است او به جهان من کیم او را لگنم

ادامه مطلب
یک شنبه 28 خرداد 1396  - 12:52 PM

 

جمع تو دیدم پس از این هیچ پریشان نشوم

راه تو دیدم پس از این همره ایشان نشوم

ای که تو شاه چمنی سیرکن صد چو منی

چشم و دلم سیر کنی سخره این خوان نشوم

کعبه چو آمد سوی من جانب کعبه نروم

ماه من آمد به زمین قاصد کیوان نشوم

فربه و پرباد توام مست و خوش و شاد توام

بنده و آزاد توام بنده شیطان نشوم

شاه زمینی و زمان همچو خرد فاش و نهان

پیش تو ای جان و جهان جمله چرا جان نشوم

ادامه مطلب
یک شنبه 28 خرداد 1396  - 12:52 PM

 

دفع مده دفع مده من نروم تا نخورم

عشوه مده عشوه مده عشوه مستان نخرم

وعده مکن وعده مکن مشتری وعده نیم

یا بدهی یا ز دکان تو گروگان ببرم

گر تو بهایی بنهی تا که مرا دفع کنی

رو که به جز حق نبری گر چه چنین بی‌خبرم

پرده مکن پرده مدر در سپس پرده مرو

راه بده راه بده یا تو برون آ ز حرم

ای دل و جان بنده تو بند شکرخنده تو

خنده تو چیست بگو جوشش دریای کرم

طالع استیز مرا از مه و مریخ بجو

همچو قضاهای فلک خیره و استیزه گرم

چرخ ز استیزه من خیره و سرگشته شود

زانک دو چندان که ویم گر چه چنین مختصرم

گر تو ز من صرفه بری من ز تو صد صرفه برم

کیسه برم کاسه برم زانک دورو همچو زرم

گر چه دورو همچو زرم مهر تو دارد نظرم

از مه و از مهر فلک مه‌تر و افلاک ترم

لاف زنم لاف که تو راست کنی لاف مرا

ناز کنم ناز که من در نظرت معتبرم

چه عجب ار خوش خبرم چونک تو کردی خبرم

چه عجب ار خوش نظرم چونک تویی در نظرم

بر همگان گر ز فلک زهر ببارد همه شب

من شکر اندر شکر اندر شکر اندر شکرم

هر کسکی را کسکی هر جگری را هوسی

لیک کجا تا به کجا من ز هوایی دگرم

من طلب اندر طلبم تو طرب اندر طربی

آن طربت در طلبم پا زد و برگشت سرم

تیر تراشنده تویی دوک تراشنده منم

ماه درخشنده تویی من چو شب تیره برم

میر شکار فلکی تیر بزن در دل من

ور بزنی تیر جفا همچو زمین پی سپرم

جمله سپرهای جهان باخلل از زخم بود

بی‌خطر آن گاه بوم کز پی زخمت سپرم

گیج شد از تو سر من این سر سرگشته من

تا که ندانم پسرا که پسرم یا پدرم

آن دل آواره من گر ز سفر بازرسد

خانه تهی یابد او هیچ نبیند اثرم

سرکه فشانی چه کنی کآتش ما را بکشی

کآتشم از سرکه‌ات افزون شود افزون شررم

عشق چو قربان کندم عید من آن روز بود

ور نبود عید من آن مرد نیم بلک غرم

چون عرفه و عید تویی غره ذی الحجه منم

هیچ به تو درنرسم وز پی تو هم نبرم

باز توام باز توام چون شنوم طبل تو را

ای شه و شاهنشه من باز شود بال و پرم

گر بدهی می بچشم ور ندهی نیز خوشم

سر بنهم پا بکشم بی‌سر و پا می نگرم

ادامه مطلب
یک شنبه 28 خرداد 1396  - 12:52 PM

 

مطرب عشق ابدم زخمه عشرت بزنم

ریش طرب شانه کنم سبلت غم را بکنم

تا همه جان ناز شود چونک طرب ساز شود

تا سر خم باز شود گل ز سرش دور کنم

چونک خلیلی بده‌ام عاشق آتشکده‌ام

عاشق جان و خردم دشمن نقش وثنم

وقت بهارست و عمل جفتی خورشید و حمل

جوش کند خون دلم آب شود برف تنم

ای مه تابان شده‌ای از چه گدازان شده‌ای

گفت گرفتار دلم عاشق روی حسنم

عشق کسی می کشدم گوش کشان می بردم

تیر بلا می رسدم زان همه تن چون مجنم

گر چه در این شور و شرم غرقه بحر شکرم

گر چه اسیر سفرم تازه به بوی وطنم

یار وصالی بده‌ام جفت جمالی بده‌ام

فلسفه برخواند قضا داد جدایی به فنم

تا که رگی در تن من جنبد من سوی وطن

باشم پران و دوان ای شه شیرین ذقنم

دم به دم آن بوی خوشش وان طلب گوش کشش

آب روان کرد مرا ساقی سرو و سمنم

همره یعقوب شدم فتنه آن خوب شدم

هدیه فرستد به کرم یوسف جان پیرهنم

الحق جانا چه خوشی قوس وفا را تو کشی

در دو جهان دیده بود هیچ کسی چون تو صنم

بر بر او بربزنم گر چه برابر نزنم

شیشه بر آن سنگ زنم بنده شیشه شکنم

پیل به خرطوم جفا قاصد کعبه شده است

من چو ابابیل حقم یاور هر کرگدنم

صیقل هر آینه‌ام رستم هر میمنه‌ام

قوت هر گرسنه‌ام انجم هر انجمنم

معنی هر قد و خدم سایه لطف احدم

کعبه هر نیک و بدم دایه باغ و چمنم

آتش بدخوی بود سوزش هر کوی بود

چونک نکوروی بود باشد خوب ختنم

گر تو بدین کژ نگری کاسه زنی کوزه خوری

سایه عدل صمدم جز که مناسب نتنم

وقت شد ای شاه شهان سرور خوبان جهان

که به کرم شرح کنی آنک نگوید دهنم

ادامه مطلب
یک شنبه 28 خرداد 1396  - 12:52 PM

 

یار شدم یار شدم با غم تو یار شدم

تا که رسیدم بر تو از همه بیزار شدم

گفت مرا چرخ فلک عاجزم از گردش تو

گفتم این نقطه مرا کرد که پرگار شدم

غلغله‌ای می شنوم روز و شب از قبه دل

از روش قبه دل گنبد دوار شدم

تا که فتادم چو صدا ناگه در چنگ غمت

از هوس زخمه تو کم ز یکی تار شدم

دزدد غم گردن خود از حذر سیلی من

زانک من از بیشه جان حیدر کرار شدم

تا که بدیدم قدحش سرده اوباش منم

تا که بدیدم کلهش بی‌دل و دستار شدم

تا که قلندردل من داد می مذهل من

رقص کنان دلق کشان جانب خمار شدم

گفت مرا خواجه فرج صبر رهاند ز حرج

هیچ مگو کز فرج است اینک گرفتار شدم

چرخ بگردید بسی تا که چنین چرخ زدم

یار بنالید بسی تا که در این غار شدم

نیم شبی همره مه روی نهادم سوی ره

در هوس خوبی او جانب گلزار شدم

گاه چو سوسن پی گل شاعر و مداح شدم

گاه چو بلبل به سحر سخره تکرار شدم

زوبع اندیشه شدم صدفن و صدپیشه شدم

کار تو را دید دلم عاقبت از کار شدم

ادامه مطلب
یک شنبه 28 خرداد 1396  - 12:52 PM

 

مرده بدم زنده شدم گریه بدم خنده شدم

دولت عشق آمد و من دولت پاینده شدم

دیده سیر است مرا جان دلیر است مرا

زهره شیر است مرا زهره تابنده شدم

گفت که دیوانه نه‌ای لایق این خانه نه‌ای

رفتم دیوانه شدم سلسله بندنده شدم

گفت که سرمست نه‌ای رو که از این دست نه‌ای

رفتم و سرمست شدم وز طرب آکنده شدم

گفت که تو کشته نه‌ای در طرب آغشته نه‌ای

پیش رخ زنده کنش کشته و افکنده شدم

گفت که تو زیرککی مست خیالی و شکی

گول شدم هول شدم وز همه برکنده شدم

گفت که تو شمع شدی قبله این جمع شدی

جمع نیم شمع نیم دود پراکنده شدم

گفت که شیخی و سری پیش رو و راهبری

شیخ نیم پیش نیم امر تو را بنده شدم

گفت که با بال و پری من پر و بالت ندهم

در هوس بال و پرش بی‌پر و پرکنده شدم

گفت مرا دولت نو راه مرو رنجه مشو

زانک من از لطف و کرم سوی تو آینده شدم

گفت مرا عشق کهن از بر ما نقل مکن

گفتم آری نکنم ساکن و باشنده شدم

چشمه خورشید تویی سایه گه بید منم

چونک زدی بر سر من پست و گدازنده شدم

تابش جان یافت دلم وا شد و بشکافت دلم

اطلس نو بافت دلم دشمن این ژنده شدم

صورت جان وقت سحر لاف همی‌زد ز بطر

بنده و خربنده بدم شاه و خداونده شدم

شکر کند کاغذ تو از شکر بی‌حد تو

کآمد او در بر من با وی ماننده شدم

شکر کند خاک دژم از فلک و چرخ به خم

کز نظر وگردش او نورپذیرنده شدم

شکر کند چرخ فلک از ملک و ملک و ملک

کز کرم و بخشش او روشن بخشنده شدم

شکر کند عارف حق کز همه بردیم سبق

بر زبر هفت طبق اختر رخشنده شدم

زهره بدم ماه شدم چرخ دو صد تاه شدم

یوسف بودم ز کنون یوسف زاینده شدم

از توام ای شهره قمر در من و در خود بنگر

کز اثر خنده تو گلشن خندنده شدم

باش چو شطرنج روان خامش و خود جمله زبان

کز رخ آن شاه جهان فرخ و فرخنده شدم

ادامه مطلب
یک شنبه 28 خرداد 1396  - 12:52 PM

 

بازآمدم بازآمدم از پیش آن یار آمدم

در من نگر در من نگر بهر تو غمخوار آمدم

شاد آمدم شاد آمدم از جمله آزاد آمدم

چندین هزاران سال شد تا من به گفتار آمدم

آن جا روم آن جا روم بالا بدم بالا روم

بازم رهان بازم رهان کاین جا به زنهار آمدم

من مرغ لاهوتی بدم دیدی که ناسوتی شدم

دامش ندیدم ناگهان در وی گرفتار آمدم

من نور پاکم ای پسر نه مشت خاکم مختصر

آخر صدف من نیستم من در شهوار آمدم

ما را به چشم سر مبین ما را به چشم سر ببین

آن جا بیا ما را ببین کان جا سبکبار آمدم

از چار مادر برترم وز هفت آبا نیز هم

من گوهر کانی بدم کاین جا به دیدار آمدم

یارم به بازار آمده‌ست چالاک و هشیار آمده‌ست

ور نه به بازارم چه کار وی را طلبکار آمدم

ای شمس تبریزی نظر در کل عالم کی کنی

کاندر بیابان فنا جان و دل افگار آمدم

ادامه مطلب
یک شنبه 28 خرداد 1396  - 12:52 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 284

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4337280
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث