به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

از لب یار شکر را چه خبر

وز رخش شمس و قمر را چه خبر

با دمش باد بهاری چه زند

وز قدش سرو و شجر را چه خبر

گر جهان زیر و زبر گشت از او

عاشق زیر و زبر را چه خبر

چونک جان محرم اسرارش نیست

از رهش اهل خبر را چه خبر

گر چه نرگس نگرانست به باغ

از چمن نرگس تر را چه خبر

گفته هر قوم هم از مستی خویش

که ز ما قوم دگر را چه خبر

گفت چونی و دل تو چونست

از دل این خسته جگر را چه خبر

با ملک تاج و کمر گر به همند

از ملک تاج و کمر را چه خبر

کم کن این ناله که کس واقف نیست

ز آه عشاق سحر را چه خبر

ادامه مطلب
جمعه 26 خرداد 1396  - 12:09 PM

 

ساقیا باده گلرنگ بیار

داروی درد دل تنگ بیار

روز بزمست نه روز رزمست

خنجر جنگ ببر چنگ بیار

ای ز تو دردکشان دردکشان

دردیی که کندم دنگ بیار

من ز هر درد نمی‌گردم دنگ

دردی آن سره سرهنگ بیار

روز جامست نه نام و ناموس

نام از پیش ببر ننگ بیار

کیمیایی که کند سنگ عقیق

آزمون کن بر او سنگ بیار

صیقل آینه نه فلکست

ز امتحان آهن پرزنگ بیار

چشمه خضر تو را می‌خواند

که سبو کش دو سه فرسنگ بیار

پس گردن ز چه رو می‌خاری

نک ظفر هست تو آهنگ بیار

حرف رنگست اگر خوش بویست

جان بی‌صورت و بی‌رنگ بیار

کم کنی رنگ بیفزاید روح

بوی روح صنم شنگ بیار

لب ببند از دغل و از حیلت

جان بی‌حیلت و فرهنگ بیار

ادامه مطلب
جمعه 26 خرداد 1396  - 12:09 PM

 

ساقیا باده چون نار بیار

دفع غم را تو ز اسرار بیار

باده‌ای را که ز دل می‌جوشد

زود ای ساقی دلدار بیار

کافر عشق بیا باده ببین

نیست شو در می و اقرار بیار

ساقیا دست همه مستان گیر

همچنان جانب گلزار بیار

پیش این شاهد ما خوبان را

گردن بسته ز بلغار بیار

مؤمنان را همه عریان کردی

گروی نیز ز کفار بیار

شمس تبریز بگو دولت را

بپذیر اندک و بسیار بیار

ادامه مطلب
جمعه 26 خرداد 1396  - 12:09 PM

 

راز را اندر میان نه وامگیر

بنده را هر لحظه از بالا مگیر

تو نکو دانی که هر چیز از کجاست

گر خطاها رفت آن از ما مگیر

روستایی گر بوم آن توام

روستایی خویش را رستا مگیر

چون مرا در عشق‌ست ا کرده‌ای

خود مرا شاگرد گیر ستا مگیر

تو مرا از ذوق می‌گیری گلو

تا بنالم گویمت آن جا مگیر

سوی بحرم کش که خاشاک توام

تو مرا خود لایق دریا مگیر

از الست آمد صلاح الدین تمام

تو ورا ز امروز و از فردا مگیر

ادامه مطلب
جمعه 26 خرداد 1396  - 12:09 PM

 

در چمن آیید و بربندید دید

تا نیفتد بر جماعت هر نظر

من زیان‌ها کرده‌ام من دیده‌ام

زخم‌ها از چشم هر بی‌پا و سر

چشم بد دیدیم ما کز زخم او

روسیه گردد عیان شمس و قمر

دور باد از رزم شیران چشم سگ

دور باد از مهد عیسی کون خر

تیر پرانست از چشم بدان

خلوت آمد تیر ایشان را سپر

لیک چشم نیک و بد آمیخته‌ست

قلب را هر کس بنشناسد ز زر

زاهدانش آه‌ها پنهان کنند

خلوتی جویند در وقت سحر

لیک این مستان به حکم خود نیند

نیستشان جز حفظ حق حصنی دگر

باد کم پران مزن لاف خوشی

باد آرد خاک و خس را در بصر

ادامه مطلب
جمعه 26 خرداد 1396  - 12:09 PM

 

ای خیالت در دل من هر سحور

می‌خرامد همچو مه یک پاره نور

نقش خوبت در میان جان ما

آتش و شور افکند وانگه چه شور

آتشی کردی و گویی صبر کن

من ندانم صبر کردن در تنور

یاد داری کآمدی تو دوش مست

ماه بودی یا پری یا جان حور

آن سخن‌هایی که گفتی چون شکر

وان اشارت‌ها که می‌کردی ز دور

دست بر لب می‌زدی یعنی که تو

از برای این دل من برمشور

دست بر لب می‌نهی یعنی که صبر

با لب لعلت کجا ماند صبور

رو به بالا می‌کنی یعنی خدا

چشم بد را از جمالم دار دور

ای تو پاک از نقش‌ها وز روی تو

هر زمانی یوسفی اندر صدور

ادامه مطلب
جمعه 26 خرداد 1396  - 12:09 PM

 

باز شد در عاشقی بابی دگر

بر جمال یوسفی تابی دگر

مژده بیداران راه عشق را

آنک دیدم دوش من خوابی دگر

ساخته شد از برای طالبان

غیر این اسباب اسبابی دگر

ابرها گر می‌نبارد نقد شد

از برای زندگی آبی دگر

یارکان سرکش شدند و حق بداد

غیر این اصحاب اصحابی دگر

سبزه زار عشق را معمور کرد

عاشقان را دشت و دولابی دگر

وین جگرهایی که بد پرزخم عشق

شد درآویزان به قلابی دگر

عشق اگر بدنام گردد غم مخور

عشق دارد نام و القابی دگر

کفشگر گر خشم گیرد چاره شد

صوفیان را نعل و قبقابی دگر

گر نداند حرف صوفی دان که هست

دردهای عشق را بابی دگر

از هوای شمس دین آموختم

جانب تبریز آدابی دگر

ادامه مطلب
جمعه 26 خرداد 1396  - 12:09 PM

رفتم آن جا مست و گفتم ای نگار

چون مرا دیوانه کردی گوش دار

گفت بنگر گوش من در حلقه‌ایست

بسته آن حلقه شو چون گوشوار

زود بردم دست سوی حلقه‌اش

دست بر من زد که دست از من بدار

اندر این حلقه تو آنگه ره بری

کز صفا دری شوی تو شاهوار

حلقه زرین من وانگه شبه

کی رود بر چرخ عیسی با حمار

ادامه مطلب
جمعه 26 خرداد 1396  - 12:09 PM

 

عشق را با گفت و با ایما چه کار

روح را با صورت اسما چه کار

عاشقان گوی‌اند در چوگان یار

گوی را با دست و یا با پا چه کار

هر کجا چوگانش راند می‌رود

گوی را با پست و با بالا چه کار

آینه‌ست و مظهر روی بتان

با نکوسیماش و بدسیما چه کار

سوسمار از آب خوردن فارغست

مر ورا با چشمه و سقا چه کار

آن خیالی که ضمیر اوطان اوست

پاش را با مسکن و با جا چه کار

عیسیی که برگذشت او از اثیر

با غم سرماش و یا گرما چه کار

ای رسایل کشته با نادی غیب

رو تو را با گفت و با غوغا چه کار

ادامه مطلب
جمعه 26 خرداد 1396  - 12:09 PM

 

نرم نرمک سوی رخسارش نگر

چشم بگشا چشم خمارش نگر

چون بخندد آن عقیق قیمتی

صد هزاران دل گرفتارش نگر

سر برآر از مستی و بیدار شو

کار و بار و بخت بیدارش نگر

اندرآ در باغ بی‌پایان دل

میوه شیرین بسیارش نگر

شاخه‌های سبز رقصانش ببین

لطف آن گل‌های بی‌خارش نگر

چند بینی صورت نقش جهان

بازگرد و سوی اسرارش نگر

حرص بین در طبع حیوان و نبات

بعد از آن سیری و ایثارش نگر

حرص و سیری صنعت عشقست و بس

گر ندیدی عشق را کارش نگر

گر ندیدی عشق رنگ آمیز را

رنگ روی عاشق زارش نگر

با چنین دشوار بازاری که اوست

با زر و بی‌زر خریدارش نگر

ادامه مطلب
جمعه 26 خرداد 1396  - 12:09 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 284

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4356747
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث