به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

صبر با عشق بس نمی‌آید

عقل فریادرس نمی‌آید

بیخودی خوش ولایتیست ولی

زیر فرمان کس نمی‌آید

کاروان حیات می‌گذرد

هیچ بانگ جرس نمی‌آید

بوی گلشن به گل همی‌خواند

خود تو را این هوس نمی‌آید

زانک در باطن تو خوش نفسیست

از گزاف این نفس نمی‌آید

بی خدای لطیف شیرین کار

عسلی از مگس نمی‌آید

هر دمی تخم نیکوی می‌کار

تا نکاری عدس نمی‌آید

هیچ کردی به خیر اندیشه

که جزا از سپس نمی‌آید

بس کن ایرا که شمع این گفتار

جانب هر غلس نمی‌آید

ادامه مطلب
پنج شنبه 25 خرداد 1396  - 1:50 PM

 

من بسازم ولیک کی شاید

زاغ با طوطیان شکر خاید

هر یکی را ولایتست جدا

کژ با راست راست کی آید

گر چه طوطی خود از شکر زندست

زاغ را می چمین خر باید

عشق در خویش بین کجا گنجد

ماده گرگ شیر نر زاید

بگریز از کسی که عاشق نیست

زان ز گرگین تو را گر افزاید

ور شوی کوفته به‌هاون عشق

دانک او سرمه ایت می‌ساید

رو بکن تو خراب خانه از آنک

شمس تبریز مست می‌آید

ادامه مطلب
پنج شنبه 25 خرداد 1396  - 1:50 PM

 

هر که را ذوق دین پدید آید

شهد دنیاش کی لذیذ آید

آن چنان عقل را چه خواهی کرد

که نگوسار یک نبیذ آید

عقل بفروش و جمله حیرت خر

که تو را سود از این خرید آید

نه از آن حالتیست ای عاقل

که در او عقل کس بدید آید

نشود باز این چنین قفلی

گر همه عقل‌ها کلید آید

گر درآیند ذره ذره به بانگ

آن همه بانگ ناشنید آید

چه شود بیش و کم از این دریا

بنده گر پاک وگر پلید آید

هر که رو آورد بدین دریا

گر یزیدست بایزید آید

ادامه مطلب
پنج شنبه 25 خرداد 1396  - 1:50 PM

 

بوی دلدار ما نمی‌آید

طوطی این جا شکر نمی‌خاید

هر مقامی که رنگ آن گل نیست

بلبل جان‌ها بنسراید

خوش برآییم دوست حاضر نیست

عشق هرگز چنین نفرماید

همه اسباب عشق این جا هست

لیک بی‌او طرب نمی‌شاید

مادر فتنه‌ها که می‌باشد

طربی بی‌رخش نمی‌زاید

هر شرابی که دوست ساقی نیست

جز خمار و شکوفه نفزاید

همه آفاق پرستاره شود

گازری را مراد برناید

بی اثرهای شمس تبریزی

از جهان جز ملال ننماید

ادامه مطلب
پنج شنبه 25 خرداد 1396  - 1:50 PM

 

هر که بهر تو انتظار کند

بخت و اقبال را شکار کند

بهر باران چو کشت منتظر است

سینه را سبز و لاله زار کند

بهر خورشید کان چو منتظر است

سنگ را لعل آبدار کند

انتظار ادیم بهر سهیل

اندر او صد هزار کار کند

آهنی کانتظار صیقل کرد

روی را صاف و بی‌غبار کند

ز انتظار رسول تیغ علی

در غزا خویش ذوالفقار کند

انتظار جنین درون رحم

نطفه را شاه خوش عذار کند

انتظار حبوب زیر زمین

هر یکی دانه را هزار کند

آسیا آب را چو منتظر است

سنگ را چست و بی‌قرار کند

انتظار قبول وحی خدا

چشم را چشم اعتبار کند

انتظار نثار بحر کرم

سینه را درج در چو نار کند

شیره را انتظار در دل خم

بهر مغز شهان عقار کند

بی کنارست فضل منتظرش

رانده را لایق کنار کند

تا قیامت تمام هم نشود

شرح آن کانتظار یار کند

ز انتظارات شمس تبریزی

شمس و ناهید و مه دوار کند

ادامه مطلب
پنج شنبه 25 خرداد 1396  - 1:50 PM

 

عشق را جان بی‌قرار بود

یاد جان پیش عشق عار بود

سر و جان پیش او حقیر بود

هر که را در سر این خمار بود

همه بر قلب می‌زند عاشق

اندر آن صف که کارزار بود

نکند جانب گریز نظر

گر چه شمشیر صد هزار بود

عشق خود مرغزار شیرانست

کی سگی شیر مرغزار بود

عشق جان‌ها در آستین دارد

در ره عشق جان نثار بود

نام و ناموس و شرم و اندیشه

پیش جاروبشان غبار بود

همه کس را شکار کرد بلا

عاشقان را بلا شکار بود

مر بلا را چنان به جان بخرند

کان بلا نیز شرمسار بود

جان عشق است شه صلاح الدین

کو ز اسرار کردگار بود

ادامه مطلب
پنج شنبه 25 خرداد 1396  - 1:50 PM

 

هر کی در ذوق عشق دنگ آمد

نیک فارغ ز نام و ننگ آمد

نشود بند گفت و گوی جهان

شیرگیری که چون پلنگ آمد

شیشه عشق را فراغت‌ها است

گر بر او صد هزار سنگ آمد

نام و ناموس کی شود مانع

چونک آن دلربای شنگ آمد

صد هزاران چو آسمان و زمین

پیش جولان عشق تنگ آمد

قیصر روم عشق غالب باد

گر کسل چون سپاه زنگ آمد

زهره بر چنگ این نوا می‌زد

کان قمر عاقبت به چنگ آمد

شمس تبریز هر کی بی‌تو نشست

عذر او پیش عشق لنگ آمد

ادامه مطلب
پنج شنبه 25 خرداد 1396  - 1:50 PM

 

هین که هنگام صابران آمد

وقت سختی و امتحان آمد

این چنین وقت عهدها شکنند

کارد چون سوی استخوان آمد

عهد و سوگند سخت سست شود

مرد را کار چون به جان آمد

هله ای دل تو خویش سست مکن

دل قوی کن که وقت آن آمد

چون زر سرخ اندر آتش خند

تا بگویند زر کان آمد

گرم خوش رو به پیش تیغ اجل

بانگ برزن که پهلوان آمد

با خدا باش و نصرت از وی خواه

که مددها ز آسمان آمد

ای خدا آستین فضل فشان

چونک بنده بر آستان آمد

چون صدف ما دهان گشادستیم

کابر فضل تو درفشان آمد

ای بسا خار خشک کز دل او

در پناه تو گلستان آمد

من نشان کرده‌ام تو را که ز تو

دلخوشی‌های بی‌نشان آمد

وقت رحمست و وقت عاطفت است

که مرا زخم بس گران آمد

ای ابابیل هین که بر کعبه

لشکر و پیل بی‌کران آمد

عقل گوید مرا خمش کن بس

که خداوند غیب دان آمد

من خمش کردم ای خدا لیکن

بی من از خان من فغان آمد

ما رمیت اذ رمیت هم ز خداست

تیر ناگه کز این کمان آمد

ادامه مطلب
پنج شنبه 25 خرداد 1396  - 1:50 PM

 

شعر من نان مصر را ماند

شب بر او بگذرد نتانی خورد

آن زمانش بخور که تازه بود

پیش از آنک بر او نشیند گرد

گرمسیر ضمیر جای ویست

می‌بمیرد در این جهان از برد

همچو ماهی دمی به خشک طپید

ساعتی دیگرش ببینی سرد

ور خوری بر خیال تازگیش

بس خیالات نقش باید کرد

آنچ نوشی خیال تو باشد

نبود گفتن کهن ای مرد

ادامه مطلب
پنج شنبه 25 خرداد 1396  - 1:50 PM

 

یوسف آخرزمان خرامان شد

شکر و شهد مصر ارزان شد

لعل عرشی تو چو رو بنمود

تن کی باشد که سنگ‌ها جان شد

تخته بند فراق تخت نشست

تاج بر سر که چیست خاقان شد

عشق مهمان بس شگرف آمد

خانه‌ها خرد بود ویران شد

پر و بال از جلال حق رویید

قفس و مرغ و بیضه پران شد

بادلان خیره گشته کاین دل کو

بی دلان بی‌خبر که دل آن شد

پای می‌کوب و عیش از سر گیر

به سر من مگو که پایان شد

زر چو درباخت خواجه صراف

صرفه او برد زانک در کان شد

شمس تبریز نردبانی ساخت

بام گردون برآ که آسان شد

ادامه مطلب
پنج شنبه 25 خرداد 1396  - 1:50 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 284

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4372276
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث