به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

سپاس آن عدمی را که هست ما بربود

ز عشق آن عدم آمد جهان جان به وجود

به هر کجا عدم آید وجود کم گردد

زهی عدم که چو آمد از او وجود فزود

به سال‌ها بربودم من از عدم هستی

عدم به یک نظر آن جمله را ز من بربود

رهد ز خویش و ز پیش و ز جان مرگ اندیش

رهد ز خوف و رجا و رهد ز باد و ز بود

که وجود چو کاهست پیش باد عدم

کدام کوه که او را عدم چو که نربود

وجود چیست و عدم چیست کاه و که چه بود

شه ای عبارت از در برون ز بام فرود

ادامه مطلب
پنج شنبه 25 خرداد 1396  - 1:38 PM

 

کسی خراب خرابات و مست می‌باشد

از او عمارت ایمان و خیر کی باشد

یکی وجود چو آتش بود نباشد آب

محال باشد یک مه بهار و دی باشد

منم خراب خرابات و مست طاعت حق

درون شهر معظم ز نیک و بی‌باشد

عمارتیست خراباتیان شهر مرا

که خانه‌هاش نهان در زمین چو ری باشد

شکوفه‌هاست درختان زهد را ز شراب

نه آن شراب که اشکوفه‌هاش قی باشد

چو هست و نیست مرا دید چشم معتزلی

بگفت دیدم معدوم را که شیء باشد

به سایه‌ها و به خورشید شمس تبریزی

که بی‌مکان و زمان آفتاب و فی باشد

ادامه مطلب
پنج شنبه 25 خرداد 1396  - 1:38 PM

 

مرا وصال تو باید صبا چه سود کند

چو من زمین تو گشتم سما چه سود کند

ایا بتان شکرلب چو روی شه دیدم

مرا جمال و کمال شما چه سود کند

دلم نماند و گدازید چون شکر در آب

جمال ماه رخ دلربا چه سود کند

فلک ببست میان مرا ز فضل کمر

ولیک بی‌شه شهره قبا چه سود کند

هزار حیله کنم من دغا و شیوه عشق

چو شه حریف نباشد دغا چه سود کند

مرا بقا و فنا از برای خدمت اوست

مرا چو آن نبود این بقا چه سود کند

سقا و آب برای حرارت جگرست

جگر چو خون شد ای دل سقا چه سود کند

فلک به ناله شد از بس دعا و زاری من

چو بخت یار نباشد دعا چه سود کند

مگو چنین تو چه دانی بلادریست نهان

خدای داند و بس کاین بلا چه سود کند

چو خونبهای تو ای دل هوای عشق ویست

مگو که کشته شدم خونبها چه سود کند

تو هان و هان به دل و دیده خاک این ره شو

چو خاک باشی باید علا چه سود کند

در آن فلک که شعاعات آفتاب دلست

هزار سایه و ظل هما چه سود کند

هما و سایه‌اش آن جا چو ظلمتی باشد

ز نور ظلمت غیر فنا چه سود کند

دلا تو چند زنی لاف از وفاداری

برو به بحر وفا این وفا چه سود کند

صفای باقی باید که بر رخت تابد

تو جندره زده گیر این صفا چه سود کند

چو کبر را بگذاری صفا ز حق یابی

بدانی آنگه کاین کبریا چه سود کند

برو به نزد خداوند شمس تبریزی

فقیر او شو جانا غنا چه سود کند

ادامه مطلب
پنج شنبه 25 خرداد 1396  - 1:38 PM

 

میان باغ گل سرخ‌های و هو دارد

که بو کنید دهان مرا چه بو دارد

پیاله‌ای به من آورد لاله که بخوری

خورم چرا نخورم بنده هم گلو دارد

گلو چه حاجت می‌نوش بی‌گلو و دهان

رحیق غیب که طعم سقا همو دارد

چو سال سال نشاطست و روز روز طرب

خنک مرا و کسی را که عیش خو دارد

چرا مقیم نباشد چو ما به مجلس گل

کسی که ساقی باقی ماه رو دارد

به آفتاب جلالت که ذره ذره عشق

نهان به زیر قبا ساغر و کدو دارد

سؤال کردم از گل که بر که می‌خندی

جواب داد بدان زشت کو دو شو دارد

غلام کور که او را دو خواجه می‌باید

چو سگ همیشه مقام او میان کو دارد

سؤال کردم از خار کاین سلاح تو چیست

جواب داد که گلزار صد عدو دارد

هزار بار چمن را بسوخت و بازآراست

چه عشق دارد با ما چه جست و جو دارد

ز شمس مفخر تبریز پرس کاین از چیست

وگر چه دفع دهد دم مخور که او دارد

ادامه مطلب
پنج شنبه 25 خرداد 1396  - 1:38 PM

 

مخسب شب که شبی صد هزار جان ارزد

که شب ببخشد آن بدر بدره بی‌حد

به آسمان جهان هر شبی فرود آید

برای هر متظلم سپاه فضل احد

خدای گفت قم اللیل و از گزاف نگفت

ز شب رویست فرو قد زهره و فرقد

ز دود شب پزی ای خام ز آتش موسی

مداد شب دهد آن خامه را ز علم مدد

بگیر لیلی شب را کنار ای مجنون

شبست خلوت توحید و روز شرک و عدد

شبست لیلی و روزست در پیش مجنون

که نور عقل سحر را به جعد خویش کشد

بدانک آب حیات اندرون تاریکیست

چه ماهیی که ره آب بسته‌ای بر خود

به دیبه سیه این کعبه را لباسی ساخت

که اوست پشت مطیعان و اوستشان مسند

درون کعبه شب یک نماز صد باشد

ز بهر خواب ندارد کسی چنین معبد

شکست جمله بتان را شب و بماند خدا

که نیست در کرم او را قرین و کفو احد

خمش که شعر کسادست و جهل از آن اکسد

چه زاهدی تو در این علم و در تو علم ازهد

ادامه مطلب
پنج شنبه 25 خرداد 1396  - 1:38 PM

 

ندا رسید به جان‌ها که چند می‌پایید

به سوی خانه اصلی خویش بازآیید

چو قاف قربت ما زاد و بود اصل شماست

به کوه قاف بپرید خوش چو عنقایید

ز آب و گل چو چنین کنده ایست بر پاتان

بجهد کنده ز پا پاره پاره بگشایید

سفر کنید از این غربت و به خانه روید

از این فراق ملولیم عزم فرمایید

به دوغ گنده و آب چه و بیابان‌ها

حیات خویش به بیهوده چند فرسایید

خدای پر شما را ز جهد ساخته است

چو زنده‌اید بجنبید و جهد بنمایید

به کاهلی پر و بال امید می‌پوسد

چو پر و بال بریزد دگر چه را شایید

از این خلاص ملولید و قعر این چه نی

هلا مبارک در قعر چاه می‌پایید

ندای فاعتبروا بشنوید اولوالابصار

نه کودکیت سر آستین چه می‌خایید

خود اعتبار چه باشد به جز ز جو جستن

هلا ز جو بجهید آن طرف چو برنایید

درون هاون شهوت چه آب می‌کوبید

چو آبتان نبود باد لاف پیمایید

حطام خواند خدا این حشیش دنیا را

در این حشیش چو حیوان چه ژاژ می‌خایید

هلا که باده بیامد ز خم برون آیید

پی قطایف و پالوده تن بپالایید

هلا که شاهد جان آینه همی‌جوید

به صیقل آینه‌ها را ز زنگ بزدایید

نمی‌هلند که مخلص بگویم این‌ها را

ز اصل چشمه بجویید آن چو جویایید

ادامه مطلب
پنج شنبه 25 خرداد 1396  - 1:38 PM

 

نماز شام چو خورشید در غروب آید

ببندد این ره حس راه غیب بگشاید

به پیش درکند ارواح را فرشته خواب

به شیوه گله بانی که گله را پاید

به لامکان به سوی مرغزار روحانی

چه شهرها و چه روضاتشان که بنماید

هزار صورت و شخص عجب ببیند روح

چو خواب نقش جهان را از او فروساید

هماره گویی جان خود مقیم آن جا بود

نه یاد این کند و نی ملالش افزاید

ز بار و رخت که این جا بر آن همی‌لرزید

دلش چنان برهد که غمیش نگزاید

ادامه مطلب
پنج شنبه 25 خرداد 1396  - 1:38 PM

 

به باغ بلبل از این پس نوای ما گوید

حدیث عشق شکرریز جان فزا گوید

اگر ز رنگ رخ یار ما خبر دارد

ز لاله زار و ز نسرین و گل چرا گوید

ز راه غیرت گوید که تا بپوشاند

رها کند سر چشمه حدیث پا گوید

که پاره پاره به تدریج ذره که گردد

فنا شود که اگر تند و بر ولا گوید

کهی که ذره بود پیش او دو صد که قاف

دوان دوان شود آن دم که او بیا گوید

چو گوش کوه شنید آن بیای فرخ او

به سر بیاید و لبیک را دو تا گوید

به حق گلشن اقبال کاندر او مستی

چو گل خموش که تا بلبلت ثنا گوید

ادامه مطلب
پنج شنبه 25 خرداد 1396  - 1:38 PM

 

ز بعد خاک شدن یا زیان بود یا سود

به نقد خاک شوم بنگرم چه خواهد بود

به نقد خاک شدن کار عاشقان باشد

که راه بند شکستن خدایشان بنمود

به امر موتوا من قبل ان تموتوا ما

کنیم همچو محمد غزای نفس جهود

جهود و مشرک و ترسا نتیجه نفس است

ز پشک باشد دود خبیث نی از عود

شود دمی همه خاک و شود دمی همه آب

شود دمی همه آتش شود دمی همه دود

شود دمی همه یار و شود دمی همه غار

شود دمی همه تار و شود دمی همه پود

به پیش خلق نشسته هزار نقش شود

ولیک در نظر تو نه کم شود نه فزود

به پیش چشم محمد بهشت و دوزخ عین

به پیش چشم دگر کس مستر و مغمود

مذللست قطوف بهشت بر احمد

که کرد دست دراز و از آن بخواست ربود

که تا دهد به صحابه ولیک آن بگداخت

شد آب در کفش ایرا نبود وقت نمود

ادامه مطلب
پنج شنبه 25 خرداد 1396  - 1:38 PM

 

اگر مرا تو نخواهی دلم تو را خواهد

تو هم به صلح گرایی اگر خدا خواهد

هزار عاشق داری تو را به جان جویان

که تا سعادت و دولت ز ما که را خواهد

ز عشق عاشق درویش خلق در عجبند

که آنچ رشک شهانست او چرا خواهد

عجب نباشد اگر مرده‌ای بجوید جان

و یا گیاه بپژمرده‌ای صبا خواهد

و یا دو دیده کور از خدا بصر جوید

و یا گرسنه ده ساله‌ای نوا خواهد

همه دعا شده‌ام من ز بس دعا کردن

که هر که بیند رویم ز من دعا خواهد

ولی به چشم تو من رنگ کافران دارم

که چشم خیره کشت بیندم غزا خواهد

اگر مرا نکشد هجر تو ز من بحلست

اسیر کشته ز غازی چه خونبها خواهد

سلام و خدمت کردم بگفتیم چونی

چنان بود مس مسکین که کیمیا خواهد

چنان برآید صورت که بست صورتگر

چنان بود تن خسته کیش دوا خواهد

ز آفتاب مزن گفت و گوی چون سایه

ز سایه ذره گریزد همه ضیا خواهد

زهی سخاوت و ایثار شمس تبریزی

که شمس گنبد خضرا از او عطا خواهد

ادامه مطلب
پنج شنبه 25 خرداد 1396  - 1:38 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 284

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4370101
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث