به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

هر چه آن خسرو کند شیرین کند

چون درخت تین که جمله تین کند

هر کجا خطبه بخواند بر دو ضد

همچو شیر و شهدشان کابین کند

با دم او می‌رود عین الحیات

مرده جان یابد چو او تلقین کند

مرغ جان‌ها با قفس‌ها برپرند

چونک بنده پروری آیین کند

عالمی بخشد به هر بنده جدا

کیست کو اندر دو عالم این کند

گر به قعر چاه نام او بری

قعر چه را صدر علیین کند

من بر آنم که شکرریزی کنم

از شکر گر قسم من تعیین کند

کافری گر لاف عشق او زند

کفر او را جمله نور دین کند

خار عالم در ره عاشق نهاد

تا که جمله خار را نسرین کند

تو نمی‌دانی که هر که مرغ اوست

از سعادت بیضه‌ها زرین کند

بس کنم زین پس نهان گویم دعا

کی نهان ماند چو شه آمین کند

ادامه مطلب
پنج شنبه 25 خرداد 1396  - 1:06 PM

 

اندک اندک جمع مستان می‌رسند

اندک اندک می پرستان می‌رسند

دلنوازان نازنازان در ره اند

گلعذاران از گلستان می‌رسند

اندک اندک زین جهان هست و نیست

نیستان رفتند و هستان می‌رسند

جمله دامن‌های پرزر همچو کان

از برای تنگدستان می‌رسند

لاغران خسته از مرعای عشق

فربهان و تندرستان می‌رسند

جان پاکان چون شعاع آفتاب

از چنان بالا به پستان می‌رسند

خرم آن باغی که بهر مریمان

میوه‌های نو زمستان می‌رسند

اصلشان لطفست و هم واگشت لطف

هم ز بستان سوی بستان می‌رسند

ادامه مطلب
پنج شنبه 25 خرداد 1396  - 1:06 PM

 

ساقیان سرمست در کار آمدند

مستیان در کوی خمار آمدند

حلقه حلقه عاشقان و بی‌دلان

بر امید بوی دلدار آمدند

بلبلان مست و مستان الست

بر امید گل به گلزار آمدند

هین که مخموران در این دم جوق جوق

بر در ساقی به زنهار آمدند

یک ندا آمد عجب از کوی دل

بی دل و بی‌پا به یک بار آمدند

از خوشی بوی او در کوی او

بیخود و بی‌کفش و دستار آمدند

بی محابا ده تو ای ساقی مدام

هین که جان‌ها مست اسرار آمدند

عارفان از خویش بی‌خویش آمدند

زاهدان در کار هشیار آمدند

ساقیا تو جمله را یک رنگ کن

باده ده گر یار و اغیار آمدند

ادامه مطلب
پنج شنبه 25 خرداد 1396  - 1:06 PM

 

خلق می‌جنبند مانا روز شد

روز را جان بخش جانا روز شد

چند شب گشتیم ما و چند روز

در غم و شادی تو تا روز شد

در جهان بس شهرها کان جا شبست

اندر این ساعت که این جا روز شد

در شب غفلت جهانی خفته‌اند

ز آفتاب عشق ما را روز شد

هر که عاشق نیست او را روز نیست

هر که را عشقست و سودا روز شد

صبح را در کنج این خانه مجوی

رو به بالا کن به بالا روز شد

بر تو گر خارست بر ما گل شکفت

بر تو گر شامست بر ما روز شد

گر تو از طفلی ز روز آگه نه‌ای

خیز با ما جان بابا روز شد

روز را منکر مشو لا لا مگو

چند لا لا جان لالا روز شد

آفتاب آمد که انشق القمر

بشنو این فرمان اعلا روز شد

پاسبانا بس دگر چوبک مزن

پاسبان و حارس ما روز شد

ادامه مطلب
پنج شنبه 25 خرداد 1396  - 1:06 PM

 

چون مرا جمعی خریدار آمدند

کهنه دوزان جمله در کار آمدند

از ستیزه ریش را صابون زدند

وز حسد ناشسته رخسار آمدند

همچو نغزان روز شیوه می‌کنند

همچو چغزان شب به تکرار آمدند

شکر کز آواز من این خفتگان

خواب را هشتند و بیدار آمدند

کاش بیداری برای حق بدی

اینک بهر سیم و زر زار آمدند

چون شود بیمار از ایشان سرخ رو

چون به زردی همچو دینار آمدند

خلق را پس چون رهانند از حسد

کز حسد این قوم بیمار آمدند

در دل خلقند چون دیده منیر

آن شهان کز بهر دیدار آمدند

همچو هفت استاره یک نور آمدند

همچو پنج انگشت یک کار آمدند

تا نگردی ریش گاو مردمی

سر به سر خود ریش و دستار آمدند

اهل دل خورشید و اهل گل غبار

اهل دل گل اهل گل خار آمدند

غم مخور ای میر عالم زین گروه

کاهل دل دل بخش و دلدار آمدند

ادامه مطلب
پنج شنبه 25 خرداد 1396  - 1:06 PM

 

شهر پر شد لولیان عقل دزد

هم بدزدد هم بخواهد دستمزد

هر که بتواند نگه دارد خرد

من نتانستم مرا باری ببرد

گرد من می‌گشت یک لولی پریر

همچنینم برد کلی کرد و مرد

کرد لولی دست خود در خون من

خون من در دست آن لولی فسرد

تا که می‌شد خون من انگوروار

سال‌ها انگور دل را می‌فشرد

کرد دیدم کو کند دزدی ولیک

کرد ما را بین که او دزدید کرد

کی گمان دارد که او دزدی کند

خاصه شه صوفی شد آمد مو سترد

دزد خونی بین که هر کس را که کشت

خضر و الیاسی شد و هرگز نمرد

رخت برد و بخت داد آنگه چه بخت

سیم برد و دامن پرزر شمرد

دردها و دردها را صاف کرد

پیش او آرید هر جا هست درد

این جهان چشمست و او چون مردمک

تنگ می‌آید جهان زین مرد خرد

باز رشک حق دهانم قفل کرد

شد کلید و قفل را جایی سپرد

ادامه مطلب
پنج شنبه 25 خرداد 1396  - 1:06 PM

 

بار دیگر یار ما هنباز کرد

اندک اندک خوی از ما بازکرد

مکرهای دشمنان در گوش کرد

چشم خود بر یار دیگر باز کرد

هر دم از جورش دل آرد نو خبر

غم دل ترسنده را غماز کرد

رو ترش کردن بر ما پیشه ساخت

یک بهانه جست و دست انکاز کرد

ای دریغا راز ما با همدگر

کو دگر کس را چنین همراز کرد

ای دل از سر صبر را آغاز کن

زانک دلبر جور را آغاز کرد

عقل گوید کاین بداندیشی مکن

او از آن ماست بر ما ناز کرد

می‌دهد چون مه صلاح الدین ضیا

کارغنون را زهره جان ساز کرد

ادامه مطلب
پنج شنبه 25 خرداد 1396  - 1:06 PM

 

خنب‌های لایزالی جوش باد

باده نوشان ازل را نوش باد

تیزچشمان صفا را تا ابد

حلقه‌های عشق تو در گوش باد

دوش گفتم ساقیش را هوش دار

ساقیش گفتا مرا بی‌هوش باد

ای خدا از ساقیان بزم غیب

در دو عالم بانگ نوشانوش باد

عقل کل کو راز پوشاند همی

مست باد و راز بی‌روپوش باد

هر سحر همچون سحرگه بی‌حجاب

آفتاب حسن در آغوش باد

شمس تبریز ار چه پشتش سوی ماست

صد هزاران آفرین بر روش باد

ادامه مطلب
پنج شنبه 25 خرداد 1396  - 1:06 PM

 

آن شکرپاسخ نباتم می‌دهد

و آنک کشتستم حیاتم می‌دهد

آن که در دریای خونم غرقه کرد

یونس وقتم نجاتم می‌دهد

در صفات او صفاتم نیست شد

هم صفا و هم صفاتم می‌دهد

رخت را برد و مرا درویش کرد

نک ز یاقوتش زکاتم می‌دهد

اسب من بستد پیاده مانده‌ام

وز دو رخ آن شاه ماتم می‌دهد

کوه طور از شاهماتش پاره شد

من کم از کاهم ثباتم می‌دهد

ماه عید روز وصلش خواستم

از شب هجران براتم می‌دهد

چون برون از شش جهت بد گنج عشق

زان جهت بی این جهاتم می‌دهد

ادامه مطلب
پنج شنبه 25 خرداد 1396  - 1:06 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 284

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4364621
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث