به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

اگر بخت و اقبال یاری کند

مرا یار من غمگساری کند

درین کار اگر یار باید مرا

جز او کس نخواهم که یاری کند

چو بر آسمان اسب یابد مسیح

چرا بر زمین خر سواری کند

تو آنی که بی شمع رویت مرا

چراغ فلک خانه تاری کند

گر از رنگ و بوی تو یابد مدد

دی اندر زمستان بهاری کند

ز دست تو ای جان چو آب حیات

شراب اجل خوشگواری کند

ولی بی گل روی تو سیف را

مژه در ره چشم خاری کند

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 3:05 PM

آه درد مرا دوا که کند

چاره کارم ای خدا که کند

چون مرا دردمند هجرش کرد

غیر وصلش مرا دوا که کند

از خدا وصل اوست حاجت من

حاجت من جز او روا که کند

من بدست آورم وصالش لیک

ملک عالم بمن رها که کند

دادن دل بدو صواب نبود

درجهان جز من این خطا که کند

لایقست اوبهر وفا که کنم

راضیم من بهر جفا که کند

دی مرا دید داد دشنامی

اینچنین لطف دوست باکه کند

ای توانگر بحسن غیر ازتو

جود با همچو من گدا که کند

وصل تو دولتیست تا که برد

ذکر تو طاعتیست تا که کند

جان بمرگ ار زتن جدا گردد

مهرت از جان من جدا که کند

سیف فرغانی از سر این کوی

چون تو رفتی حدیث ما که کند

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 3:05 PM

 

چون قهرمان عشق تو با هر که کین کند

گر آسمان بود بدو روزش زمین کند

عشقت که کفر پیش وی ایمان کند درست

از حسن لشکر آرد وتاراج دین کند

خورشید روی تو که جهان چون بهشت ازوست

هر ذره را ز حسن به از حور عین کند

خورشید چون بساط زمین پی سپر شود

گر حسن بهر شاه رخت اسب زین کند

نبود بحسن چون رخ تو گرچه آفتاب

از لاله روی سازدواز گل جبین کند

در تیر مه زباد خزان نرگس ایمنست

گر در بهار شاخ شکوفه چنین کند

هرگز نکرد دامن وصل ترا بچنگ

الا کسی که دست تو در آستین کند

یوسف رخا تویی که سلیمان ملک حسن

بر خاتم خود از لب لعلت نگین کند

فتنه که تیغ او مژه همچو تیر تست

اندر کمان ابروی شوخت کمین کند

در پیش روی دلبر رومی نژاد ما

آن نقش خوب نیست که نقاش چین کند

همچون مگس زپیش شکر سیف را مران

نحلی ببایدت که گلی انگبین کند

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 3:05 PM

 

باز آن زمان رسید که گلزار گل کند

هر شاخ میوه آرد وهرخارگل کند

عاشق بدو نظر نکند جز ببوی دوست

باغ ار شکوفه آرد وگلزار گل کند

میوه فروش کی خردش بر امید سود

گرموم رنگ داده ببازار گل کند

بربوی وصل دوست درخت امید ماست

شاخی که کم برآرد وبسیار گل کند

با روی همچو روضه شود شرمسار حور

باغ بهشت اگر چو رخ یار گل کند

گرشاه (من) برقعه شطرنج بنگرد

نبود عجب که هردو رخش خارگل کند

در روضه دلی که غم عشق بیخ کرد

کی شعبه محبت اغیار گل کند

کی مستعد عشق شود جان منجمد

هرگز طمع مکن که سپیدار گل کند

آن را که خار عشق فرو شد بپای دل

سرچون درخت میوه ودستار گل کند

بار درخت حالش اناالحق بود مدام

حلاج راکه شعبه اسرار گل کند

بر هر ورق که ذکر جمالش نوشت سیف

شاید که در سفینه اشعار گل کند

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 3:05 PM

 

گر درد عشق در دل و در جان اثر کند

در دردمند عشق چه درمان اثر کند

در دین عاشقان که از اسلام برترست

کفریست عشق تو که در ایمان اثر کند

در کنه وصف تو نرسد فهم چون منی

حاشا که در کمال تو نقصان اثر کند

از جور عشق تو دل و جانم خراب شد

در مملکت تعدی سلطان اثر کند

بعد از چنین ستم چه زیان دارد ار کنی

عدلی که در ولایت ویران اثر کند

ترسم که روز وصل نیابی اثر ز من

در من (اگر) فراق تو زین سان اثر کند

بسیار جهد کردم و خاطر بر آن گماشت

تا خدمتی کنم که ترا آن اثر کند

کردم برین قرار که یک شب بسوز دل

آهی کنم که در دلت ای جان اثر کند

شبها بگریه روز کنم در فراق تو

تا صبح وصل در شب هجران اثر کند

یک نکته از لب تو دلم را حیات داد

در مرده آب چشمه حیوان اثر کند

گر تو بلطف یاد کنی عاشقانت را

لطفت ز راه دور در ایشان اثر کند

یوسف چو پیرهن ببشیر وصال داد

بویش ز مصر تا در کنعان اثر کند

اشعار سیف جمله بذکرت مرصعست

در زر و سیم سکه شاهان اثر کند

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 3:05 PM

 

حسن رخ دوست جهان خوش کند

یاد لب یار دهان خوش کند

روی وخط یار چو فصل بهار

از گل واز سبزه جهان خوش کند

غنچه لعل لب او گاه لطف

خنده چو گل با همگان خوش کند

کام مرا از لب شیرین خویش

آن صنم چرب زبان خوش کند

ذکر تو هرجا که رود ای نگار

حال دل خسته چو جان خوش کند

عشق تو، ای سود همه مایه ات،

گر دل مردم بزیان خوش کند

از کرم ولطف تو در کوی تو

سگ دل درویش بنان خوش کند

من چه خبر دارم اگر در خلا

وصل تو عیش دگران خوش کند

سگ بسر کوی چه داند اگر

گربه دهن بر سر خوان خوش کند

لعل لب تو بکسان کی رسد

شهد تو کام مگسان خوش کند

تو سخن عشق خو از سیف پرس

کز سخن عشق بیان خوش کند

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 3:05 PM

 

حسن رخ دوست جهان خوش کند

یاد لب یار دهان خوش کند

روی وخط یار چو فصل بهار

از گل واز سبزه جهان خوش کند

غنچه لعل لب او گاه لطف

خنده چو گل با همگان خوش کند

کام مرا از لب شیرین خویش

آن صنم چرب زبان خوش کند

ذکر تو هرجا که رود ای نگار

حال دل خسته چو جان خوش کند

عشق تو، ای سود همه مایه ات،

گر دل مردم بزیان خوش کند

از کرم ولطف تو در کوی تو

سگ دل درویش بنان خوش کند

من چه خبر دارم اگر در خلا

وصل تو عیش دگران خوش کند

سگ بسر کوی چه داند اگر

گربه دهن بر سر خوان خوش کند

لعل لب تو بکسان کی رسد

شهد تو کام مگسان خوش کند

تو سخن عشق خو از سیف پرس

کز سخن عشق بیان خوش کند

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 3:05 PM

 

اول نظر که سوی تو جانان نظر کند

عشق از دل تو دوستی جان بدر کند

آخر بچشم تو زفنا میل درکشد

تا دل بچشم او برخ او نظر کند

عشق ار ترا زنقش تو چون سیم کرد پاک

زآن برد سکه تو که کارت چو زر کند

تیغ قضاست تیر غم او واین عجب

کندر درون بماند وز آهن گذر کند

با عاشقان نشین که چو خود عاشقت کنند

بیگانه شو زخویش که صحبت اثر کند

باری در آبمجلس ما تا بیک قدح

ساقی عشقت از دو جهان بی خبر کند

صحبت مکن بغیر که دنیا طلب شوی

عیسی پرست بندگی سم خر کند

همت بلند دار که پرواز در هوا

عاشق ببال همت و عنقا بپر کند

هم دست او کسی نبود زآنکه دیگری

در راه دوست سیر بپا او بسر کند

هرجان نه اهل ذوق ونه هر خاک زر شود

هردل نه عاشقی ونه هر نی شکر کند

نزهت همیشه باشد ونعمت بود مدام

هر شاخ اگر گل آرد و هر گل ثمر کند

هرکو نه راه عشق رود در پیش مرو

واثق مشو که کور ترا دیده ور کند

ازخود سفر نکرده بدو چون رسند سیف

آنکس رسد بدوست که ازخود سفر کند

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 3:05 PM

 

گر دوست حق عشق خود ازما طلب کند

از خارهای بی گل خرما طلب کند

عشاق او بخلق نشان می دهندازو

وای ارکسی نشان وی ازما طلب کند

زین خرقه یی که حرقه ما گشت بوی فقر

از برد باف جامه دیبا طلب کند

اندر سوآل دوست ندانم جواب چیست

این اسم را گر ازتو مسما طلب کند

از عاقلان چه می طلبی وجد عارفان

عاقل ز زمهریر چه گرما طلب کند

درویش در سماع قدم بر فلک نهد

آتش چو برفروزد بالا طلب کند

در وی بجای خوف وطمع حرص مورچه است

صوفی گه چون مگس همه حلوا طلب کند

زین غافلان صلاح دل ودین طمع مدار

از دردمند کس چه مداوا طلب کند

در کوی عشق جای نیابد کسی که او

تا رخت خویشتن ننهد جا طلب کند

از چون منی (چه) می طلبی زندکی دل

از مرده چون کسی دم احیا طلب کند

جانان زما دلی بغم عشق منشرح

از پارگین فراخی دریا طلب کند

از همچو ما فسرده دلان شوق موسوی

از جیب سامری ید بیضا طلب کند

وزسیف جان راه رو وچشم راه بین

بر روی کور دیده بینا طلب کند

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 3:05 PM

 

یار ار بچشم مست سوی ما نظر کند

دل پیش تیغ غمزه او جان سپر کند

آن کو زکبر می ننهد پای بر گهر

برمن که خاک کوی شدم کی گذر کند

بی مهر ماه طلعت او آفتاب را

آن نور نی که مشعله صبح برکند

ای دوست دست تربیت ولطف وا مگیر

زآنکس که حق گزاری پایت بسر کند

جویای روز وصل ترا خواب شد حرام

مشتاق مه بشب چو ستاره سهر کند

مارا هوای عشق تو از جای ببرد وخاک

گر همرهی چو باد بیابد سفر کند

گر ماجرای عشق تو زین سان بود درو

صوفی روح خرقه قالب بدر کند

در راه عشق مرد چو مالی زدست داد

خاکی که زیر پاش بود کار زر کند

هجر تو گر بسوختن دل چو آتش است

آتش زسوز سینه عاشق حذر کند

آتش بروزها نکند آنچه در شبی

عاشق بآب دیده و آه سحر کند

ناخفته شب زشوق تو آن روز دست وصل

در دامنت زند که سر از خاک برکند

ای بخت ازآن مکارم آنک توقعست

صعبست اگر بگویم وسهلست اگر کند

چون تلخ کام کرد من شور بخت را

اندر دهانم از لب شیرین شکر کند

وصل نگار کو که مرا وقت خوش شود

فصل بهار کو که درختی زهر کند

امیدوار باش بروز وصال سیف

می دان یقین که ناله شبها اثر کند

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 3:05 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 715

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4418266
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث