به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

هان ای نسیم صبح که بویت معطرست

همراه با تو خاک سر کوی دلبرست

منشور نیکویی ز در او همی دهند

سلطان ماه را که زاستاره لشکرست

کس دید صورتی که نکوتر زروی اوست؟

کس خواند سورتی که زالحمد برترست؟

محتاج نیست بر سر ره مشک ریختن

کآنجا که اوست پای نهد خاک عنبرست

آنجا که اوست شب نبود کز ضیا ونور

با آفتاب سایه آن مه برابرست

من خود گدای کویم ویک شهر چون منند

درویش عشق او که بخوبی توانگرست

ای در جهان لطف ملکشاه نیکوان

در حسن هر غلام ترا ملک سنجرست

اندر مقام قرب تو بالاست دست آن

کزبهر خدمتت سرش از پا فروترست

جان را بوصف صورت تو رویها نمود

معنی ناپدید که در لفظ مضمرست

بر آدمی برای تو در بسته ام ولیک

بازآ که بر پری همه دیوارها درست

در وصف خوبی تو تعجب همی کنند

کین شیوه شعر شعر کدامین سخن ورست

بر خاک تیره ریخته همچون در از صدف

این قطرهای صافی از ابر مکدرست

در وصف دوست کاغذ دیوان شعر من

کی چون مداد خشک شود چون سخن ترست

تا دست می دهد سخن دوست گوی سیف

کز هر چه میرود سخن دوست خوشترست

چون بهریار نیست سخن صوت جارحست

چون بهر دوست نیست غزل قول منکرست

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:13 PM

 

بازم از جور فلک این دل غمناک پرست

بازم از خون جگر دیده نمناک پرست

این زمان ازاثر خار فراق یاران

چون گریبان گلم دامن دل چاک پرست

کز نگاران دلارام و زیاران عزیز

شد تهی پشت زمین وشکم خاک پرست

باغ عیشم که بصد گونه ریاحین خوش بود

از گل و لاله تهی گشت وزخاشاک پرست

چون مرا زهر غم دوست بجان کرد گزند

تو چنان گیر که عالم همه تریاک پرست

گرچه زآن دلبر دلدار و زافغان رهی

خانه خاک تهی گنبد افلاک پرست

سیف فرغانی زنهار ترش روی مباش

که ببخت تو ازآن غوره برین تاک پرست

کیسه عمر تهی چون شود از غم مارا

چو ازین نوع گهر کوزه سباک پرست

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:13 PM

 

دلم بسلسله زلف یار در بندست

اگر قبول کنی حال من ترا پندست

زبند مهرش چون پای دل شود آزاد

مرا که باسر زلفش هزار پیوندست

بسان لیلی بگشایی وببندی زلف

ترا خبر نه (که) مجنونی اندرین بندست

برآوری زمن تلخ کام هر دم شور

ازآنکه پسته شیرین تو شکر خندست

ازآرزوی رخ تو اگر بباغ روم

کدام لاله برخساره تو مانندست

زکات خوبی خود را دمی بباغ خرام

که گل بدیدن روی تو آرزومندست

زعاشقان تو امروزدر زمانه منم

کسی که او بسلامی زدوست خرسندست

کسی که او اثر صبح روز وصل ندید

شب فراق چه داند که تا سحر چندست

جواب سعدی گفتم بالتماس کسی

که او هزار چو من بنده را خداوندست

دل مرا که شد ازدست درهمه حالی

بخاک پای و سر کوی دوست سوگندست

چو عندلیب همی نال سیف فرغانی

ازآنکه گل را ایام حسن یکچندست

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:13 PM

 

بداد باز مراصحبت نگاری دست

وگرچه داشته بودم زعشق باری دست

چنین نگار که امروز دست داد مرا

نمی دهد دگران را بروزگاری دست

میسرم شد ناگاه صحبت یاری

که وصل او ندهد جز بانتظاری دست

اگر بپای رقیبش سری نهم شاید

که می زنم زبرای گلی بخاری دست

چو پای در ره مهرش نهاد جان زآن پس

نرفت بیش دلم را بهیچ کاری دست

مرا گرفت گریبان و برد پای از جای

ازآستین مدد پنجه یی برآر ای دست

ایا چو لعل نگین نام دار در خوبی

چو خاتم ار دهدم چون تو نامداری دست،

بصد نگار منقش بخلق بنمایم

درخت وار مزین بهر بهاری دست

درین مصاف ازو دل برد نه جان ای دوست

چو برپیاده بیابد چوتو سواری دست

چو درکمند تو بی اختیار افتادم

زدامن تو ندارم باختیاری دست

تو خاک پای خود ای دوست درکف من نه

اگر بنزد تو دارم فقیرواری دست

غریب شهر توام از خودم مکن نومید

کنون که در تو زدم چون امیدواری دست

بود که جان ببرم از میان بحر فراق

اگر شبی بزنم باتو در کناری دست

مگیر خانه درین کوی سیف فرغانی

اگر ترا ندهد دلبری و یاری دست

برو برو که به جز استخوان درین بازار

نمی دهد سگ قصاب را شکاری دست

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:13 PM

 

گرمرا زلفت اوفتد در دست

نکنم کوته ازتو دیگر دست

گرچه من هم نمی رسم شادم

که بزلفت نمی رسد هر دست

خاک پای تو گوهریست عزیز

کی رسد بنده را بگوهر دست

تا زلعلت شکر بدست آریم

چون مگس می زنیم برسر دست

هرکرا بر لب تو دست بود

کی بیالاید او بشکر دست

اهل دل را نداد در همه عمر

دلستانی زتو نکوتر دست

برسرت جان فشان کنم کامروز

نیست چیزی دگر مرا بر دست

عذر خود گفت سیف فرغانی

که فقیرم، نمی دهد زر دست

در دلم هست مهر تو چه شود

اگرت شعر من بود در دست

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:13 PM

 

گرچه از بهر کسی جان نتوان داد ز دست

چیست جان کز پی جانان نتوان داد ز دست

ای گلستان وفا خار جفا لازم تست

از پی خار گلستان نتوان داد ز دست

همچو تو دوست مرا دست بدشواری داد

چون بدست آمدی آسان نتوان داد ز دست

گرچه آن زلف پریشانی دلراست سبب

آن سر زلف پریشان نتوان داد ز دست

دی یکی گفت برو ترک غم عشق بگو

بچنان وسوسه ایمان نتوان داد ز دست

خاک کوی تو بملک دو جهان نفروشم

گوهر قیمتی ارزان نتوان داد ز دست

جای موری که مرا دست دهد بر در تو

بهمه ملک سلیمان نتوان داد ز دست

محنتت را که گدایانش چو نعمت بخورند

بهمه دولت سلطان نتوان داد ز دست

سیف فرغانی اگر چند توانگر باشی

بر درش جای گدایان نتوان داد ز دست

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:13 PM

 

گرچه از بهر کسی جان نتوان داد ز دست

چیست جان کز پی جانان نتوان داد ز دست

ای گلستان وفا خار جفا لازم تست

از پی خار گلستان نتوان داد ز دست

همچو تو دوست مرا دست بدشواری داد

چون بدست آمدی آسان نتوان داد ز دست

گرچه آن زلف پریشانی دلراست سبب

آن سر زلف پریشان نتوان داد ز دست

دی یکی گفت برو ترک غم عشق بگو

بچنان وسوسه ایمان نتوان داد ز دست

خاک کوی تو بملک دو جهان نفروشم

گوهر قیمتی ارزان نتوان داد ز دست

جای موری که مرا دست دهد بر در تو

بهمه ملک سلیمان نتوان داد ز دست

محنتت را که گدایانش چو نعمت بخورند

بهمه دولت سلطان نتوان داد ز دست

سیف فرغانی اگر چند توانگر باشی

بر درش جای گدایان نتوان داد ز دست

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:13 PM

 

عاشق اینجا از برای دیدن یار آمدست

بلبل شوریده بهر گل بگلزار آمدست

این جهان بازار کار عشق جانانست، ازو

آن برد مقصود کو با زر ببازار آمدست

عاشقم او را ندانم دولتست این یا فضول

کآن توانگر را چو من مفلس خریدار آمدست

تا جهانی خلق را چون ذره سرگردان کند

آفتاب حسن در رویش پدیدار آمدست

دوست چون در نیکویی یکتاست همچون آفتاب

عاشقش زآن در عدد چون ذره بسیار آمدست

بر چنو یوسف جمالی سوره آیات حسن

راست چون تورات بر موسی بیکبار آمدست

در میان جمع خوبان یار ما(گویی مگر)

در چمن طاوس روحانی برفتار آمدست

بس کلهداران دولت را قباها خرقه شد

تا سر این تاج خوبان زیر دستار آمدست

چون عسل جانم بیادش کام شیرین می کند

تا نبات خط بر آن لعل شکر بار آمدست

هر کرا بر لوح دل پیوست عشقش حرف خویش

بی زبان وبی دهان چون خط بگفتار آمدست

روح باغ میوه عشق (است)وهمت باغبان

وین تن خاکی بگردش همچو دیوار آمدست

سعدی از قدر تو غافل بود آن ساعت که گفت

(این تویی یا سرو بستانی برفتار آمدست)

سیف فرغانی سنایی شد بشعر و، نظم اوست

نافه مشکی که از وی بوی عطار آمدست

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:13 PM

 

باری گر آمدی و نشد یار از آن تو

اکنون بیا که یار بیکبار از آن تست

چون دوست طالب تو بود ملک را چه قدر

هرگه که ری بحکم تو شد خوار از آن تست

در مکه گر قریش ترا قصد کرده اند

یک شهر چون مدینه پرانصار از آن تست

بسیار و اندکی که ترا بود اگر برفت

هرچ آن ماست اندک و بسیار از آن تست

گر بیش ازین غمی بدو غمخواره یی نبود

زین پس غم آن دیگر و غمخوار از آن تست

ای حضرت تو مجمع اوصاف نیکویی

تو گلشنی و این همه ازهار از آن تست

عالم بتو منور و گیتی مزین است

ای آفتاب این همه انوار از آن تست

گر بخت را ز خواب خلل گشت سرکران

مژده ترا که دولت بیدار از آن تست

با زلف همچو عنبر و لعل شکر فروش

دکان خلق بسته و بازار از آن تست

لطفیست مر ترا که ز عشاق دل برد

با این متاع جمله خریدار از آن تست

قندی همی خواهد دل رنجورم از لبت

دارو مگیر باز که بیمار از آن تست

زین دل که در تصرف مهر تو آمده است

اندازه یی بکن که چه مقدار از آن تست

بر قلب دشمنان زن و بشکن که بعد ازین

ز اشعار سیف تیغ گهردار از آن تست

از یار اگر چه دور شدی یار از آن تست

وز کار اگر نفور شدی کار از آن تست

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:13 PM

 

طوطی روح که دامش قفس ناسوتست

عندلیبی است که جایش چمن لاهوتست

بشکرهای ملون چو مگس حاجت نیست

طوطیی را که ز خوان ملکوتش قوتست

یوسف عقل ترا نفس تو چون زندانست

یونس روح ترا جسم تو بطن الحوتست

ای بدنیا متمتع اگر این عمره و حج

از پی نام کنی کعبه ترا حانوتست

در کهولت چو صبی طبع جوان آیین را

زآن مریدی تو که پیر خردت فرتوتست

دل تو مرده دنیا و چنین تا لب گور

سوبسو مرده کش توتن چون تابوتست

هرکه او تشنه دنیاست ازو ناید عشق

مطلب آب ز چاهی که درو هاروتست

ای جوانمرد تو مرد پیرزن دنیا را

زهره یی دان که رخش آفت صد ماروتست

دل خودبین تو امروز چو افعی شد کور

زآن زمرد که بگرد لب چون یاقوتست

خویشتن را تو چو داود شماری لیکن

هر سر موی تو در ملک یکی جالوتست

سیف فرغانی رو خدمت درویشان کن

کرم قزاز بریشم گر برگ توتست

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 2:13 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 715

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4418250
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث