به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

قوی و بزرگ و سرافراز و سرخ رو ناگه

به آرزوی تو برخاستم ز مسکن خویش

چو در جناب تو آمد شدم دراز کشید

برفت آب و هوس کم شد و ندامت پیش

روا مدار کنون باز پس روم ز درت

به خود فرو شده گریان و سر فکنده به پیش

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 5:37 PM

 

قوی و بزرگ و سرافراز و سرخ رو ناگه

به آرزوی تو برخاستم ز مسکن خویش

چو در جناب تو آمد شدم دراز کشید

برفت آب و هوس کم شد و ندامت پیش

روا مدار کنون باز پس روم ز درت

به خود فرو شده گریان و سر فکنده به پیش

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 5:37 PM

 

عاشثی شمعا از آن رو چون منت

چهره‌ای زردست و چشم اشک پاش

ورنه‌ای عاشق چرا بی علتی

هر شبی بیماری و صاحب فراش

عادتی داری که هر شب تا به تیغ

سر نبرندت نیابی انتعاش

سرکشی در عشقبازی می‌کنی

رو که بر عاشق حرام است این معاش

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 5:37 PM

 

کرا مجال بود کز زبان همچومنی

حکایتی برساند به بارگاه وزیر

زمین ببوسد و بعد از دعا خطاب کند

که ای جناب تو والاتر از سپهر اثیر

سپهر را همه بر قطب دولت تو مدار

ستاره را همه بر سمت طاعت تو مسیر

مثال امر تو را دور چرخ فرمانبر

نگین رای تو را مهر مهر نقش پذیر

تویی که صبح ضمیر منیرت از سر عار

فشاند بر رخ خورشید دامن تشویر

نفاذ تیر بیان تو در مجاری فکر

چو گوش‌های کمان کرده پرز زه لب تیر

ز عشق خط روان مسلسل قلمت

نسیم آب روان را کشیده در زنجیر

زمانه راست ز بخت تو صد بشارت فتح

که هست بخت تو همچون مسیح طفل بشیر

مرا ز طالع وارون شکایتی است عجب

اگر مجال بود شمه‌ای کنم تقریر

چهار ماه تمام است تاز حضرت تو

میان ببسته چو رمحم زبان گشاده چو تیر

عجب درانکه درین چهار ماه یک نوبت

به حال بنده نفرمودی التفات ضمیر

که در رکاب همایون ما درین مدت

چه می‌کند به چه می‌سازد این غریب فقیر؟

نه هیچ شغل که او را بود در آن راحت

نه هیچ کار که او را از آن بود توفیر

حدیث رفته رها می‌کنم که آن صورت

نوشته بود قضا بر صحیفه تقدیر

کنون در آینه رای عالم آرایت

ببین که کار مرا چیست صورت تدبیر

مرا خدای تعالی به فر تخت تو داد

فصاحت و هنر و شعر و انشا و تحریر

فصاحت و هنر و شعر را رها کردم

هنر مگیر و فصاحت مگیر و شعر مگیر

مرا ز جنس دگر نوکران پیاده شمار

از آنتکه باز ندانند شعر را ز شعیر

ببین کهع آنچه بدیشان رسید در یک ماه

به من رسید درین چار ماه عشر عشیر

بقای جاه تو بادا که هر چه مقصود است

درین میانه مرا گفته شد قلیل و کثیر

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 5:37 PM

 

ای شهنشاهی که از بهر صلاح مملکت

آهنیت خود تاج سر شد و مرکب سریر

در جهانداری نظیرت دیده گردون ندید

در جهانداری همه چیزت مهیا جز نظیر

باغ دولت آب فتح از حد تیغت می‌خورد

دشمن آتش نهادت سوخت زین غم گو بمیر

گر سگی می‌گیرد از دیوانگی صحرای موش

شیر دران را چه غم از گربکان موش گیر

داشتم شاها من اسبانی که می‌بردند سبق

از براق سیر آسمان اندر مسیر

خیل گردون غالبا بر سر ایشان رشک برد

کرد هریک را به رنج و علتی دیگر اسیر

این چنین راهی است دور از پیش و از اسبان مرا

لاشه‌ای وامانده است آن نیز چون من لنگ و پیر

باز بین کار مرا کان بار گیرم نیز ماند

هم نماندی گر به کاری آمدی آن بار گیر

من ضعیف و خسته و بار گران بر خاطرم

هر که را باری است و هست از بارگیری ناگزیر

تا نصیر و حافظ و یاور نباشد خلق را

جز خدا بادا خدایت حافظ و یار و نصیر

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 5:37 PM

 

آنکه از کبر، یک وجب می‌دید

از سر خویش تا به افسر هور

وانکه می‌گفت شیر معرکه‌ام

دولت شاه ساخت او را کور

قوت الظهر پشت او شکست

قره‌العین کرد چشمش کور

تا بدانی که با سعادت و بخت

برنیاید کسی به مردی و زور

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 5:37 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 715

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4448379
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث