به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

قدم خمیده گشت، ز بار بلاست این

اشکم روان شدست، ز عین عناست این

در خویش ره نداد دلم هیچ صورتی

غیر خیال دوست که گفت آشناست این؟

عمریست تا نشسته‌ام ای دوست بر درت!

نگذشت بر دلت که برین در چراست این؟

می‌گفت: کام جان تو از لب روا کنم

این خود نکرد جان به لب آمد رواست این

بگذشت دوش بر من و انگشت می‌نهاد

بر دیده گفتمش: صنما بر کجاست این؟

تهدید می‌نمود ولی گفت: چشم من

دل می‌برد ز مردم والحق جفاست این

او می‌کند جفا و من انگشت می‌نهم

بر حرف عین خویش که عین خطاست این

عهدی است تا نمی‌شنوم بویت از صبا

از توست یا ز سستی باد صباست این

می‌زد غم تو حلقه و در بسته بود دل

جان گفت در مبند که دلدار ماست این

سر در رهش نهادم و گفتم: قبول کن!

گفتا: چه می‌کنم که محل بلاست این؟

پرسیده‌ای که ناله سلمانت از چه خواست؟

آیینه را بخواه و ببین کز چه خاست این؟

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 4:13 PM

 

ای درد عشق دل شکنت، آرزوی من

عشق است عادت تو و در دست خوی من

جز درد عشق نیست مرا آرزو، مباد!

آن روز را که کم شود این آرزوی من

برخاستم ز کوی تو چون گرد، عشق گفت:

بنشین که نیست راه برون شد ز کوی من

خون می‌خورم به جای می و ذوق مستیم

داند کسی که خورد دمی از سبوی من

از چشم من برفت چو آب و در آتشم

کان رفته نیز باز کی آید به جوی من؟

آن سرو سرکش متمایل که میل او

باشد به جانب همه الا به سوی من

سلمان ز جمله خلق گرفتار برد گوی

فی‌الجمله تا کجا رسد این گفت و گوی من؟

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 4:13 PM

 

ای غبار خاک پایت توتیای چشم من

کمترین گردی ز کویت خونبهای چشم من

چشم من جز دیدن رویت ندارد هیچ رای

راستی را روشن و خوبست رای چشم من

مردم چشمی و بی مردم ندارد خانه نور

مردمی فرمای و روشن کن سرای چشم من

من ز چشم خود ملولم کاشکی برخاستی

از درت گردی و بنشستی بجای چشم من

هر کجا دردی است باشد در کمین جان ما

هر کجا گردیست گردد در هوای چشم من

تا خیالت آشنای مردم چشم من است

هر شبی در موج خون است آشنای چشم من

می‌زند چشمم رهی تر آنچنان کاندر عراق

رودها بربسته‌اند از پرده‌های چشم من

گر چه چشمم بسته است اما سر شکم می‌رود

باز می‌گوید به مردم، ماجرای چشم من

ای صبا گر خاک پای او به دست آید تو را

ذره‌ای زان کوش، داری از برای چشم من

چشم سلمان را منور کن به نور خون که هست

روی تو، آیینه گیتی نمای چشم من

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 4:13 PM

 

بیخ عشق تو نشاندند بتا! در دل من

غم مهر تو فشاندند، در آب و گل من

تیر مژگان تو از جوشن جان می‌گذرد

بر دل من مزن ای جان که تویی در دل من

روز دیوان قیامت که منازل بخشند

عرصات سر کوی تو بود منزل من

هر کسی می‌کند از یار مرادی حاصل

حاصل من غم یارست و خوشا حاصل من!

نه رفیقی است که باری ز دلم برگیرد

نه شفیقی است که آسان کند این مشکل من

دوش در بحر غمت غوطه زنان می‌گفتم:

چیست تدبیر من و واقعه هایل من؟

می‌شنیدم ز لب بحر که سلمان مطلب

راه بیرون شد ازین ورطه بی‌ساحل من

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 4:13 PM

 

ای وصالت آرزوی جان غم فرسود من

خود چه باشد جز تو و دیدار تو مقصود من

مایه عمرم شد و سود من از عشقت فراق

این بد از بازارسودایت زیان و سود من

تو طبیب و من چنین بیمار و شربت خون دل

با چنین تیمارگی ممکن بود بهبود من؟

آه دود آلود من، روزی خرابیها کند

هان هذر کن زینهار از آه دود آلود من!

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 4:13 PM

 

جان قتیل توست، بردارش مکن

چون عزیزش کرده‌ای، خوارش مکن

چشم مستت را ز خواب خوش ممال

فتنه بر خوابست، بیدارش مکن

زلف را یکبارگی بر بند دست

در ستم با خویشتن یارش مکن

صوفیا صافی کن از غش قلب را

یادگر سودای بازارش مکن

عاشق خود را چرا رسوا کنی؟

کشته شد بیچاره، بردارش مکن

لاشه سلمان ضعیف افتاده است

بیش ازین بر دوش غمبارش مکن

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 4:13 PM

 

جز بند زلفش ای دل دیوانه جا مکن

بس نازک است جانب رویش رها مکن

از من دلا منال که دادی مرا به دست

کاین جور دیده کرد تو بر من جفا مکن

دیدش نخست دیده و رفتی تو بر اثر

خود رفته‌ای و دیده شکایت ز ما مکن

درد محبتی اگرت در درون بود

زنهار جز به داغ جبینش دوا مکن

سودای مشک خالص اگر داری ای صبا!

مگذر ز چین زلفش و فکر خطا مکن

یک روز وعده‌ای به وفایی بده مرا

وانگه چنان که عادت توست آن وفا مکن

ای دوست هر جفا که تو داری بدست خصم

بر من بکن و لیک ز خویشم جدا مکن!

عشاق را کشیدن جور و جفاست خو

سلمان برو به مهر و وفا خو فرا مکن

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 4:13 PM

 

نو بهار است ای صنم، عیش بهار آغاز کن

ساخت برگ گل صبا، برگ صبوحی ساز کن

غنچه مستور در بستان ورق را باز کرد

عارفا از نام مستوری ورق را باز کن

گر شرابی می‌خوری، با نرگس مخمور خور

ور حریفی می‌کنی، با بلبل دمساز کن

لاله و نرگس به هم جام صبوحی می‌کشند

صبح خیزان چمن را مطربا آواز کن

راستی بستان مقام دلنوازست این زمان

خوش نوایی در مقام دلنواز آغاز کن

می‌دهند آوازه گل بلبلان خیز ای صبا!

از دهان غنچه رو در گوش ساقی راز کن

باد جان می‌بازد ای گل در هوایت گر تو نیز

خرده‌ای داری نثار عاشق جانباز کن

از سر نازست مایل بر لب جو قد سرو

سرو قدا بر لب جو، میل سرو ناز کن

باش فارغ بال اگر چون بلبلی ز ارباب بال

مست و عاشق در هوای گلرخی پرواز کن

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 4:13 PM

 

مفتاح فتوح از در میخانه طلب کن

کام دوجهان از لب جانانه طلب کن

آن یار که در صومعه جستی و ندیدی

باشد که توان یافت به میخانه طلب کن

در کوی خرابات گرم کشته بیابی

رو خون من از ساغر و پیمانه طلب کن

مقصود درین ره به تصور نتوان یافت

برخیز و قدم در نه و مردانه طلب کن

عاشق چو مجرد شد و دل کرد به دریا

گو در دل دریا رو و دردانه طلب کن

عشاق طریق ورع و زهد ندانند

زهد و ورع از مردم فرزانه طلب کن

ترک غم و شادی جهان غایت عقل است

سر رشته این کار ز دیوانه طلب کن

ای دل تو اگر سوخته منصب قربی

پروانه این شغل ز پروانه طلب کن

سر سخن عشق تو در سینه سلمان

گنجی است نهان گشته ز ویرانه طلب کن

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 4:13 PM

 

سر کویش هوس داری، خرد را پشت پایی زن

درین اندیشه یکرو شو، دو عالم را قفایی زن

طریق عشق می‌ورزی خرد را الوداعی گو

بساط قرب می‌خواهی بلا را مرحبایی زن

چو آراید غمش خوانی که باید خورد خون آنجا

دلا تنها مخور خوان را به زیر لب صلایی زن

ز بازار خرد سودی، نخواهی دید جز سودا

بکوی عاشقی در شو، در عزلت سرایی زن

صبوح می پرستانست همین ساقی شرابی ده

سماع بینوایانست هان مطرب نوایی زن

مرا تیر تو سخت آید که بر بیگانگان آید

چو زخمی می‌زنی باری، بیا بر آشنایی زن

غمش دریای بی‌پایان و ما را دستگیری نه

گذشت آب از سرت سلمان چه پایی دست و پایی زن؟

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 4:13 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 715

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4459631
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث