به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

خواهیم چون زلیخا، یوسف رخی گزیدن

بس دامنش گرفتن، وانگه فرو کشیدن

بی‌جهد بر نیاید، جان عزیز باید

جان عزیز دادن، یوسف به جان خریدن

گم کرده‌ایم خود را، راهی نمای مطرب

باشد مگر بدان ره، در خود توان رسیدن

حاجی دگر نبرد، قطعا ره بیابان

مسکین اگر تواند، یکره ز خود بریدن

نی هر دمم ز مسجد، خواند به کوی رندی

قول وی از بن گوش، می‌بایدم شنیدن

از گفتگوی واعظ، مخمور را چه حاصل؟

می‌بایدش کشیدن، وز درد سر رمیدن

باد صبا ز لفش خوش می‌جهد ندانم

کز بند او صبا را، چون دل دهد جهیدن

بر هر طرف که تابد خورشید وش عنان را

چون سایه در رکابش، خواهم به سر دویدن

سلمان بنام و نامه، درکش قلم که خو اهند

این نام‌ها ستردن، وین نامه‌ها دریدن

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 4:13 PM

 

یار ما رندست و با او یار می‌باید شدن

غمزه‌اش مست است هان، هوشیار می‌باید شدن

تا ز لعل آتشین بر ما فشاند جرعه‌ای

سالها خاک در خمار می‌باید شدن

بر سر انکار ما گر رفت زاهد باش گو

عاشقان را در سر این کار می‌باید شدن

در صوامع خود پرستان را چه سود از زهد خشک

پای کوبان بر سر بازار می‌باید شدن

نامه چنگت همی باید شنید از گوش سر

محرم این پرده اسرار می‌باید شدن

هفت عضو دیده را می‌بایدت شستن به آب

بعد از آنت طالب دیدار می‌باید شدن

با تو تا مویی ز هستی هست هستی در حجاب

بر سر کویش قلندر وار می‌باید شدن

من نمی‌رفتم به کویش دل کشید آنجا مرا

هر کجا دل می‌کشد ناچار می‌باید شدن

آه من بیدار می‌دارد همه شب خلق را

خلق را از آه من بیدار می‌باید شدن

گر تو می‌خواهی که در چشم آیی ای سلمان چو اشک

اولت در چشم مردم خوار می‌باید شدن

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 4:13 PM

 

چندان فتاد ما را، کار از شراب خوردن

کز شوق آن ندارم، پروای آب خوردن

بر یاد روی خوبان، می می‌خوریم والحق

ذوقی تمام دارد، بر گل شراب خوردن

ترکان چشم مستت، آورده‌اند رسمی

از خون شراب دادن، وز دل کباب خوردن

از مستی صبوحی، قطعا نمی‌توانم

یک جام می چو عیسی، با آفتاب خوردن

می را حساب فردا، خواهند کرد و خواهم

ز امروز تا به فردا، می بی حساب خوردن

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 4:13 PM

 

چندان فتاد ما را، کار از شراب خوردن

کز شوق آن ندارم، پروای آب خوردن

بر یاد روی خوبان، می می‌خوریم والحق

ذوقی تمام دارد، بر گل شراب خوردن

ترکان چشم مستت، آورده‌اند رسمی

از خون شراب دادن، وز دل کباب خوردن

از مستی صبوحی، قطعا نمی‌توانم

یک جام می چو عیسی، با آفتاب خوردن

می را حساب فردا، خواهند کرد و خواهم

ز امروز تا به فردا، می بی حساب خوردن

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 4:13 PM

 

خیال خود همه باید، ز سر به در کردن

دگر به عالم سودای او گذر کردن

زمان زمان به جهانی رسیدن عشقش

وزان جهان به جهانی دگر سفر کردن

به منزلی که نباشد حبیب اگر باشد

سودا دیده نباید، در آن نظر کردن

چو شمع در نظر او شبی هوس دارم

به پا ستادن و خوش خدمتی به سر کردن

مطولست به غایت حکایت عشقش

نمی‌توان به عبارات مختصر کردن

فرو مکش سخن موی در میان ای دل

چه لازمست سخن را درازتر کردن

دل مرا که به بویی است قانع از تو چو مشک

چه باید این همه خونابه در جگر کردن؟

درین هوس که تویی باید اول ای سلمان

هوای دنیی و عقبی ز سر به در کردن

به باد، جان به تمنای دوست بر دادن

ز خاک سر به تماشای یار بر کردن

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 4:13 PM

 

خجالت دارم از کویت، ز بس درد سر آوردن

به پیشانی و روی سخت خاک پایت آزردن

چو مجمر گر برآرم زین درون آتشین دودی

ز روی مرحمت باید، بر آن دامن بگستردن

ندارم تاب سودای کمند زلف مه رویان

ولی اکنون چه تدبیرست چون افتاده در گردن

اگر کامم نمی‌بخشی، ز لب باری، دمی می ده

که از آب حیاتت من هوس دارم دمی خوردن

بده زان راه پرورده، بیادش ساقیا جامی

که می خوردن بیاد یار باشد روح پروردن

چرا در مجلست ره نیست یک شب تا در آموزم

ستادن شمع سان بر پا برت خدمت به سر بردن

اگر قصد سرم داری نزاعی نیست سلمان را

ولیکن شرم می‌آید، مرا سر پیشت آوردن

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 4:13 PM

 

نخواهم از سر کویش، به صد چندین جفا رفتن

نشاید شیر مردان را، به هر زخمی ز جا رفتن

طریق عاشقان دانی، درین ره چیست ای رهرو؟

غمش را پیروی کردن، بلا را پیشوا رفتن

بساط حضرت جانان، به سر باید سپرد ای جان

که جای سرزنش باشد، چنان جایی به پا رفتن

مقام کعبه وصل تو، دور افتاده است از ما

نه ساز رفتن است آنجا، مرانی برگ نارفتن

ز غیرت خلوت دل را، ز غیرت کرده‌ام خالی

که غیرت را نمی‌زیبد، درین خلوت سرا رفتن

به بوی زلف مشکین تو تا جان در تنم باشد

من بیمار خواهم در پی باد صبا رفتن

خیالت آشناور شد در آب چشم من گویی

چه واجب آشنایی را چنین در خون ما رفتن

ازین در هیچ نگشاید، تو را سلمان همی باید

سر راهی طلب کردن، پی کاری فرا رفتن

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 4:13 PM

 

تا کی آخر خاطر اندر بند هجران داشتن؟

یوسف جان عزیزان را به زندان داشتن

تا کی ای نور بصر کردن نظر با دیگران

همچو چشم از مردم خود روی پنهان داشتن

چند کردن روی در مشتی پریشان همچو زلف

زان سبب مجموع را خاطر پریشان داشتن

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 4:13 PM

 

من هشیار با مستان ندارم روی بنشستن

که می‌گویند بشکن عهد و بی‌شرمیست بشکستن

حدیث دوستان در است و نتوانم شکستن در

ولیکن عهد بتوانم که بازش می‌توان بستن

نیم صافی که برخیزم چو صوفی از سر دردی

چو دردی در بن خمخانه خواهم رفت و بنشستن

همی خواهم من این نوبت ز تو به توبه کلی

بدست شاهدان کردن، ز دست زاهدان رستن

من مسکین به سودای پری رویی گرفتارم

که باد صبح نتواند ز بند زلف او جستن

به سودای تو صد زنجیر روزی بگسلم از هم

ولیکن رشته پیوند نتوانیم بگسستن

مرا پیوند من با من، جدایی داده است از تو

کنون سلمان ز من خواهد بریدن، بر تو پیوستن

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 4:13 PM

 

ای چین سر زلفت، ماوای دل سلمان

ماوای همه دلها، چه جای دل سلمان؟

گر عشق تو با سلمان، زین شیوه کند آخر

ای وای دل سلمان، ای وای دل سلمان

با شمع رخت کانجا، پروانه جان سوزد

خود هیچ کرا باشد، پروای دل سلمان

از رود لبت ما را، هم گل شکری فرما

زیرا که ز حد بگذشت، سودای دل سلمان

جان و خرد و دینم، بر بود لب لعلت

آن روز که می‌کردی، یغمای دل سلمان

زلفت به سر اندازی، در باخت بسی سرها

یارب سرش آویزان، در پای دل سلمان

بر هر طرفت خلقی، سرگشته چو سلمانند

لیکن تو نمی‌گیری، جز پای دل سلمان

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 4:13 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 715

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4458927
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث