به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

گل که خوش طلعت و خوشبو آمد

عاشق روت به صد رو آمد

کاسه‌ای داشت سرم را عشقت

سر شوریده به زانو آمد

نیست از هیچ طرف راه گریز

تیرباران ز همه سو آمد

حال این چشم ضعیفم می‌گفت

قلمم، در قلمم مو آمد

سرکشی کرد و نشد با ما راست

آن سهی سرو که دلجو آمد

راز مشک سر زلف در دل

می‌نهفتم ز سخن بو آمد

سر و بالای تو می‌جست در آب

همچو سلمان که بلا جو آمد

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:30 PM

 

گل که خوش طلعت و خوشبو آمد

عاشق روت به صد رو آمد

کاسه‌ای داشت سرم را عشقت

سر شوریده به زانو آمد

نیست از هیچ طرف راه گریز

تیرباران ز همه سو آمد

حال این چشم ضعیفم می‌گفت

قلمم، در قلمم مو آمد

سرکشی کرد و نشد با ما راست

آن سهی سرو که دلجو آمد

راز مشک سر زلف در دل

می‌نهفتم ز سخن بو آمد

سر و بالای تو می‌جست در آب

همچو سلمان که بلا جو آمد

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:30 PM

 

سلام حال بیماران رسانیدن صبا داند

ولی او نیز بیمارست و می‌ترسم که نتواند

صبا شوریده سودای زلف اوست می‌ترسم

که گستاخی کند ناگه بران در، حلقه جنباند

هوس دارم که درپیچم میانه نامه‌اش خود را

چه می‌پیچم درین سودا مرا چون او نمی‌خواند

اگر صدباره گرداند به سر چون خامه کاتب را

محال است این که تا باشد سر از خطش بپیچاند

سخن در شرح هجرانش، چه رانم کاندر میدان؟

قلم کو می‌رود چون آب، بر جا خشک می‌ماند

به مشتاقان خود وقتی که لطفش نامه فرماید

چه باشد نام درویشی اگر در نامه گنجاند

نهاده چشم بر راه است سلمان تا کجا بادی

ز راهش خیزد از گرد رهش بر دیده بنشاند؟

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:30 PM

 

خوش آمد باد نوروزی، خوش آمد

بنفشه در چمن شاد و کش آمد

به آب و سبزه و گل می‌کشد دل

که آب و سبزه و گل دلکش آمد

خوش آمد پیش گل، می‌گفت بلبل

خوش آمدهای او گل را خوش آمد

گل خوشبوی نیکو رو ندانم

چرا فرجام کارش آتش آمد؟

تن چون پرنیان گل چه بینی؟

تو طالع بین که خارش مفرش آمد

از آن نرگس برآمد خوش چو پروین

کزین طاس نگون، نقشش شش آمد

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:30 PM

 

جان چو بشنید که آن جان جهان باز آمد

از سر راه عدم رقص کنان باز آمد

ای دل رفته ز پیش من و آزرده به جان

لطف کن با من و باز آی که جان باز آمد

صبح اقبال من از کوه امل سر بر زد

بخت بیدار من از خواب گران باز آمد

رفت و می‌گفت که ‌آیم ز درت روزی باد

هر چه او گفت ازین باب بدان باز آمد

بس که چشمم چو صراحی ز غمش خون بگریست

تا به کامم چو قدح خنده زنان باز آمد

عمر ماضی چو خبر یافت به استقبالش

حالی از راه بپیچید عنان باز آمد

در پی او دل سرگشته نایافته کام

رفت و گردید همه کون و مکان باز آمد

چه طپی ای تن خشکیده چو ماهی در خشک!

جان بپرور که به جوی آب روان باز آمد

جان بر افشان به هوایش چو نسیم ای سلمان!

که بهار تو علیرغم خزان باز آمد

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:30 PM

 

بگو ای ماه تا ساقی ز می مجلس بیاراید

که خورشید جهان‌آرا به دولتخانه می‌آید

به بستان رو به پیروزی دمی تا باد نوروزی

به بوی زلف مشکین تو عنبر بر سمن ساید

ز راه موکبت نرگس، به چشمان خار برچیند

ز باد دامنت نسرین، به عارض گرد بزداید

همایون گلشنی کانجا ازین ماهی کند منزل

مبارک روضه‌ای کان را چنین سروی بیاراید

خیال سرو بالایت در آب و گل نمی‌گنجد

مقام و منزل جانان به غیر از دل نمی‌شاید

خنک بادی که از خاک سر کوی تو بر خیزد

خوشا جانی کز انفاس خوشش جانی بیاساید

سری دارم به سودای تو مستغنی ز هر بابی

که غیر از درگه وصل تو هیچش در نمی‌باید

سر شوریده را سلمان از آن رو می‌نهد بر کف

که در پایش کشد چون زلف اگر تشریف فرماید

در آن مجلس که چشم یار جام حسن گرداند

کسی گر باده پیماید حقیقت باد پیماید

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:24 PM

 

مرا از آینهٔ سخت روی سخت آید

که در برابر روی تو روی بنماید

چو شانه دست به دندان اگر برم شاید

که شانه در سر زلف تو دست می‌ساید

لطیفه‌ایست دهان تو تا که دریابد

دقیقه‌ایست میان تو تا که بگشاید

عروس گل ز جمال تو چون خجل نشود

سپیده دم که به گلگونه رخ بیاراید

سر مراز سعادت به دولت عشقت

جز آستان درت هیچ در نمی‌باید

عروس خاطر سلمان که با لبت پیوند

کند هر آیینه زین گونه گوهری زاید

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:24 PM

 

پیر من از میکده بویی شنید

دست زد و جامه سراسر درید

خرقه ازان شد که فرو شد به می

خرقه صدپاره که خواهد خرید؟

جان که غمش خورد و رسیدم به لب

رفت دلم تا به چه خواهد رسید؟

مشرب صافی حقیقت کسی

یافت که او دردی درش چشید

دردی دن را که دوای دل است

درد گرفتیم بباید کشید

شور می و ساغر از آن روز خاست

کان نمکین لب، لب ساغر مکید

تلخ حدیثی است تو را دلنواز

تنگ دهانیست تو را کس ندید

سایه صفت، با همه افتادگی

در عقب وصل تو خواهم دوید

عشق تو تا ظل همایون فکند

طوطی عقل از سر سلمان پرید

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:24 PM

 

چه نویسم که دل از درد فراقت چه کشید؟

یا ز نادیدنت این دیده غم دیده چه دید؟

به امیدی که رسد در تو دل خام طمع

سالها دیگ هوس پخت و به آخر نرسید

قصه این دل دیوانه درازست و مپرس:

که در آن سلسله زلف پریشان چه کشید؟

قصه راز تو مردیم و نگفتیم به کس

بشنو این قصه که هرگز به جهان کس نشنید

عاشق صورت توست آینه و این صورت

هست در چهره آیینه چو خورشید پدید

سر زلف تو مرا توبه ناموس شکست

چشم مست تو مرا پرده سالوس درید

جرعه در دور تو رسمی است که نتوان انداخت

خرقه در عهد تو عیبی است که نتوان پوشید

دشمنان گر همه کردند زبان چون شمشیر

نیست ممکن که مرا از تو توانند برید

خواست تا شرح فراق تو نویسد سلمان

حال دل در قلم آمد ز قلم خون بچکید

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:24 PM

 

چه نویسم که دل از درد فراقت چه کشید؟

یا ز نادیدنت این دیده غم دیده چه دید؟

به امیدی که رسد در تو دل خام طمع

سالها دیگ هوس پخت و به آخر نرسید

قصه این دل دیوانه درازست و مپرس:

که در آن سلسله زلف پریشان چه کشید؟

قصه راز تو مردیم و نگفتیم به کس

بشنو این قصه که هرگز به جهان کس نشنید

عاشق صورت توست آینه و این صورت

هست در چهره آیینه چو خورشید پدید

سر زلف تو مرا توبه ناموس شکست

چشم مست تو مرا پرده سالوس درید

جرعه در دور تو رسمی است که نتوان انداخت

خرقه در عهد تو عیبی است که نتوان پوشید

دشمنان گر همه کردند زبان چون شمشیر

نیست ممکن که مرا از تو توانند برید

خواست تا شرح فراق تو نویسد سلمان

حال دل در قلم آمد ز قلم خون بچکید

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:24 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 715

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4460000
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث