به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

نه قاصدی که پیامی، به نزد یار برد

نه محرمی، که سلامی بدان دیار، برد

چو باد راهروی صبح خیز می‌خواهم

که ناله سحر به گوش یار برد

صبا اگر چه رسول من است بیمار است

بدین بهانه مبادا که روزگار برد

فتاده‌ایم به شهری غریب و یاری نیست

که قصه‌ای ز فقیری به شهریار برد

من آن نیم که توانم بدان دیار شدن

صبا مگر ز سر خاک من غبار برد

تو اختیار منی از جهانیان و جهان

در آن هوس که ز دست من اختیار برد

غلام ساقی لعل توام که چاره من

به جرعه می‌نوشین خوشگوار برد

بیار ساقی از آن می که می‌پرستان را

دمی به کار بدارد، دمی ز کار برد

می میار که درد سر و خمار آرد

از آن می آرد که هوش آرد و خمار برد

هزار بار دلم هست و در میان دل نیست

در این میان دل سلمان کدام بار برد؟

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:16 PM

 

کیست که قصهٔ مرا پیش نگار من برد؟

باد به گوش او مگر ناله زار من برد

نامه نوشته‌ام بسی نیست کبوتری چرا؟

کو بر من بیاید و نامه به یار من برد

بار دل و بلای جان، من به کدام تن کشم؟

لاشه ناتوان از آن نیست که بار من برد

کار زدست شد کسی چاره من نمی‌برد

هم نظر عنایتش چاره کار من برد

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:16 PM

 

باد هوای کویت، گرد از جهان برآرد

آب جمال رویت، ز آتش، فغان برآرد

آبی بر آتشم زن، زان پیشتر، که ناگه

خاک مرا هوایت، باد از میان، برآرد

بر هر زمین که افتد، از قامت تو سایه

تا دامن قیامت، آن خاک جان برآرد

مثلث فلک نبیند، با صد هزار دیده

چند آنچه دیده‌ها را، گرد جهان برآرد

سلمان سری و جانی، یک دم اشارتی کن

تا آن سبک ببازد، تا این روان برآرد

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:16 PM

 

دام زلف تو به هر حلقه، طنابی دارد

چشم مست تو به هر گوشه، خرابی دارد

نرگس مست خوشت، گر چه چو من بیمار است

ای خوشا نرگس مست تو که خوابی دارد

رسن زلف تو در رشته جان من و شمع

هر یک از آتش رخسار تو، تابی دارد

خونم ازدیده از آن ریخت که تا ظن نبری

که برش مردم صاحب نظر آبی دارد

حال ضعف دل سودازده خود، به طبیب

گفت سلمان و تمنای جوابی دارد

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:16 PM

 

دل نصیب از گل رخسار تو، خاری دارد

خاطر از رهگذرت، بهره غباری دارد

دیده در خلوت وصل تو ندارد، راهی

کار، کار دل تنگ است، که باری دارد

غم ایام خورم، یا غم خود، یا غم دوست؟

غم من نیست از آن غم که شماری دارد

دوش صد بار به تیغ مژه‌ام زد چشمت

که به هر گوشه چو من کشته، هزاری دارد

گله کردم، دهنت گفت: مگو هیچ که او

مست بود، امشب و امروز خماری دارد

عالمی غرقه دریای هوا و هوسند

هر کسی خاطر یاری و دیاری دارد

زین میان، خاطر آسوده کسی راست که او

دامن دوست، گرفتست و کناری دارد

بحر، می‌جوشد و جز باد ندارد در کف

صدف آورده به کف، در و قراری دارد

پای باد از پی آن، هر نفسی می‌بوسم

که به خاک سر کوی تو، گذاری دارد

نیست در کوی تو کاری، دگران را لیکن

با سر کوی تو سلمان، سروکاری دارد

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:16 PM

 

این یار که من دارم، ازین یار که دارد؟

وین کار که من دارم، از این کار که دارد؟

خلقی است همه، بر در امید، نشسته

تا یار، کرا خواهد و تا یار، که دارد؟

با این همه غم، گر غم من با تو، بگویند

کاری بود آیا غم این کار، که دارد؟

من بر سر بازار مغان، می‌روم امشب

این زهد فروشان سر بازار، که دارد؟

برخاسته‌ام از سر سجاده، به کلی

یاران هوس خانه خمار، که دارد؟

خورشید رخش کرد، بر آفاق، تجلی

ای دیده وران، طاقت دیدار که دارد؟

در زیر فلک راست بگویید، که امروز

بالاتر ازین قامت و رفتار، که دارد؟

تا روی ببینند و ببینید، کزین روی

در دور قمر، عارض و رخسار که دارد؟

بر راه خیالت، همه شب، منتظرانند

با این همه تا دولت بیدار، که دارد؟

دل برد ز سلمان و کجا می‌برد این دل؟

با آن همه دلهای گرفتار، که دارد؟

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:16 PM

جان زندگی از چشمه پرنوش تو دارد

دل، بستگی از سنبل خاموش تو دارد

ای دانه و دام دل ما، حلقه کویت

باز آی که دل، منتظر گوش تو دارد

دوشت، همه قصد طرف خاطر ما بود

امشب سر زلفت، طرف دوش تو دارد

رنگی که سمن یابد، از اقدام تو یابد

بویی که صبا دارد، از آغوش تو دارد

در شرح پراکندگی ماست، وگرنه

زلف این همه سر، بهر چه در دوش تو دارد؟

از نیش، نیندیشد و از زهر، نترسد

هر کس که هوای لب چون نوش تو دارد

این جوشش خون جگر و غلغل سلمان

زان است که دیگ هوسش، جوش تو دارد

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:16 PM

 

هر ذره که عکسی، ز رخ یار، ندارد

با طلعت خورشید بقا، کار ندارد

کوه و کمر و دشت، پر از نور تجلی است

لیکن همه کس، طاقت دیدار ندارد

در دل تویی و راز تو غیر از تو و رازت

کس راه درین پرده اسرار ندارد

دامن مکش از من، که رفیق گل نازک

خارست و گل از صحبت او عار ندارد

بلبل همه شب در غم گل بر سر خار است

گو گل مطلب هر که سر خار ندارد

در آینه‌اش، جمله خلایق نگرانند

فی‌الجمله، یکی، زهره گفتار ندارد

هر آینه دارد طرف روی تو، زنگار

آن آینه کیست، که زنگار ندارد

دریاب که افتاد، زناگه، به دیارت

بیمار و غریب این دل و تیمار ندارد

در چشم تو زهاد نمایند، که چشمت

مست است و غم مردم هشیار ندارد

دارم غم جان و دل بیمار و در این حال

آنکس کندم عیب، که بیمار ندارد

آورد به کفر شکن زلف تو، سلمان

اقرار و بدین کیش، کس انکار ندارد

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:05 PM

 

گراز تن جان شود معزول، عشقت جای آن دارد

که در ملک دلم عشقت، همان حکم روان دارد

مرا هم نیمه جانی بود و در جان، محنت عشقت

به محنت داد جان لیکن، محبت‌ها چنان دارد

دل از من بستد ابرویت، که چون چشم خودش دارد

ازین معنیش پیوسته، سیاه و ناتوان دارد

مرا گویند در کویش، مرو کانجاست، هم جانان

کسی در منزل جانان چرا تشویش جان دارد

صبا تا پرده نگشاید، زروی غنچه، ننشیند

اگر گل می‌درد جامه و گر بلبل فغان دارد

ازین پس کرده‌ام نیت، که خاک درگهت باشم

همه همت برین دارم، گرم دولت، برآن دارد

قلم را سرزنش کردم، که ظاهر کرد راز دل

چه جای سرزنش بود این، نی آتش چون نهان دارد

اگر چون شمع قصد سر کنی، بی‌جرم سلمان را

نزاعی نیستش بر سر، سر و جان، در میان دارد

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:05 PM

 

مسپار دل، به هر کس، که رخ چو ماه دارد

به کسی سپار دل را، که دلت نگاه دارد

بر چشم یار شد دل، که ز دیده، داد، خواهد

عجب ار سیه دلان را، غم داد خواه دارد

تو مرا مگوی واعظ، که مریز، آب دیده

بگذار تا بریزم، که بسی گناه، دارد

خبر خرابی من، ز کسی، توان شنیدن

که دلی خراب و حالی، ز غمش تباه دارد

من بی‌نوا بر گل، ره دم زدن، ندارم

حسدست بر هزارم، که هزار راه ندارد

تو به حسن پادشاهی، دل عاشقت رعیت

خنکا رعیتی کو، چو تو پادشاه دارد

به عذار و شاهد و خط، بستد رخت دل از من

چه دهم جواب آن کس، که خط و گواه دارد

نتوان دل جهانی، همه وقف خویش کردن

به همین قدر که لعل تو خطی سیاه دارد

به طریق لطف می‌کن، نظری به حال سلمان

که همین قدر توقع، به تو گاه گاه دارد

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:05 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 715

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4459910
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث