به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

به حضرت تو، که یارد، که قصه‌ای ز من آرد؟

به غیر باد و برآنم که باد، نیز نیارد

اگر نسیم نماید، کسالتی به رسالت

سلام من که رساند، پیام من که گذارد؟

نسیمی از سر زلف تو می‌خرم به دو عالم

وگر چه خود همه عالم، نسیم زلف تو دارد

خیال روی تو در چشم ما و ما، متحیر

در آن قلم که چنین صورتی بر آب، نگارد

لبم چو یاد کند، ذوق خاکبوس درت را

ز شوق مردم چشم من، آب در دهن آرد

گرم وصال تو بگذاشت پیش از این دو سه روزی

مرا فراق تو دائم که پیش ازین، نگذارد

بروز وصل خودم وعده داده بودی، سلمان

درین هوس، همه شبهای تیره روز شمارد

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:05 PM

 

روی تو آب چشمه خورشید می‌برد

لعلت به خنده پرده یاقوت می‌درد

گر بنگرد عروس جمالت در آینه

خودبین شود هر آینه، آن به که ننگرد

گر لاله با عذار تو شوخی کند و را

معذور دار! کز سبکی باد می‌برد

چون مجمر از درون نفس گرم می‌زنم

بر بوی آنکه لطف تو دامن بگسترد

بگریست زار مردم چشم من از غمش

لیکن چه سود؟ که غم مردم نمی‌خورد

دین می‌کنم فدای سر زلف کافرت

گر زلف کافر تو بدین سر در آورد

گفتم: به خون دل به کف آرم وصال تو

بسیار ازین بگفتم و او دم نمی‌خورد

سلمان تواند از سر دنیا و آخرت

بگذشت، لیکن از سر کوی تو نگذرد

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:05 PM

 

هر دمم، چهره به خون مژه، تر می‌گردد

حالم از عشق تو، هر روز، بتر می‌گردد

بر مگرد از من و گر زانکه تو بر می‌گردی

دین و دنیا و سعادت، همه، بر می‌گردد

روی، پنهان مکن از من، که پری رویان را

کار حسن، از نظر اهل نظر، می‌گردد

فکر، در راه هوای تو، ز پا می‌افتد

عقل، در کوی خیال تو، به سر می‌گردد

رحم کن بر دلم ای ماه، که از آه دلم

خانه ماه فلک، زیر و زبر می‌گردد

آب و سنگم همه بردی و کنون دیده من

آسیایی است که بر خون جگر می‌گردد

تا کجا باد صبا، بوی تو در یوزه کند

روز و شب بی سروپا بر همه در می‌گردد

تیغ از دست تو عمر ابدی، می‌بخشد

زهر بر یاد تو، جلاب و شکر می‌گردد

رفت بر بوک و مگر عمر تو سلمان چه کنم

کار دنیا همه، بر بوک و مگر می‌گردد

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:05 PM

 

ترک چشم تو، که با تیر و کمان می‌گردد

بنشان کرده دلی، از پی آن می‌گردد

هر که سر گشته چوگان سر زلف تو شد

به سر کوی تو، چون گوی، بجان می‌گردد

آنکه پرسید نشان تو و نام تو شنید

در پی وصل تو، بی نام و نشان می‌گردد

ما کجا در تو توانیم رسیدن که فلک

در پیت بی سر و پا، گرد جهان، می‌گردد

باز شست سر زلف تو، بدوش از بن گوش

می‌کشم دایم و پشتم، چو کمان می‌گردد

نیست محتاج بیان، قصه که چون سر درون

همه بر صفحه احوال، عیان می‌گردد

ساقیا رطل گران خیز و سبک، می‌گردان

هین که کار طرب از رطل گران می‌گردد

زایر کعبه او گرد حرم، می‌گردید

این زمان، گرد خرابات مغان می‌گردد

شعر پاک سره خالص سلمان، نقدی است

که به نام تو در آفاق، روان می‌گردد

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:05 PM

 

من امروز، از میی مستم، که در ساغر نمی‌گنجد

چنان شادم، که از شادی، دلم در بر نمی‌گنجد

ز سودایت برون کردم، کلاه خواجگی، از سر

به سودایت که این افسر، مرا در سر، نمی‌گنجد

بران بودم که بنویسم، مطول، قصه شوقت

چه بنویسم، که در طومار و در دفتر، نمی‌گنجد

به عشق چنبر زلفت، چه باک، از چنبر چرخم

سرم تا دارد این سودا، در آن چنبر، نمی‌گنجد

همه شب، دوست می‌گردد، به گرد گوشه دلها

که جز تو در دل تنگم، کسی دیگر، نمی‌گنجد

حدیثی زان دهن گفتم، رقیبم گفت: زیر لب

برو سلمان، که هیچ اینجا، حکایت در نمی‌گنجد

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:05 PM

 

من امروز، از میی مستم، که در ساغر نمی‌گنجد

چنان شادم، که از شادی، دلم در بر نمی‌گنجد

ز سودایت برون کردم، کلاه خواجگی، از سر

به سودایت که این افسر، مرا در سر، نمی‌گنجد

بران بودم که بنویسم، مطول، قصه شوقت

چه بنویسم، که در طومار و در دفتر، نمی‌گنجد

به عشق چنبر زلفت، چه باک، از چنبر چرخم

سرم تا دارد این سودا، در آن چنبر، نمی‌گنجد

همه شب، دوست می‌گردد، به گرد گوشه دلها

که جز تو در دل تنگم، کسی دیگر، نمی‌گنجد

حدیثی زان دهن گفتم، رقیبم گفت: زیر لب

برو سلمان، که هیچ اینجا، حکایت در نمی‌گنجد

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:05 PM

 

نه تنها، بر سر کوی تو ما را، کار، می‌افتد

که هر روی در آن منزل، ازین، صد بار می‌افتد

به بویت باد شبگیری، چنان مست است، در بستان

که چون زلفت ز مستی، بر گل و گلزار، می‌افتد

به خون مردم چشمم، شماتت کم کن، ای دشمن

چه شاید کرد، مردم را ازین، بسیار می‌افتد

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:05 PM

 

اگر روزی، نگارم را سوی بستان، گذار افتاد

همانا بر گل رویش، چو من، عاشق، هزار افتد

بخندد غنچه بر لاله، چو لعلش، در کلام آید

بپیچد بر سمن سنبل، چو زلفش، بر عذار افتد

زرشک لاله رویش، سمن بر خاک، بنشیند

ز شرم سنبل زلفش، بنفشه، سوگوار افتد

به گرد دیده می‌گردد که تا روی و لبش بیند

دل من زان میان، ترسم، که نا گه بر کنار افتد

هرآنکس کان لب و دندان چو یاقوت و در بیند

ز چشمش بی گمان لولو و لعل آبدار افتد

ور از چین لب زلفش، صبا، بویی به باغ آرد

چمن از نکهتش، بر لادن و مشک تتار افتد

بیفتد بار اندوه فراقش، از دل سلمان

ورا گر نزد آن تنگ شکر یک لحظه، بار افتد

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:05 PM

 

تحریر شرح شوقت، طومار، بر نتابد

تقریر وصف حالم، گفتار، بر نتابد

من بارها کشیدم، بار فراق، بر دل

ترسم که دل ضعیف است، این بار، بر نتابد

یاران مهربان را، رسم است، جور یاران

بر تافتن ولیکن، این بار، بر نتابد

ای یار بشنو از من، گر می‌کنی، جفایی

با یار خویشتن کن، کاغیار بر نتابد

از های و هوی رندان زاهد چه ذوق یابد

این نکته مست داند، هوشیار بر نتابد

کی در دماغ عاشق، سودای عقل گنجد

آری سر قلندر، دستار بر نتابد

آنکس رخ تو بیند، کز خود، نظر بدوزد

هر چشم خویشتن بین، دیدار بر نتابد

در روی یار سلمان، کم کن سخن، که نازک

درد سر حکایت، بسیار، بر نتابد

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:05 PM

 

در ازل، عکس می لعل تو در جام، افتاد

عاشق سوخته دل، در طمع خام افتاد

جام نمام ز نقل لب تو، نقلی کرد

راز سر بسته خم، در دهن خام افتاد

خال مشکین تو بر عارض گندم گون دید

آدم آمد ز پی دانه و در دام افتاد

باد زنار سر زلف تو، از هم بگشود

صد شکست از طرف کفر در اسلام افتاد

دوش بر کشتن عشاق، تفال می‌کرد

اولین قرعه که زد، بر من بد نام افتاد

سوسن اندر چمن، آزادی قدش می‌کرد

نارون را ز حسد، لرزه بر اندام افتاد

صنم چین، به جمال تو، تشبه می‌کرد

نام معبودی از آن روی، بر اصنام افتاد

عشقم از روی طبق، پرده تقوی برداشت

طبل پنهان چه زنم، طشت من از بام افتاد

دوش سلمان به قلم، شرح دل خود، می‌داد

آتش اندر ورق و دود، بر اقلام افتاد

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:05 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 715

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4459648
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث