به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

در ازل، عکس می لعل تو در جام، افتاد

عاشق سوخته دل، در طمع خام افتاد

جام نمام ز نقل لب تو، نقلی کرد

راز سر بسته خم، در دهن خام افتاد

خال مشکین تو بر عارض گندم گون دید

آدم آمد ز پی دانه و در دام افتاد

باد زنار سر زلف تو، از هم بگشود

صد شکست از طرف کفر در اسلام افتاد

دوش بر کشتن عشاق، تفال می‌کرد

اولین قرعه که زد، بر من بد نام افتاد

سوسن اندر چمن، آزادی قدش می‌کرد

نارون را ز حسد، لرزه بر اندام افتاد

صنم چین، به جمال تو، تشبه می‌کرد

نام معبودی از آن روی، بر اصنام افتاد

عشقم از روی طبق، پرده تقوی برداشت

طبل پنهان چه زنم، طشت من از بام افتاد

دوش سلمان به قلم، شرح دل خود، می‌داد

آتش اندر ورق و دود، بر اقلام افتاد

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:05 PM

 

تشنه خود را دمی، لعل تو، آبی نداد

خلوت ما را شبی، شمع تو، تابی نداد

خواست که از گوشه خواب، درآید به چشم

خانه، خیال تو داشت، مدخل خوابی نداد

مست شدم بر درش، باز به یک جرعه می

حرمت مستی نداشت، داد خرابی نداد

آمدمش تشنه لب، بر لب دریای وصل

بر لب دریا مرا، شربت آبی، نداد

بر سر خوانش شبی، رفتم و کردم سوال

هیچ صلایی نزد، هیچ جوابی نداد

هیچ دلی در نیافت، نعمت روز وصال

تا به فراقش نخست، تاب عذابی نداد

نیست متمع کسی، کانچه بدست آمدش

در ره شاهد نباخت، یا به شرابی نداد

آنکه سر کوی اوست، عین روان را سراب

وعده سلمان چرا، جز به سرابی نداد

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:05 PM

ای جهان را چو مه عید، مبارک رویت

عید صاحب نظران، طاق خم ابرویت

گیسوی تو، شب قدرست و درو، منزل روح

خود که داند به جهان، قدر شب گیسویت

گوشه ماه ز برقع بنما، تا چو هلال

شود انگشت نمای همه عالم، رویت

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:05 PM

 

آن پری چهره که ما را نگران می‌دارد

چشم با ما و نظر، با دگران می‌دارد

زیر لب می‌دهم وعده، که کامت بدهم

غالب آن است که ما را به زبان، می‌دارد

دوش گفتم که غمت، جان مرا داد به باد

گفت ای ساده، هنوزت غم جان می‌دارد

رایگان، چون سر و زر در قدمش، می‌بازم

سر چرا بر من شوریده، گران می‌دارد؟

اغی گل از حال دل بلبل بیچاره بپرس

تا این همه فریاد و فغان می‌دارد؟

گر به دیدار تو فرسوده‌ای، آسوده شود

مایه حسن رخت را چه زیان، می‌دارد؟

خبرت نیست که در باغ جمالت، همه شب

چشم من آب گل و سرو روان می‌دارد

رفته بود از سر قلاشی و رندی، سلمان

چشم سرمست تو‌اش، باز بر آن می‌دارد

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:05 PM

 

بیا که ملک جمال تو را، زوال مباد

به غیر طره، پریشانیی، بدو مرساد

ز حضرتت خبری، کان به صحت است قرین

سحر گهان، به من آورد، دوش قاصد باد

نسیم « سلمه الله » اگر چه بود سقیم

به من رسید و من خسته را، سلامت داد

مرا تو جان عزیزی و جان توست، عزیز

هزار جان عزیزم، فدای جان تو باد

مزاج سر و تو را استقامتی است، تمام

ز هیچ باد و هواییش، انحراف مباد

قد بلند تو از بهر جان درازی خویش

بسی چو سرو سهی کرد بندگان، آزاد

از آنک جشم من از طلعت تو محجوب است

چو اشک مردم چشم خودم، ز چشم افتاد

همی کند به دعاهای نیمه شب، یادت

به پرسشی چه شود گر کنی، ز سلمان یاد

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:05 PM

 

هر آن حدیث که از عشق می‌کند، روایت

خلاصه سخن است آن و مابقی است، حکایت

جهان عشق ندانم چه عالمی است، کانجا

نه مهر راست زوال و نه شوق راست، نهایت

بیا بیا که همه چیز راست، حدی و ما را

ز حد گذشت فراق و رسید شوق، به غایت

برفت کار ز دست و رسید عمر، به پایان

بیا و مرحمتی کن، که هست وقت رعایت

ولایت دل و چشمم سیاه شد، قدمی نه

درین سواد ز مردم، بپرس حال ولایت

توام ز چشم فکندی و من فتاده چشمم

ز چشم خود گله دارم، ندارم از تو شکایت

به رنگ روی همی دانم، آب چشم و برآنم

که رنگ و روی تو در آب دیده، کرد سرایت

بداد جان و بجان در نیافت، وصل تو سلمان

که این معامله، موقوف دولت است و هدایت

تو پادشاهی و ما را که بنده‌ایم و رعیت

ز حضرتت نظر همت است و چشم عنایت

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:05 PM

 

آمد به برج عاشقان، ماه مبارک منزلت

ای ماه مهر افزون من، بادا مبارک، منزلت

خلوت سرای چشم و دل، این شسته و آن، رفته‌ام

فرمای و بنشین، ای صنم، هر جا که می‌خواهد دلت

تو سرو باغ جنتی، از جوی جان بر خاسته

یا شاخ طوبی کاسمان، بنشاند در آب و گلت

من هودج عشق تو را، در جان و دل جا کرده‌ام

کاندر سرای آب و گل دانم، نگنجد، محملت

کردیم جان را منزلت، باشد که بر ما بگذری

بر ما گذر تا بگذریم، از آسمان، در منزلت

ای مایه شادی درا، روزی به اقبال از درم

باشد کزین غمها فرج، یابم به بخت مقبلت

دنیا ندارد حاصلی، غیر از حضور دوستان

گر دوست حاصل می‌شود، سلمان، بس است این حاصلت

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:04 PM

 

سلطان عشق، ملک دل و دین، فرو گرفت

او حاکم است، نیست کسی را بر او، گرفت

ملک مزلزل دل دیوانگان عشق

آخر قرار بر مه زنجیر مو گرفت

ای گل به نازکی بنشین، بر سریر حسن

کز حسن طلعت تو، جهان رنگ و بو گرفت

دلها هر آنچه یافت، به یک بار جمع کرد

شهباز ما چو باز، پی جست و جو گرفت

خار درشت خوی، بسی تیغ زد، ولی

عالم بحسن خلق، گل تازه‌رو، گرفت

مطرب بساز پرده، که خون مخالفان

ساقی دور، در قدح و در سبو گرفت

گر سرو، پیش قد تو زد، لاف همسری

آن راچمن، حدیث چنار و کدو گرفت

بختم ز خواب دیده، به روی تو باز کرد

آن فال را زمانه، به غایت، نکو گرفت

سلمان غبار خاک رهش، داری آرزو

مقبل کسی که دامن این آرزو گرفت

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:04 PM

 

سر، در رهش، نهادم و کاری به سر، نرفت

با او به هیچ حیله مرا دست، در نرفت

پایم ز دست رفت و نیامد رهم، به سر

در راه او برفت سرم، پا اگر نرفت

بیچاره را چو در طلبش، پای، سست گشت

برخاست تا به سر، برود هم به سر نرفت

مسکین دلم، به کوی تو رفت و مقیم شد

دیگر از آن مقام به جایی دگر نرفت

گفتم منش، که از سر آن زلف، در گذر

ز آنجا که بود یک سر مو، پیشتر نرفت

دل تا درآورد، ز درش، با وصال دوست

از هر دری، درآمد و کاری بدر نرفت

پروردمت به خون جگر، سالها چو مشک

وانگه چه خون که از تو مرا در جگر نرفت

از آنچه رفت بر سر ما، از هوای دوست

بر شمع، شمه‌ای ز هوای سحر، نرفت

نگرفت در تو قصه سلمان و شب نبود

کاتش ز سوز او به سر شمع، در نرفت

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:04 PM

 

سر، در رهش، نهادم و کاری به سر، نرفت

با او به هیچ حیله مرا دست، در نرفت

پایم ز دست رفت و نیامد رهم، به سر

در راه او برفت سرم، پا اگر نرفت

بیچاره را چو در طلبش، پای، سست گشت

برخاست تا به سر، برود هم به سر نرفت

مسکین دلم، به کوی تو رفت و مقیم شد

دیگر از آن مقام به جایی دگر نرفت

گفتم منش، که از سر آن زلف، در گذر

ز آنجا که بود یک سر مو، پیشتر نرفت

دل تا درآورد، ز درش، با وصال دوست

از هر دری، درآمد و کاری بدر نرفت

پروردمت به خون جگر، سالها چو مشک

وانگه چه خون که از تو مرا در جگر نرفت

از آنچه رفت بر سر ما، از هوای دوست

بر شمع، شمه‌ای ز هوای سحر، نرفت

نگرفت در تو قصه سلمان و شب نبود

کاتش ز سوز او به سر شمع، در نرفت

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:04 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 715

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4459935
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث