به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

چشم من گوش خیالت دارد، اما خواب نیست

هست جان را، عزم پا بوست ولی، اسباب نیست

دیده را هر شب خیالت می‌شود مهمان، ولی

دیده را اسباب مهمان در میان جز آب نیست

رویت آمد، قبله دل ابروت، محراب جان

اهل معنی را برون، زین قبله و محراب نیست

با خیالت، خواب در چشمم نمی‌گیرد قرار

خواب می‌داند که راه سیل، جای خواب نیست

رشته جانم کی آرد تاب شمع روی تو

چون چراغ عقل را با شور عشقت تاب نیست

مجلس ما روشن است، از طلعتش، مه را بگو

دیده بر هم نه، که امشب حاجت مهتاب نیست

رسم دین بگذاشت سلمان، مذهب رندی گرفت

ترک این مذهب گرفتن، مذهب اصحاب نیست

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:00 PM

 

عاشق سر مست را، با دین و دنیا کار نیست

کعبه صاحبدلان، جز خانه خمار نیست

روی زرد عاشقان، چون می‌شود گلگون به می

گر خم خمار را رنگی ز لعل یار نیست

زاهدی گر می‌خرد عقبی، به تقوی، گو، بخر

لاابالی را، سرو سودای این بازار نیست

از سر من باز کن، ساقی خرد را، کین زمان

با خیالش خلوتی دارم که جان را بار نیست

طلعتش، آینه صنع است و در آیینه‌اش

جمله حیرانند و کس را زهره گفتار نیست

شمع ما گر پرده بر می‌دارد، از روی یقین

در حق آتش پرستان، بعد از آن انکار نیست

حال بی‌خوابی چشم من، چه می‌داند کسی

کو چو اختر هر شبی تا صبحدم بیدار نیست

دامن وصلش به جان از دست دادن مشکل است

ورنه جان دادن، به دست عاشقان دشوار نیست

دوش با دل، راز عشق دوست گفتم، غیرتش

گفت سلمان بس، که هر کس محرم اسرار نیست

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:00 PM

 

داغ سودای تو بر جان رهی تنها نیست

در جهان کیست، که شوریده این سودا نیست

هر که گوید، که منم، فارغ ازین غم، غلط است

هیچ کس نیست، که او غرقه، این، دریا نیست

ای که، منعم کنی، از عشق که فردایی هست

من برآنم، که شب عشق مرا فردا نیست

شب هجران ترا هست، به غایت اثری

صبح وصل است که هیچش اثری پیدا نیست

مردگان را، اثر مرحمتت، زنده کند

این نظر باد گران است، ترا با ما نیست

خبر من، که برد غیر صبا، بر در دوست

ای صبا، خیز تو را سلسله‌ای بر پا نیست

دل و دین کرده‌ای از ما طلب و این سهل است

مشکل این است که دین و دل ما بر جا نیست

آتش آب و دل دیده سلمان، دل تو

عاقبت نرم کند، سخت‌تر از خارا نیست

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:00 PM

 

شب فراق تو را روز وصل، پیدا نیست

عجب شبی، که در آن شب، امید فردا نیست

تطاول سر زلف تو و شبان دراز

چه داند، آنکه گرفتار بند و سودا نیست

غم ملامت دشمن، ز هر غمی بترست

مرا ملامت هجران دوست، پیدا نیست

پدر به دست خودم، توبه می‌دهد وین کار

به دست و پای من رند بی سر و پا نیست

خدنگ غمزه گذر می‌کند ز جوشن جان

اگر تو را، سپر صبر هست ما را نیست

من آن نیم، که ز راز تو دم زنم، چون نی

وگر رود سخن از ناله، ناله از ما نیست

تو راست، بر سر من جای تا سرم بر جاست

دریغ عمر عزیزم، که پای بر جا نیست

حدیث شوق، چو زلف دراز گشت، دراز

بجان دوست، که یک موی، زیر بالا نیست

خیال زلف و رخت، روز و شب برابر ماست

کجاست، نقش دهانت که هیچ پیدا نیست

من از طبیب، مداوای عشق پرسیدم

جواب داد، که سلمان به جز مدارا نیست

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:00 PM

 

شب فراق تو را روز وصل، پیدا نیست

عجب شبی، که در آن شب، امید فردا نیست

تطاول سر زلف تو و شبان دراز

چه داند، آنکه گرفتار بند و سودا نیست

غم ملامت دشمن، ز هر غمی بترست

مرا ملامت هجران دوست، پیدا نیست

پدر به دست خودم، توبه می‌دهد وین کار

به دست و پای من رند بی سر و پا نیست

خدنگ غمزه گذر می‌کند ز جوشن جان

اگر تو را، سپر صبر هست ما را نیست

من آن نیم، که ز راز تو دم زنم، چون نی

وگر رود سخن از ناله، ناله از ما نیست

تو راست، بر سر من جای تا سرم بر جاست

دریغ عمر عزیزم، که پای بر جا نیست

حدیث شوق، چو زلف دراز گشت، دراز

بجان دوست، که یک موی، زیر بالا نیست

خیال زلف و رخت، روز و شب برابر ماست

کجاست، نقش دهانت که هیچ پیدا نیست

من از طبیب، مداوای عشق پرسیدم

جواب داد، که سلمان به جز مدارا نیست

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:00 PM

 

بیمار غمت را، به جز از صبر دوا نیست

صبرست، دوای من و دردا، که مرا نیست

از هیچ طرف راه ندارم، که ز زلفت

بر هیچ طرف نیست، که دامی، ز بلا نیست

عشق است، میان دل و جان من و بی‌عشق

حقا که میان دل و جان هیچ صفا نیست

زاهد دهدم، توبه، ز روی تو، زهی روی

هیچش، ز خدا شرم و ز روی تو حیا نیست

مهری و وفایی که تو را نیست، مرا هست

صبری و قراری که تو را هست مرا نیست

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:00 PM

 

یار ما را یار بسیارست تا او یار کیست

دل بسی دارد ندانم، زان میان، دلدار کیست

خاک پایش را تصور می‌کند در چشم خویش

هر کسی تا کحل چشم دولت بیدار، کیست

میدهم جان و ستانم عشوه، این داد و ستد

جز که در بازار سودای تو، در بازار کیست

خواستم مردن به پیشش گفت رویش کار خود

کین نه کار توست ای جان و جهان پس کار کیست

جان من چون چشم او بیدار شد، گیرم که هست

جان من بیمار چشمش، چشم او بیمار کیست

کاشکی دیدی، گل رخسار خود در آینه

تا بدانستی که در پای دل من، خار کیست

دل ز سلمان برد و خونش خورد و می‌گوید کنون

کار عالم بین، که چون کار من بیکار کیست

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:00 PM

 

سرو خواند، با تو خود را راست، اما راست نیست

سرو را این حسن و زیبایی که قدت راست نیست

راستی را سرو بس رعناست اما این که باد

در سر افکندست، یعنی با تو هم بالاست نیست

قصد جانم می‌کنی، من خود، فدایت می‌کنم

گر تو پنداری، که تقصیری که هست، از ما نیست

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:00 PM

 

بی‌وفا می‌خواندم، آن بی‌وفا، پیداست کیست

من به مهرش می‌دهم جان، بی‌وفا پیداست کیست

باز بی مهر و وفا، می‌خواندم اما به گل

مهر نتوان کرد پنهان، بی‌وفا پیداست کیست

بی‌وفا آن است کو بر گردد از پیمان و عهد

ما بر آن عهدیم و پیمان، بی‌وفا پیداست کیست

جان فدای او شد و او داد جانم را به باد

در میان جان و جانان، بی‌وفا پیداست کیست

صبح با گل گفت کای گل نیستت بوی وفا

گل جوابش داد خندان، بی‌وفا پیداست کیست

یار گیرم بی‌وفا می‌گیردم، چون صبحدم

بر تو چون خورشید تابان، بی‌وفا پیداست کیست

او عتابی می‌کند، اما وفا، می‌گویدم

رو تو خوش می‌باش، سلمان، بی‌وفا پیداست کیست

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:00 PM

 

من لاف چون زنم، که سرم را هوای توست

بس نیست؟ این قدر که سرم خاک پای توست

با آنکه رفته در سر مهر تو، جان من

جانم هنوز، بر سر مهر و وفای توست

پرداختیم، گوشه خاطر، ز غیر دوست

کین گوشه، خلوتی است که خاص، از برای توست

ای غم وثاق اوست دلم، گرد او مگرد

جایی که جای فکر نباشد، چه جای توست

آیینه صفات خدایی و خلق را

جمعیتی که روی نمود، از صفات توست

چشم بدان، ز حسن لقای تو دور باد

کاکنون بقای عالمیان، در لقای توست

آنچ از تو می‌رسد به من احسان و مردمی است

و آنها که می‌رسد، به تو از من دعای توست

موی تو بر قفای تو دیدم، بتافتم

گفتم، مگر که دود دلی، در قفای توست

مویت به هم برآمد و در تاب رفت و گفت

سودای کج مپز، که کمند بلای توست

گر بنده می‌نوازی، ور بند می‌کنی

ما بنده‌ایم، مصلحت ما، رضای توست

ور قطع می‌کنی سرم، از تن بکن، که نیست

قطعا برین سرم سخنی، رای، رای توست

خاک درت، به خون جگر گشت حاصلم

سلمان برو، که خاک درش خونبهای توست

ادامه مطلب
پنج شنبه 29 تیر 1396  - 3:00 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 715

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4460913
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث