به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

چشمه چشم من از سرو قدت یابد، آب

رشته جان من از، شمع رخت دارد، تاب

تشنه لب گردد سراپای جهان، گردیدم

نیست سرچشمه، به غیر از تو و باقی است، سراب

غم سودای تو تا در دل من، خانه گرفت

خانه‌ام کرده خراب است غم خانه، خراب

آنچنان، آتش عشق تو، خوش آمد دل را

که بیفتاد، به یکبارگی از چشمم، آب

دیده از شوق تو تا، لذت بیداری یافت

هیچ در چشم من ای دوست، نمی‌آید خواب

عجب از زمره عشاق لبت، می‌مانم

که همه مست و خرابند به یک جرعه، شراب

ز چه رو بر همه تابی و نتابی، بر من

آفتابا منمت خاک و برین خاک، بتاب

روز پرسش که به یک ذره بود گفت و شنید

عاشقان را نبود جز ز دهان تو جواب

زان خلایق که درآیند، به دیوان شمار

مثل سلمان عجب از ز آنچه در آید حساب

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 6:06 PM

چشمه چشم من از سرو قدت یابد، آب

رشته جان من از، شمع رخت دارد، تاب

تشنه لب گردد سراپای جهان، گردیدم

نیست سرچشمه، به غیر از تو و باقی است، سراب

غم سودای تو تا در دل من، خانه گرفت

خانه‌ام کرده خراب است غم خانه، خراب

آنچنان، آتش عشق تو، خوش آمد دل را

که بیفتاد، به یکبارگی از چشمم، آب

دیده از شوق تو تا، لذت بیداری یافت

هیچ در چشم من ای دوست، نمی‌آید خواب

عجب از زمره عشاق لبت، می‌مانم

که همه مست و خرابند به یک جرعه، شراب

ز چه رو بر همه تابی و نتابی، بر من

آفتابا منمت خاک و برین خاک، بتاب

روز پرسش که به یک ذره بود گفت و شنید

عاشقان را نبود جز ز دهان تو جواب

زان خلایق که درآیند، به دیوان شمار

مثل سلمان عجب از ز آنچه در آید حساب

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 6:06 PM

 

بی‌گل رویت ندارد، رونقی بستان ما

بی حضورت، هیچ نوری نیست، در ایوان ما

گر بسامان سر کویش رسی ای باد صبح

عرضه داری شرح حال بی سرو سامان ما

در دل ما، خار غم بشکست و در دل غم، بماند

چیست یاران، چاره غمهای بی‌پایان ما؟

دوستان، گویند دل را صبر فرمایید صبر

چون کنیم ای دوستان، دل نیست در فرمان ما؟

در فراقش نیست یا رب زندگانی را سبب

سخت رویی فلک یا سستی پیمان ما

در فراق دوست، دل، خون گشت و خواهد شد بباد

دوستان بهر خدا جان شما و جان ما

در فراقش، بعد چندین شب، شبی خواهم ربود

می‌شنیدم در شکر خواب از لب سلطان ما

بار هجر ما، که کوه، از بردن او عاجز است

چون تحمل می‌کند گویی دل سلمان ما؟

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 6:06 PM

 

نوبهار و عشق و مستی، خاصه در عهد شباب

می‌کند، بنیاد مستوری مستوران، خراب

غنچه مستور صاحبدل، نمی‌بینی که چون

بشنود، بوی بهار، از پیش بردارد نقاب

بوی عشرت در بهار، از لاله می‌آید که اوست

در دلش، سودای عشق و در سرش جام شراب

دور باد، از نرگس صاحب نظر چشم بدان

کو چو چشمت، بر نمی‌دارد سر از مستی و خواب

مدعی منعم مکن، در عاشقی، زیرا که نیست

عقل را با پیچ و تاب زلف خوبان، هیچ تاب

چشم نرگس، دل به یغما برد و جان، گرمی برد

ترک سرمست معربد را، که می‌گوید جواب؟

ای بهار روی جانان! گل برون آمد ز مهد

تا به کی باشد گل رحسار از ما، در حجاب؟

نخسه حسن رخت را عرض کن بر جویبار

تا ورق‌های گل نسرین، فرو شوید به آب

بلبلان اوصاف گل گویند و ما وصف رخت

ما دعای پادشاه کامران کامیاب

سایه لطف الهی، دندی سلطان که هست

آسمان سلطنت را رای و رویش آفتاب

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 6:06 PM

 

من کیستم؟ تا با شدم، سودای دیدار شما

اینم نه بس کاید به من، بویی ز گلزار شما؟

چشمم که هر دم می‌کند، غسلی به خوناب جگر

با این طهارت نیستم، زیبای دیدار شما!

سیم سیاه قلب اگر، هرگز نپالودی مژه

کی نقد اشک ما روان، گشتی به بازار شما؟

ای هر سر موی تو را، سرمایه هستی بها!

با آن که من خود نیستم، هستم خریدار شما

باری است سر بر دوش من، خواهد فکند این بار، من

باری، چو باری می‌کشیم بر دوش هم بار شما

با آنکه مویی شد تنم، از جور هجران و ستم

حاشا که من مویی کنم، تقصیر در کار شما

دل با عذار ساده‌ات، جمعیتی دارد، ولی

تشویش سلمان می‌دهد، هندوی طرار شما

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 6:06 PM

 

قبله ما نیست، جز محراب ابروی شما

دولت ما نیست، الا در سر کوی شما

روز محشر، در جواب پرسش سودای کفر

هیچ دست آویز ما را نیست، جز موی شما

ماه تابان را شبی نسبت، به رویت، کرده‌ام

سالها شد، تا خجالت دارم، از روی شما

مرده خاکم که او می‌پرورد سروی چو تو

زنده بادم که او می‌آورد بوی شما

اینکه بر چشمم، سیاه و تنگ دل یاری، ولی

کس نمی‌گوید حدیث سخت، در روی شما

بر نمی‌دارم سر از زانو، ز رشک طره‌ات

تا چرا سر بر نمی‌دارد، ز زانوی شما

چشم تنگت، تر تاز و حاجبت پیشانی است

زان نمی‌آید کسی در چشم جادوی شما

گرم بدم گویی و نیکویی، به هر حالت که هست

هست، سلمان، از میان جان، دعا گوی شما

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 6:06 PM

 

اگر حسن تو بگشاید، نقاب از چهره دعوی را

به گل رضوان بر انداید، در فردوس اعلی را

وگر سرور سر افرازت، زجنت، سایه بردارد

دگر برگ سر افرازی، نباشد شاخ طوبی را

بهار عالم حسنت، جهان را تازه می‌دارد

به زنگ اصحاب صورت را، به بوار باب معنی را

فروغ حسن رویت کی، تواند دیده هر بیدل؟

دلی چون کوه می‌باید، که بر تابد تجلی را

و رای پایه عقل است، طور عاشقی ورنه

کجا دریافتی مجنون، کمال حسن لیلی را؟

اگر عکس رخ و بوی سر زلفت، نبودندی

که، بنمودی شب دیجور، نور از طور موسی را؟

به بازار سر زلفت، که هست آن حلقه سودا

نباشد قیمتی چندان، متاع دین و دنیا را

اگر نقش رخت ظاهر، نبودی در همه اشیا

مغان هرگز نکردندی، پرستش لات و غری را

به وجهی تا دهان تو نشد پیدا، ندانستند

کزین رو صحبتی نیک است، با خورشید عیسی را

اگر زاهد برد بوی از، نسیم رحمت لطفت

چو گل بر هم برد صد تو، لباس زهد و تقوی را

چو لاف عشق زد سلمان، هوس دارد که بر یادت

به مهر دل کند چون صبح، روشن صدق دعوی را

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 6:06 PM

 

یارب به آب این مژه اشکبار ما

کان سرو ناز را، بنشان در کنار ما

از ما غبار اگر چه بر انگیخت، درد او

گردی به دامنش مرصاد، از غبار ما

ای دل درین دیار، نشان و نامجوی

جز در دیار ما، مطلب، در دیار ما

آبی به روی کار من، آمد ز دیده باز

و آن نیز اگر چه باز نیاید، به کار ما

آب روان ما، ز گل ما، مکدر است

صافی شود چو پاک شود رهگذار ما

یا اختیار ماست ز گیتی، ولی چه سود

در دست ما چو نیست، کنون اختیار ما

غمهای عالم ار همه، بر ما شوند جمع

ما را چه غم چو یار بود، غمگسار ما

بهر غم تو داد به سلمان، که گوش دار

چندین هزار دانه در، یادگار ما

تا بر سوار مردمک دیده می‌نهد

مردم سواد این سخن آبدار ما

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 6:06 PM

 

ره، خرابات است و درد سالخورده، پیر ما

کس نمی‌داند به غیر از پیر ما، تدبیر ما

خاک را از خاصیت اکسیر اگر، زر می‌کند

ساقیا می‌ده، که ما، خاکیم و می، اکسیر ما

ما که از دوران ازل مستیم و عاشق، تا کنون

غالبا صورت نبندد، بعد از این تغییر ما

من غلام هندوی آن سرو آزادم که او

بر سمن بنوشت خطی، از پی تحریر ما

بر شب زلفش گر ای باد صبا، یابی گذر

گو حذر کن، زینهار، از ناله شبگیر ما

ما به سوز آتش دل عالمی می‌سوختیم

گر نه آب چشم ما می‌بود، دامنگیر ما

ای که می‌گویی مشو دیوانه زلفش بگو

تا نجنباند نسیم صبحدم، زنجیر ما

خدمتی لایق نمی‌آید ز ما، در خدمتت

وای بر ما، چون نبخشایی تو بر تقصیر ما

گفته ای سلمان، که من خود را فدایش می‌کنم

زودتر، زنهار کافاتست در تاخیر ما

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 6:06 PM

 

ره، خرابات است و درد سالخورده، پیر ما

کس نمی‌داند به غیر از پیر ما، تدبیر ما

خاک را از خاصیت اکسیر اگر، زر می‌کند

ساقیا می‌ده، که ما، خاکیم و می، اکسیر ما

ما که از دوران ازل مستیم و عاشق، تا کنون

غالبا صورت نبندد، بعد از این تغییر ما

من غلام هندوی آن سرو آزادم که او

بر سمن بنوشت خطی، از پی تحریر ما

بر شب زلفش گر ای باد صبا، یابی گذر

گو حذر کن، زینهار، از ناله شبگیر ما

ما به سوز آتش دل عالمی می‌سوختیم

گر نه آب چشم ما می‌بود، دامنگیر ما

ای که می‌گویی مشو دیوانه زلفش بگو

تا نجنباند نسیم صبحدم، زنجیر ما

خدمتی لایق نمی‌آید ز ما، در خدمتت

وای بر ما، چون نبخشایی تو بر تقصیر ما

گفته ای سلمان، که من خود را فدایش می‌کنم

زودتر، زنهار کافاتست در تاخیر ما

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 6:06 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 715

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4465486
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث