به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

تخت خیری بین دگر بر تختهٔ خارا زده

خیمه سلطان گل بر دامن صحرا زده

دوستان در بوستان برگ صبوحی ساخته

بلبلان گلبانگ بر طوطی شکر خا زده

از شقایق در میان سبزه فراش ربیع

چار طاق لعل بر پیروزه گون دیبا زده

زرگر باد بهاری از کلاه سیم دوز

قبه‌ئی از زر بنام نرگس رعنا زده

خوش نوایان چمن در پردهٔ عشاق راست

نوبت نوروز بر بانگ هزار آواز ده

غنچه همچون گلرخی کو داده باشد دل بباد

دست در پیراهن زنگاری والا زده

از چراغ بوستان افروز شمع زر چکان

باد آتش در نهاد لالهٔ حمرا زده

نو عروسان چمن در کله‌های فستقی

تاب در مرغول ریحان سمن فرسا زده

دمبدم در گوشه‌های باغ گوید باغبان

چشم خواجو بین دم از سر چشمه‌های ما زده

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 5:10 PM

 

ای ملک دلم خراب کرده

در کشتن من شتاب کرده

پیش لب لعلت آب حیوان

خود را ز خجالت آب کرده

رخسارهٔ لاله و سمن را

از سنبل تر نقاب کرده

جز زلف و رخت که دید روزی

شب سایهٔ آفتاب کرده

پیرامن ماه خط سبزش

نقشیست ز مشک ناب کرده

جعد تو نسیم صبحدم را

سرمایهٔ اضطراب کرده

خون جگرم بغمزه خورده

بنیاد دلم خراب کرده

ساقی غمت ز خون چشمم

می در قدح شراب کرده

برآتش لعل آبدارت

خواجو دل و جان کباب کرده

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 5:10 PM

 

ای سر زلف تو درحلقه و تاب افتاده

چنبر جعد تو از عنبر ناب افتاده

بی نمکدان عقیق لب شور انگیزت

آتشی در دل بریان کباب افتاده

چشم مخمور ترا دیده و برطرف چمن

همچو من نرگس سرمست خراب افتاده

تا غبار خط ریحان تو برگل دیده

ورق مردمک دیده در آب افتاده

دلم از مهر رخت سوخته وز دود دلم

آب در دیدهٔ گریان سحاب افتاده

سوی گیسوی گرهگیر تو مرغ دل من

بهوا رفته و در چنگ عقاب افتاده

قدح از دست تو در خنده و از لعل لبت

هوسی در سر پر شور شراب افتاده

بی نوایان جگر سوخته را بین چون دعد

دل محنت زده در چنگ رباب افتاده

شد ز سودای تو موئی تن خواجو و آن موی

همچو گیسوی تو در حلقه و تاب افتاده

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 5:10 PM

 

ای سنبل تازه دسته بسته

و افکنده برآب دسته دسته

خط تو بنفشه‌ئی نباتی

قد تو صنوبری خجسته

آن هندوی پر دل تو در چین

بس قلب دلاوران شکسته

در دیدهٔ من خیال قدت

چون سرو ز طرف چشمه رسته

پیش دهن شکر فشانت

بی مغز بود حدیث پسته

چون زلف تو در کشاکش افتاد

شد رشتهٔ جان ما گسسته

دریاب که باز کی دهد دست

صیدی که بود ز قید جسته

برخیز و چراغ صبحگاهی

زاه سحرم نگر نشسته

خواجو دل خسته را بزنجیر

در جعد مسلسل تو بسته

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 5:10 PM

 

خسرو گل بین دگر ملک سکندر یافته

باز بلبل باغ را طاوس پیکر یافته

طائر میمون مینای فلک یعنی ملک

دشت را از روضهٔ فردوس خوشتر یافته

می پرستان قدح کش نرگس سرمست را

تبشی و منغر بدست از نقره و زر یافته

عالم خاکی نسیم باد عنبر بیز را

همچو انفاس مسیحا روح پرور یافته

خضر خضرا پوش علوی آنکه خوانندش سپهر

از شقایق فرش غبرا را معصفر یافته

غنچه کو را اهل دل ضحاک ثانی می‌نهند

چون فریدون افسر جمشید برسر یافته

آسمانی گشته فرش خاک و طرف گلشنش

مرغ را رامین گل را ویس دلبر یافته

مؤبد زرد گلستان آنکه خیری نام اوست

از شکوفه آسمانی پر ز اختر یافته

در چمن هر کوچو من سرمست و حیران آمده

جام زرین بر کف سیمین عبهر یافته

وانکه چون خواجو دل و دین داده از مستی بباد

بادهٔ جانبخش را با جان برابر یافته

می‌کشان صحن بستانرا ز بس برگ و نوا

همچو بزم شاه جم جام مظفر یافته

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 5:10 PM

 

ای چیده سنبل تر در باغ دسته بسته

و افکنده شاخ ریحان بر لاله دسته دسته

ریحان مشک بیزت آب بنفشه برده

یاقوت قند ریزت نرخ شکر شکسته

زلف شکسته بسته در حلق جان جمعی

وانگه چنین پریشان ما زان شکسته بسته

دائم خیال قدت بر جویبار چشمم

چون سرو جویباری برطرف چشمه رسته

با حاجبان ابرو ذکر کمان چه گوئی

باید که گوشه گیری زان شست زه گسسته

برخیز تا ببینی قندیل آسمان را

چون شمع صبحگاهی پیش رخت نشسته

اکنون که در کمندم فرصت شمر که دیگر

مشکل بدامت افتد صیدی ز قید جسته

گر پسته با دهانت نسبت کند دهانرا

برخیز و مشت پر کن بشکن دهان پسته

خواجو بپرده سازی دست از رباب برده

مطرب به تیز چنگی نای رباب خسته

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 5:10 PM

 

ای از شب قمرسا بر مه نقاب بسته

پیوسته طاق خضرا برآفتاب بسته

از قیر طیلسانی بر مشتری کشیده

بر مهر سایبانی از مشک ناب بسته

جعد تو هندوانرا بر دل کمین گشوده

چشم تو جادوانرا بر دیده خواب بسته

اشک محیط سیلم خون از فرات رانده

و آه سهیل سوزم ره بر شهاب بسته

از روی لاله رنگم بازار گل شکسته

وز لعل باده رنگت کار شراب بسته

زلفت بدلگشائی از دل گره گشوده

خطت بنقشبندی نقشی برآب بسته

آن سرکشان هندو وان هندوان جادو

راه خطا گشاده چشم صواب بسته

ساغر ز شوق لعلت جانش بلب رسیده

وز شرم آبرویت آتش نقاب بسته

خواجو بپرده سوزی نای رباب خسته

مطرب به پرده سازی زخم رباب بسته

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 5:05 PM

 

ای حبش بر چین و چین در زنگبار انداخته

بختیارانرا کمندت باختیار انداخته

دسته دسته سنبل گلبوی نسرین پوش را

دسته بسته بر کنار لاله زار انداخته

رفته سوی بوستان با دوستان خندان چو گل

وز لطافت غنچه را در خار خار انداخته

هندوانت نیکبختانرا کشیده در کمند

واهوانت شیر گیرانرا شکار انداخته

گرد صبح شام زیور گرد عنبر بیخته

تاب در مشگین کمند تابدار انداخته

آتش از آب رخ آتش فروز انگیخته

خواب در بادام مست پرخمار انداخته

هر که گوید گل برخسار تو ماند یا بهار

آب گل بردست و بادی در بهار انداخته

حقهٔ یاقوت لل پوش گوهر پاش تو

رستهٔ لعلم ز چشم در نثار انداخته

وصف لعلت کرده ساقی وز هوای شکرت

آتش اندر جان جام خوشگوار انداخته

قلزم چشمم که از وی آب جیحون می‌رود

موج خون دیده هر دم بر کنار انداخته

پای دار ار عاشقی خواجو که در بازار عشق

هر زمان بینی سری در پای‌دار انداخته

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 5:05 PM

 

قدحی ده ای برآتش تتقی ز آب بسته

که به آفتاب ماند ز قمر نقاب بسته

نظری کن ای ز رویت دل نسترن گشاده

گذری کن ای ز بویت دم مشک ناب بسته

قمرت بخال هندو خطی از حبش گرفته

شکرت بخط مشکین تب آفتاب بسته

شه عرصهٔ فلک را به دو رخ دو دست برده

رخ ماه چارده را بدو شب حجاب بسته

بامید آنکه روزی کشم از لب تو جامی

من دل شکسته دل در قدح شراب بسته

لب لعل آبدارت شکری فتاده در می

سر زلف تابدارت گرهی بر آب بسته

دو گلالهٔ معنبر شده گرد لاله چنبر

تتقی بر ارغوانت ز پر غراب بسته

دل هر شکسته دل را بفریب صید کرده

من زار خسته دل را بکرشمه خواب بسته

من خسته چون ز عالم دل ریش در تو بستم

بسرت بگو که داری درم از چه باب بسته

بگشای عقدهٔ شب بنمای مه ز عقرب

که شد از نفیر خواجو گذر شهاب بسته

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 5:05 PM

 

ای دلم جان و جهان در راه جانان باخته

نرد درد عشق برامید درمان باخته

دین و دنیا داده در عشق پریرویان بباد

وز سر دیوانگی ملک سلیمان باخته

بر در دیر مغان از کفر و دین رخ تافته

واستین افشانده بر اسلام و ایمان باخته

پشت پائی چون خضر بر ملک اسکندر زده

وز دو عالم شسته دست و آب حیوان باخته

با دل پر آتش و سوز جگر پروانه وار

خویش را در پای شمع می پرستان باخته

بسته زنار از سر زلف بتان وز بیخودی

سر نهاده بر در خمار و سامان باخته

کان و دریا را ز چشم درفشان انداخته

وز هوای لعل جانان جوهر جان باخته

من چیم گردی ز خاک کوی دلبر خاسته

من کیم رندی روان در پای جانان باخته

بینوایان بین برین در گنج قارون ریخته

تنگدستان بین درین ره خانهٔ خان باخته

پاکبازی همچو خواجو دیدهٔ گردون ندید

برسر کوی گدائی ملک سلطان باخته

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 5:05 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 715

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4474976
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث