به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

سخن عشق نشاید بر هر کس گفتن

مهر را گرچه محالست بگل بنهفتن

مشکل آنست که احوال گدا با سلطان

نتوان گفتن و با غیر نیاید گفتن

ای خوشا وقت گل و لاله بهنگام صبوح

در کشیدن مل گلگون و چو گل بشکفتن

شرط فراشی در دیر مغان دانی چیست

ره رندان خرابات بمژگان رفتن

هیچکس نیست که با چشم تو نتواند گفت

که چنین مست بمحراب نشاید خفتن

کیست کز هندوی زلف تو نجوید دل من

دزد را گر چه ز دانش نبود آشفتن

کار خواجو بهوای لب در پاشش نیست

جز بالماس زبان گوهر معنی سفتن

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:52 PM

 

نه درد عشق می‌یارم نهفتن

نه ترک عشق می‌یارم گرفتن

نگردد مهر دل در سینه پنهان

بگل خورشید چون شاید نهفتن

غریبست از کسانی کاشنایند

حدیث خویش با بیگانه گفتن

اگر فراش دیری فرض عینست

بمژگانت در میخانه رفتن

بگو با نرگس میگون که پیوست

نشاید مست در محراب خفتن

بود کارم بیاد درج لعلت

بالماس زبان دردانه سفتن

مقیمان در میخانه خواجو

چه حاجتشان بکوی کعبه رفتن

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:52 PM

 

ای زلف تو زنجیر دل حلقه ربایان

در بند کمند تو دل حلقه گشایان

وی برده بدندان سر انگشت تحیر

ز آئینه رخسار تو آئینه زدایان

همچون مه نو گشته‌ام از مهر تو در شهر

انگشت نما گشتهٔ انگشت نمایان

عمرم بنهایت رسد و دور بخر

لیکن نرسد قصه عشق تو بپایان

این نکهت مشکین نفس باد بهشتست

یا بوی تو یا لخلخهٔ غالیه سایان

با سرو قدان مجلس خلوت نتوان ساخت

تا کم نشود مشغلهٔ بی سر و پایان

محمول سبکروح که در خواب گرانست

او را چه غم از ولولهٔ هرزه درایان

باید که برآید چو برآید نفس صبح

از پرده‌سرا زمزمهٔ پرده‌سرایان

منزلگه خواجو و سر کوی تو هیهات

در بزم سلاطین که دهد راه گدایان

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:52 PM

 

زهی روی تو صبح شب نشینان

خیالت مونس عزلت گزینان

دهانت آرزوی تنگدستان

میانت نکته باریک بینان

عذارت آفتاب صبح خیزان

جمالت قبلهٔ خلوت نشینان

بزلف کافرت آوردم ایمان

که اینست اعتقاد پاک دینان

چرا از خرمن حسن تو یک جو

نمی‌باشد نصیب خوشه چینان

چو این شکر لبان جان می‌فزایند

خنک آنان که نشکیبند از اینان

برو خواجو و بر خاک درش بین

نشانهای جبین مه جبینان

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:52 PM

 

دلا از جان زبان درکش که جانان

نکو داند زبان بی زبانان

اگر برگ گلت باشد چو بلبل

مترس از خار خار باغبانان

طبیبانرا اگر دردی نباشد

چه غم باشد ز درد ناتوانان

نیندیشد معاشر در شبستان

شبان تیره از حال شبانان

خرد با عشق برناید که پیران

زبون آیند در دست جوانان

ندارد موئی از موئی تفاوت

میان لاغر لاغر میانان

شراب تلخ چون شکر کنم نوش

بیاد شکر شیرین دهانان

اگر جانان برآرد کام جانم

کنم جانرا فدای جان جانان

میانش در ضمیر خرده بینان

دهانش در گمان خرده دانان

نشان دل چه می‌پرسی ز خواجو

نپرسد کس نشان بی نشانان

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:52 PM

 

خوشا صبح و صبوحی با همالان

نظر بر طلعت فرخنده فالان

خداوندا بده صبری جمیلم

که می‌نشکیبم از صاحب جمالان

خیالت این که برگردم ز خوبان

چو درویش از در دریا نوالان

دلم چون گیسوی او بر کمر دید

چو وحشی شد شکار کوه مالان

گهی کز کازرون رحلت گزینم

بنالد از فغانم کوه نالان

غریبان را چرا باید که بینند

بچشم منقصت صاحب کمالان

خطا باشد که چشم ترکتازت

دل مردم کند یکباره نالان

مگر زلف تو زان آشفته حالست

که در تابند ازو آشفته حالان

چنان مرغ دلم در قیدت افتاد

که کبکان دری در چنگ دالان

عقاب تیز پر کی باز گردد

بهر بازی ز صید خسته بالان

غزل خواجو بگوید بر غزاله

مگر برآهوی چشم غزالان

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:52 PM

 

ای کفر سر زلف تو غارتگر ایمان

جان داده بر نرگس مست تو حکیمان

دست ازطلبت باز نگیرم که بشمشیر

کوته نشود دست فقیران ز کریمان

گر دولت وصلت بزر و سیم برآید

کی دست دهد آرزوی بی زر و سیمان

باری اگرش شربت آبی نچشانند

راهی بمسافر بنمایند مقیمان

از هر چه فلک می‌دهدت بگذر و بگذار

عاقل متنفر بود از خوان لئیمان

با چشم سقیمم دل پر خون بربودند

یا رب حذر از خیرگی چشم سقیمان

بانگی بزن ای خادم عشرتگه مستان

تا وقت سحر باز نشینند ندیمان

قاضی اگر از می نشکیبد نبود عیب

خون جگر جام به از مال یتیمان

از گفتهٔ خواجو شنوم رایحهٔ عشق

چون بوی عبیر از نفس مشک نسیمان

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:52 PM

 

خوشا چشمی که بیند روی ترکان

خنک بادی که آرد بوی ترکان

می نوشین و نوشا نوش مستان

در اردو هایاهوی ترکان

دل شیرافکنان افتاده در دام

ز روبه بازی آهوی ترکان

شب شامی لباس زنگی آسا

غلام سنبل هندوی ترکان

ز ترکان گوشه چون گیرم که بینم

کمان حسن بر بازوی ترکان

بود هندوی چشم می پرستان

دو تا پیوسته چون ابروی ترکان

در آب روشن ار آتش ندیدی

ببین روشن درآب روی ترکان

و گر گفتی که چین در شام نبود

نظر کن در خم گیسوی ترکان

بود پیرسته خواجو مست و مخمور

بیاد نرگس جادوی ترکان

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:52 PM

 

در تابم از دو هندوی آتش پرستشان

کز دست رفت دنیی و دینم ز دستشان

ز مشک سوده سلسله بر مه نهاده‌اند

زانرو که آفتاب بود زیر دستشان

برطرف آفتاب چه در خور فتاده است

مرغول مشگ رنگ دلاویز پستشان

از حد گذشته‌اند بخوبی و لطف از آنک

زین بیش نیست حد لطافت که هستشان

مسکین دلم که بلبل بستان شوق بود

شد پای بند حلقهٔ زلف چو سستشان

نعلم نگر که باز برآتش نهاده‌اند

آن هندوان کافرآتش پرستشان

صاحبدلان که بی خبرند از شراب شوق

در داده‌اند جرعهٔ جام الستشان

یاران ز جام بادهٔ نوشین فتاده مست

خواجو از آن دو نرگس مخمور مستشان

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:52 PM

 

یا رب ز باغ وصل نسیمی بمن رسان

وین خسته را بکام دل خویشتن رسان

داغ فراق تا بکیم بر جگر نهی

یک روز مرهمی بدل ریش من رسان

از حد گذشت ناله و افغان عندلیب

بازش بشاخ سنبل و برگ سمن رسان

بفرست بوی پیرهن از مصر و یکنفس

آرامشی بسا کن بیت الحزن رسان

از مطبخ نوال حبیب حرم نشین

آخر نواله‌ئی به اویس قرن رسان

خورشید را بذرهٔ بی خواب و خور نمای

گل را دگر بلبل شیرین سخن رسان

تا چند بینوا بزمستان توان نشست

بوی بهار باز بمرغ چمن رسان

تا کی مرا بدرد فراق امتحان کنی

از وصل مژده‌ای بمن ممتحن رسان

خواجو ز داغ و درد جدائی بجان رسید

از غربتش خلاص ده و با وطن رسان

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:52 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 715

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4498403
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث