به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

ای بوستان عارض تو گلستان جان

چشم تو عین مستی و جسم تو جان جان

زلف تو دستگیر دل و پای بند عقل

لعل تو جانفزای تن و دلستان جان

مهر رخ تو مشتری آسمان حسن

یاد لب تو بدرقهٔ کاروان جان

بر سر نیامدست سیاهی بپر دلی

چون آن دو زلف قلب شکن در جهان جان

ز آندم که رفت نام لبت بر زبان من

طعم شکر نمی‌رودم از دهان جان

گوید خیال آن لب جانبخش دلفریب

هر لحظه با دلم سخنی از زبان جان

آن زلف همچو دال ببین بر کنار دل

و آن قد چون الف بنگر در میان جان

خواجو مباش خالی از آن می که خرمست

از رنگ و بوی او چمن و بوستان جان

زان لعل آتشین قدحی نوش کن که هست

نار دل شکسته و آب روان جان

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:47 PM

 

ببوستان می گل بوی لاله گون مستان

مگر ز دست سمن عارضان پردستان

جهان ز عمر تو چون داد خویش می گیرد

تو نیز کام دل از لذت جهان بستان

کنونکه فصل بهاران رسید و موسم گل

خوشا نواحی یزد و نسیم اهرستان

چه نکهتست مگر بوی دوستانست این

چه منزلست مگر طرف بوستانست آن

منم جدا شده از یار و منقطع ز دیار

چو بلبلان چمن دور مانده از بستان

سفر گزیدم و بسیار خون دل خوردم

چودر مصیبت سهراب رستم دستان

باختیار کسی هرگز اختیار کند

جرون و تشنگی و باد گرم و تابستان

مکن ملامت خواجو که عاقلان نکنند

ز بیم حکم قضا اعتراض برمستان

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:47 PM

 

نرگس مستت فتنهٔ مستان

تشنهٔ لعلت باده پرستان

روی تو ما را لاله و نسرین

کوی تو ما را گلشن و بستان

زلف سیاهت شام غریبان

روی چو ماهت شمع شبستان

در چمن افتد غلغل بلبل

چون تو درآئی سوی گلستان

طلعت زیبا یا قمرست این

لعل شکر خا یا شکرست آن

دست بخونم شسته و از من

هوش دل و دین برده بدستان

باده صافی خرقه صوفی

درکش و برکش در ده و بستان

پرده بساز ای مطرب مجلس

باده بیار ای ساقی مستان

خواجوی مسکین بر لب شیرین

فتنه چو طوطی بر شکرستان

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:47 PM

 

ای چشم تو چشم‌بند مستان

روی تو چراغ بت پرستان

بادام تو نقل میگساران

عناب تو کام تنگدستان

مرجان تو پرده دار لؤلؤ

ریحان تو خادم گلستان

رخسار تو در شکنج گیسو

رخشنده چو شمع در شبستان

سرنامهٔ حسن یا خطست این

عنوان جمال یا رخست آن

ای شمع مریز اشک خونین

گریه چه دهی بیاد مستان

صد جامه دریده‌ام چو غنچه

بر زمزمهٔ هزار دستان

سرخاب قدح تهمتنانرا

از پای در آورد بدستان

خواجو دهن قرابه بگشای

وز لعل پیاله کام بستان

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:47 PM

 

چه خوشست باده خوردن به صبوح در گلستان

که خبر دهد ز جنت دم صبح و باد بستان

چو دل قدح بخندد ز شراب ناردانی

دل خسته چون شکیبد ز بتان نار پستان

بسحر که جان فزاید لب یار و جام باده

بنشین و کام جانرا از لب پیاله بستان

چو نمی‌توان رسیدن بخدا ز خودپرستی

بخدا که در ده از می قدحی بمی پرستان

برو ای فقیه و پندم مده اینزمان که مستم

تو که چشم او ندیدی چه دهی صداع مستان

که ز دست او تواند بورع خلاص جستن

که بعشوه چشم مستش بکند هزار دستان

چو سخن نگفت گفتم که چنین که هست پیدا

ز دهان او نصیبی نرسد بتنگدستان

تو جوانی و نترسی ز خدنگ آه پیران

که چو باد بر شکافد سپه هزار دستان

به چمن خرام خواجو دم صبح و ناله می‌کن

که ببوستان خوش آید نفس هزار دستان

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:47 PM

 

ای رخ تو قبلهٔ خورشید پرستان

پرتو روی چو مهت شمع شبستان

تشنه به خون من بیچارهٔ مسکین

سنبل سیراب تو برطرف گلستان

با گل رویت چه زند لاله و نسرین

با سر کویت چه کنم گلشن و بستان

طلعت خورشید و شست یا قمرست این

پستهٔ شکر شکنت یا شکرست آن

ای تنم از پای در آورده بافسوس

وی دلم از دست برون برده بدستان

سوز غم عشق تو در مجلس رندان

یاد می لعل تو در خاطر مستان

گرمیم از پای در آرد نبود عیب

در سر سرخاب رود رستم دستان

خواجو اگر جان بدهد در غم عشقت

داد وی از زلف کژ سر زده بستان

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:47 PM

 

ای رخت شمع بت پرستان شمع بیرون بر از شبستان

بر لب جوی و طرف بستان داد مستان ز باده بستان

وی برخ رشگ ماه و پروین بشکر خنده جان شیرین

روی خوب تو یا مهست این چین زلف تو با شبست آن

هندوی بت پرست پستت آهوی شیر گیر مستت

رفته از دست من ز دستت برده آرام من بدستان

شکرت شور دلنوازان مارت آشوب مهره بازان

سنبلت دام سرفرازان دهنت کام تنگ دستان

کفرت ایمان پاک دینان قامتت سرو راست بنیان

کاکلت شام شب نشینان پسته‌ات نقل می پرستان

مه مطرب بزن ربابی بت ساقی بده شرابی

که ندارم بهیچ بابی سر سرو و هوای بستان

تا کی از خویشتن پرستی بگذر از بند خویش و رستی

همچو خواجو سزد بمستی گر شوی خاک راه مستان

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:47 PM

 

ای بت یاقوت لب وی مه نامهربان

شمع شبستان دل گلبن بستان جان

گاه صبوحست و جام وقت شباهنگ و بام

صبح دوم در طلوع مرغ سحر در فغان

مردم چشم شبی تا بسحر پاس داشت

گر چه بر ایوان ماست هندوی شب پاسبان

ای مه آتش عذار آب چو آتش بیار

آتش رخ بر فروز و آتش ما را نشان

گر بگشائی نقاب شمع فلک گو متاب

ور بنوازی نوا مرغ سحر گو مخوان

خواجو اگر عاشقی حاجت گفتار نیست

گونه زردت بسست شرح غمت را بیان

گر بزبان آوری سوسن آزاده‌ئی

برخی آزاده‌ئی کو نبود ده زبان

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:47 PM

 

ز باد نکهت دو تات می‌جوئیم

ز باده ذوق لب جان فزات می‌جوئیم

نسیم گلشن فردوس و آب چشمهٔ خضر

بخاک پات که از خاک پات می‌جوئیم

به جست و جوی تو عمری که نگذرد با دست

گمان مبر که ز باد هوات می‌جوئیم

جفا مجوی و میازار بیش ازین ما را

بدین صفت که بزاری وفات می‌جوئیم

اگر تو پیل برانی و اسب در تازی

چگونه رخ ننهیمت چو مات می‌جوئیم

خطا بود که نجوئی مراد خاطر ما

چرا که ما نه ز راه خطات می‌جوئیم

علاج درد مرا گفتمش خطی بنویس

جواب داد که خواجو دوات می‌جوئیم

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:47 PM

 

درد دل خویش با که گویم

داد دل خویش از که جویم

چون چهره بخون دیده شستم

دست از دل خسته چون نشویم

کر گشت فلک ز های هایم

پرگشت جهان ز های و هویم

دادم بهوای روی او دل

تا دیده چه آورد برویم

از ناله نحیف‌تر ز نالم

وز مویه ضعیف‌تر ز مویم

تا چند ز دور چرخ نالم

تا کی ز غم زمانه مویم

با تست مقیم گفت و گویم

وز تست مدام جست و جویم

از حسن تو هیچ کم نگردد

گر زانکه نظر کنی بسویم

بگذار که شکرت ببوسم

پیش آی که عنبرت ببویم

تا چند زنی مرا بچوگان

آخر نه من شکسته گویم

در کوزه چو می نماند خواجو

یک کاسه بیاور از سبویم

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:47 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 715

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4500370
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث