به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

دلداده‌ایم وز پی دلدار می‌رویم

با خون دیده و دل افکار می‌رویم

یاران به همتی مدد حال ما شوید

کز این دیار بیدل و بی یار می‌رویم

ما را بحال خود بگذارید و بگذرید

کز جور یار و غصه اغیار می‌رویم

گو پیر خانقاه بدان حال ما که ما

از خانقه به خانهٔ خمار می‌رویم

منصوروار اگر ز اناالحق زدیم دم

این دم نگر که چون به سر دار می‌رویم

تا چشم می‌پرست تو بیمار خفته است

هر لحظه‌ئی به پرسش بیمار می‌رویم

آزار می‌نمائی و بیزار می‌شوی

دریاب کز بر تو به آزار می‌رویم

نی زر بدست مانده و نی زور در بدن

زاری کنان ز خاک درت زار می‌رویم

با چشم در نثار باردوی ایلخان

مشنو که بهر اجری و ادرار می‌رویم

گفتی که هست چارهٔ بیچارگان سفر

چون چاره رفتنست بناچار می‌رویم

خواجو چو یار وعدهٔ دیدار داده است

ما بر امید وعدهٔ دیدار می‌رویم

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:47 PM

 

نشان دل بی نشان از که جویم

حدیث تن ناتوان با که گویم

گر از کوی او روی رفتن ندارم

مگیرید عیبم که در بند اویم

برویم فرو می‌چکد اشک خونین

ز خون جگر تا چه آید برویم

رخ ار زانکه شستم بخوناب دیده

غبار سر کویت از رخ نشویم

وفای تو ورزم بهر جا که باشم

دعای تو گویم بهر جا که پویم

خیال تو بینم اگر غنچه چینم

نسیم تو یابم اگر لاله بویم

چه نالم چو از ناله دل شد چو نالم

چه مویم چو از مویه شد تن چو مویم

چو رنجم تو دادی شفا از چه خواهم

چو درد از تو دارم دوا از که جویم

اگر کوزه خالی شد از باده حالی

بده ساقیا کاسه‌ئی از سبویم

چو ساغر بگرید ببین های هایم

چو مطرب بنالد ببین های و هویم

بچوگان مزن بیش ازینم چو خواجو

که سرگشته و خسته مانند گویم

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:47 PM

 

خیز تا برگ صبوحی بچمن ساز کنیم

دیدهٔ مرغ صراحی بقدح باز کنیم

زاهدانرا بخروشیدن چنگ سحری

از صوامع بدر میکده آواز کنیم

باده از جام لب لعبت ساقی طلبم

مستی از چشم خوش شاهد طناز کنیم

بلبلان چون سخن از شاخ صنوبر گویند

ما حدیث قد آن سرو سرافراز کنیم

چنگ در حلقهٔ آن طره طرار زنیم

چشم در عشوهٔ آن غمزهٔ غماز کنیم

وقت آنست که در پای سهی سرو چمن

برفشانیم سردست و سرانداز کنیم

کعبهٔ روی دلارای پریرویان را

قبلهٔ مردمک چشم نظر باز کنیم

از لب روح فزا راح مروح نوشیم

همچو عیسی پس از آن دعوی اعجاز کنیم

سایهٔ شهپر سیمرغ چو بر ما افتاد

گر چه کبکیم چه اندیشهٔ شهباز کنیم

در قفس چند توان بود بیا تا چو همای

پر برآریم و برین پنجره پرواز کنیم

چون نواساز چمن نغمه‌سرا شد خواجو

خیز تا برگ صبوحی بچمن ساز کنیم

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:47 PM

 

خیز تا باده در پیاله کنیم

گل روی قدح چو لاله کنیم

بی می جانفزای و نغمه چنگ

تا بکی خون خوریم و ناله کنیم

هر دم از دیدهٔ قدح پیمای

بادهٔ لعل در پیاله کنیم

شاد خواران چو مجلس آرایند

دفع غم را بمی حواله کنیم

با گل و لاله همچو بلبل مست

وصف آن عنبرین کلاله کنیم

وز شگرفان چارده ساله

دعوی عمر شصت ساله کنیم

چون به خوان وصال دست بریم

دو جهان را بیک نواله کنیم

وز بخار شراب آتش فام

ورق چهره پر ز ژاله کنیم

همچو خواجو بنام میخواران

مرغ دل را بخون قباله کنیم

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:47 PM

 

خیزید ای میخوارگان تا خیمه بر گردون زنیم

ناقوس دیر عشق را بر چرخ بوقلمون زنیم

هر چند از چار آخشپج و پنج حس در شش دریم

از چار حد نه فلک یکدم علم بیرون زنیم

گر رخش همت زین کنیم از هفت گردن بگذریم

هنگام شب چون شبروان هنگامه برگردون زنیم

بی دلستان دل خون کنیم وز دیدگان بیرون کنیم

بر یاد آن پیمان شکن پیمانه را در خون زنیم

مائیم چون مهمان او دور از لب و دندان او

هر لحظه‌ئی برخوان او انگشت بر افیون زنیم

لیلی چو بنماید جمال از برقع لیلی مثال

در شیوهٔ جان باختن صد طعنه بر مجنون زنیم

خواجو چه اندیشی ز جان دامن برافشان بر جهان

ما را گر از جان غم بود پس لاف عشقش چون زنیم

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:47 PM

 

خیزید ای میخوارگان تا خیمه بر گردون زنیم

ناقوس دیر عشق را بر چرخ بوقلمون زنیم

هر چند از چار آخشپج و پنج حس در شش دریم

از چار حد نه فلک یکدم علم بیرون زنیم

گر رخش همت زین کنیم از هفت گردن بگذریم

هنگام شب چون شبروان هنگامه برگردون زنیم

بی دلستان دل خون کنیم وز دیدگان بیرون کنیم

بر یاد آن پیمان شکن پیمانه را در خون زنیم

مائیم چون مهمان او دور از لب و دندان او

هر لحظه‌ئی برخوان او انگشت بر افیون زنیم

لیلی چو بنماید جمال از برقع لیلی مثال

در شیوهٔ جان باختن صد طعنه بر مجنون زنیم

خواجو چه اندیشی ز جان دامن برافشان بر جهان

ما را گر از جان غم بود پس لاف عشقش چون زنیم

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:47 PM

 

کی آمدی ز تتار ای صبای مشک نسیم

بیا بیا که خوشت باد ای نسیم شمیم

دگر مگوی حدیث از نعیم و ناز بهشت

بهشت منزل یارست و وصل یار نعیم

چو روز حشر مرا از لحد برانگیزند

هنوز شعله زند آتشم ز عظم رمیم

گمان مبر که تمنای بنده سیم و زرست

نسیم تست مراد من شکسته نه سیم

فتاده است دلم در میان خون چون واو

کشیده زلف ترا در کنار جان چون جیم

از آن مرا ز دهان تو هیچ قسمت نیست

که نیست نقطهٔ موهوم قابل تقسیم

بود بمعتقد عاقلان جهان محدث

برون ز عالم عشقت که عالمیست قدیم

بهر دیار که زینجا سفر کنم گویم

خوشا نشیمن طاوس و کوه ابراهیم

کنون چه فایده خواجو ز درس معقولات

که در ازل سبق عشق کرده‌ئی تعلیم

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:47 PM

 

ما جرعه چشانیم ولی خضر وشانیم

ما راه نشینیم ولی شاه نشانیم

ما صید حریم حرم کعبه قدسیم

ما راهبر بادیهٔ عالم جانیم

ما بلبل خوش نغمهٔ باغ ملکوتیم

ما سرو خرامندهٔ بستان روانیم

فراش عبادتکدهٔ راهب دیریم

سقای سر کوی خرابات مغانیم

گه ره بمقیمان سماوات نمائیم

گاه از سرمستی ره کاشانه ندانیم

از نام چه پرسید که بی نام و نشانیم

وز کام چه گوئید که بی کام و زبانیم

هر شخص که دانید که اوئیم نه اوئیم

هر چیز که گوئید که آنیم نه آنیم

آن مرغ که بر کنگره عرش نشیند

مائیم که طاوس گلستان جنانیم

هر چند که تاج سر سلطان سپهریم

خاک کف نعلین گدایان جهانیم

داود صفت کوه بصد نغمه بنالد

هر گه که زبور غم سودای تو خوانیم

خواجو چو کند شرح غم عشق تو املا

از چشم گهربار قلم خون بچکانیم

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:47 PM

 

اکنون که از بهشت نشان می‌دهد نسیم

بنشان غبار ما به نم ساغر ای ندیم

انفاس دوستان دمد از باد بوستان

در موسمی چنین که روان پرورد نسیم

نام نعیم خلد مبر زانکه در بهشت

نبود ورای وصل بهشتی رخان نعیم

آن درد نیست بردل ریشم که تا بحشر

امکان آن بود که علاجش کند حکیم

وصلم مده بیاد که اهل جحیم را

اندیشهٔ بهشت عذابی بود الیم

ما را امید رحمت و بیم عذاب نیست

کازاد گشته‌ایم ز بند امید و بیم

از ما عنان مکش که خلاف کرم بود

گر زانکه از گدا متنفر بود کریم

ما در ازل حدیث تو تکرار کرده‌ایم

آری حدیث دوست کلامی بود قدیم

شیرین اگر بخرگه خسرو کند مقام

فرهاد در محبت شیرین بود مقیم

خواجو ز سیم اشک مکن یک زمان کنار

باشد که وصل دوست میسر شود بسیم

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:47 PM

 

داریم دلی پر غم و غمخوار نداریم

وز مستی و بی خویشتنی عار نداریم

ما را نه ز دین آر بشارت نه ز دینار

کاندیشه ز دین و غم دینار نداریم

تا منزل ما کوی خرابات مغان شد

خلوت به جز از خانه خمار نداریم

بیدار بسر بردن و تا روز نخفتن

سودی نکند چون دل بیدار نداریم

بازاری از آنیم که با ناله و زاری

داریم سری و سر بازار نداریم

از ما سخن یار چه پرسید که یکدم

بی یار نئیم و خبر از یار نداریم

ما را به جز از آه سحر همنفسی نیست

زیرا که جز او محرم اسرار نداریم

در دل به جز آزار نداریم ولیکن

مرهم به جز از یار دلازار نداریم

باز آی که بی روی تو ای یار سمن بوی

برگ سمن و خاطر گلزار نداریم

آزردن و بیزار شدن شرط خرد نیست

بیزار مشو چون ز تو آزار نداریم

با هیچکس انکار نداریم چو خواجو

ز آنروی که با هیچکسی کار نداریم

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:47 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 715

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4499164
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث