به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

داریم دلی پر غم و غمخوار نداریم

وز مستی و بی خویشتنی عار نداریم

ما را نه ز دین آر بشارت نه ز دینار

کاندیشه ز دین و غم دینار نداریم

تا منزل ما کوی خرابات مغان شد

خلوت به جز از خانه خمار نداریم

بیدار بسر بردن و تا روز نخفتن

سودی نکند چون دل بیدار نداریم

بازاری از آنیم که با ناله و زاری

داریم سری و سر بازار نداریم

از ما سخن یار چه پرسید که یکدم

بی یار نئیم و خبر از یار نداریم

ما را به جز از آه سحر همنفسی نیست

زیرا که جز او محرم اسرار نداریم

در دل به جز آزار نداریم ولیکن

مرهم به جز از یار دلازار نداریم

باز آی که بی روی تو ای یار سمن بوی

برگ سمن و خاطر گلزار نداریم

آزردن و بیزار شدن شرط خرد نیست

بیزار مشو چون ز تو آزار نداریم

با هیچکس انکار نداریم چو خواجو

ز آنروی که با هیچکسی کار نداریم

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:47 PM

 

ما مست می لعل روان پرور یاریم

سودا زدهٔ زلف پریشان نگاریم

برلعل لبش دست نداریم ولیکن

تا سر بود از دامن او دست نداریم

گر بی بصران شیفتهٔ نقش و نگارند

ما فتنهٔ نوک قلم نقش نگاریم

با روی تو فارغ ز گلستان بهشتیم

با بوی تو مستغنی از انفاس بهاریم

چون نرگس مخمور تو مستان خرابیم

چون مردمک چشم تو در عین خماریم

از آه دل سوخته با نغمهٔ زیریم

وز چنگ سر زلف تو با نالهٔ زاریم

جان عاریت از لعل تو داریم و بجانت

کان لحظه که تشریف دهی جان بسپاریم

گر زانکه دهن باز کند پستهٔ خندان

پیش لب لعل تو ازو مغز برآریم

داریم کناری ز میان تو چو خواجو

لیکن ز میان تو بامید کناریم

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:47 PM

 

ما مست می لعل روان پرور یاریم

سودا زدهٔ زلف پریشان نگاریم

برلعل لبش دست نداریم ولیکن

تا سر بود از دامن او دست نداریم

گر بی بصران شیفتهٔ نقش و نگارند

ما فتنهٔ نوک قلم نقش نگاریم

با روی تو فارغ ز گلستان بهشتیم

با بوی تو مستغنی از انفاس بهاریم

چون نرگس مخمور تو مستان خرابیم

چون مردمک چشم تو در عین خماریم

از آه دل سوخته با نغمهٔ زیریم

وز چنگ سر زلف تو با نالهٔ زاریم

جان عاریت از لعل تو داریم و بجانت

کان لحظه که تشریف دهی جان بسپاریم

گر زانکه دهن باز کند پستهٔ خندان

پیش لب لعل تو ازو مغز برآریم

داریم کناری ز میان تو چو خواجو

لیکن ز میان تو بامید کناریم

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:47 PM

از عمر چو این یک دو نفس بیش نداریم

بنشین نفسی تا نفسی با تو برآریم

چون دل بسر زلف سیاه تو سپردیم

باز آی که تا پیش رخت جان بسپاریم

جز غم بجهان هیچ نداریم ولیکن

گر هیچ نداریم غم هیچ نداریم

ز آنروی که از روی نگارین تو دوریم

رخسار زر اندوده به خونابه نگاریم

دیوانه آن غمزهٔ عاشق کش مستیم

آشفتهٔ آن سلسلهٔ غالیه باریم

با طلعت زیبای تو در باغ بهشتیم

با بوی خوشت همنفس باد بهاریم

از باده نوشین لبت مست و خرابیم

وز نرگس مخمور تو در عین خماریم

هم در تو اگر زانکه ز دست تو گریزیم

هم با تو اگر زانکه پیام تو گزاریم

چون فاش شد این لحظه ز ما سر انا الحق

فتوی بده ای خواجه که مستوجب داریم

آنرا غم دارست که دور از رخ یارست

ما را چه غم از دار که رخ در رخ یاریم

دی لعل روان بخش تو می‌گفت که خواجو

خوش باش که ما رنج تو ضایع نگذاریم

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:47 PM

 

ما سر بنهادیم و به سامان نرسیدیم

در درد بمردیم و بدرمان نرسیدیم

گفتند که جان در قدمش ریز و ببر جان

جان نیز بدادیم و بجانان نرسیدیم

گشتیم گدایان سر کویش و هرگز

در گرد سراپردهٔ سلطان نرسیدیم

چون سایه دویدیم به سر در عقبش لیک

در سایهٔ آن سرو خرامان نرسیدیم

رفتیم که جان بر سر میدانش فشانیم

از سر بگذشتیم و به میدان نرسیدیم

چون ذره سراسیمه شدیم از غم و روزی

در چشمهٔ خورشید درفشان نرسیدیم

در تیرگی هجر بمردیم و ز لعلش

هرگز به لب چشمهٔ حیوان نرسیدیم

ایوب صبوریم که از محنت کرمان

چون یوسف گم گشته به کنعان نرسیدیم

از زلف تو زنار ببستیم و چو خواجو

در کفر بماندیم و بایمان نرسیدیم

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:43 PM

 

نسیم باد بهاری وزید خیز ندیم

بیار باده که جان تازه می‌شود ز نسیم

مریض شوق نباشد ز درد عشقش باک

قتیل عشق نباشد ز تیغ تیزش بیم

گر از بهشت نگارم عنان بگرداند

بروز حشر من و دوزخ عذاب الیم

ز خاک کوی تو ما را فراق ممکن نیست

چنانکه فرقت درویش از آستان کریم

کمان بسیم بسی در جهان بدست آید

نه همچو آن دو کمان هلال شکل و سیم

چنین که بر رخ زردم نظر نمی‌فکنی

معینست که چشمت نه بر زرست و نه سیم

کنونکه بلبل باغ توام غنیمت دان

که مرغ باز نیاید بشیانه مقیم

اگر چه پشه نیارد شدن ملازم باز

مرا بمنزل طاوس رغبتیست عظیم

ز آهم آتش نمرود بفسرد آندم

که در دلم گذرد یاد کوه ابراهیم

نسیم باد صبا گر عنان نرنجاند

پیام من که رساند بدوستان قدیم

بیا و خیمه بصحرای عشق زن خواجو

که طبل عشق نشاید زدن بزیر گلیم

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:43 PM

 

شمع بنشست ز باد سحری خیز ندیم

که ز فردوس نشان می‌دهد انفاس نسیم

گر نباشد گل رخسار تو در باغ بهشت

اهل دلرا نکشد میل به جنات نعیم

برو ای خواجه که صبرم بدوا فرمائی

کاین نه دردیست که درمان بپذیرد ز حکیم

چون بمیرم بره دوست مرا دفن کنید

تا چو بر من گذرد یاد کند یار قدیم

ایکه آزار دل سوختگان می‌طلبی

بر سرآتش سوزان نتوان بود مقیم

من ازین ورطه هجران نبرم جان بکنار

زانکه غرقاب غم عشق تو بحریست عظیم

بر سر کوت گر از باد اجل خاک شوم

شعلهٔ آتش عشق تو زند عظم رمیم

گرچه خواجو بیقین شعر تو سحرست ولیک

هیچ قدرش نبود با ید بیضای کلیم

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:43 PM

 

باز چون بلبل بصد دستان ببستان آمدیم

باز چون مرغان شبگیری خوش الحان آمدیم

گر بدامن دوستان گل می‌برند از بوستان

ما بکام دوستان با گل ببستان آمدیم

آستین افشان برون رفتیم چون سرو از چمن

دوستان دستی که دیگر پای کوبان آمدیم

همچو گل یک سال اگر کردیم غربت اختیار

مژده بلبل را که دیگر با گلستان آمدیم

از میان بوستان چو بید اگر لرزان شدیم

بر کنار چشمه چون سرو خرامان آمدیم

چشم روشن گشته‌ایم اکنون که بعد از مدتی

از چه کنعان بسوی ماه کنعان آمدیم

جان ما گر ما برفتیم از سر پیمان نرفت

ساقیا پیمانه ده چون ما به پیمان آمدیم

گر پریشان رفته‌ایم اکنون تو خاطر جمع دار

کاین زمان بر بوی آن زلف پریشان آمدیم

صبر در کرمان بسی کردیم خواجو وز وطن

رخت بر بستیم و دیگر سوی کرمان آمدیم

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:43 PM

 

باز چون بلبل بصد دستان ببستان آمدیم

باز چون مرغان شبگیری خوش الحان آمدیم

گر بدامن دوستان گل می‌برند از بوستان

ما بکام دوستان با گل ببستان آمدیم

آستین افشان برون رفتیم چون سرو از چمن

دوستان دستی که دیگر پای کوبان آمدیم

همچو گل یک سال اگر کردیم غربت اختیار

مژده بلبل را که دیگر با گلستان آمدیم

از میان بوستان چو بید اگر لرزان شدیم

بر کنار چشمه چون سرو خرامان آمدیم

چشم روشن گشته‌ایم اکنون که بعد از مدتی

از چه کنعان بسوی ماه کنعان آمدیم

جان ما گر ما برفتیم از سر پیمان نرفت

ساقیا پیمانه ده چون ما به پیمان آمدیم

گر پریشان رفته‌ایم اکنون تو خاطر جمع دار

کاین زمان بر بوی آن زلف پریشان آمدیم

صبر در کرمان بسی کردیم خواجو وز وطن

رخت بر بستیم و دیگر سوی کرمان آمدیم

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:43 PM

 

گر شدیم از کویت ای ترک ختا باز آمدیم

ور خطائی رفت از آن بازآ که ما باز آمدیم

گر تو صادق نامدی در مهر ما مانند صبح

ما بمهرت از ره صدق و صفا باز آمدیم

تیهوی بی بال و پر بودیم دور از آشیان

شاهبازی تیز پر گشتیم تا بازآمدیم

گرچه کی باز آید آن مرغی که بیرون شد ز دام

ما بعشق دام آن زلف دوتا باز آمدیم

ای طبیب درد دلها این دل مجروح را

مرهمی نه چون بامید دوا باز آمدیم

بعد ازین گر باده در عالم نباشد گو مباش

زانکه با لعلت ز جام جانفزا باز آمدیم

گر ز بستان بینوا رفتیم یک چندی کنون

چون گل و بلبل بصد برگ و نوا باز آمدیم

ور خطائی رفت کان گیسوی عنبر بیز را

مشک چین خواندیم و اکنون از خطا باز آمدیم

خاک کرمان باز خواجو را بدین جانب فکند

تا نپنداری که از باد هوا باز آمدیم

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:43 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 715

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4489701
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث