به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

جام گیتی نما علی ولی

معنی انبیا علی ولی

در ولایت ولی والا قدر

سرور اولیا علی ولی

ابن عم رسول و دامادش

هست سر خدا علی ولی

به سنان و سه نان گرفته همه

مُلکت دو سرا علی ولی

مخزن گنج کنت کنزاً اوست

محرم کبریا علی ولی

حضرت مصطفی رسول خدا

خدمت مرتضی علی ولی

هر که در عشق او شود کشته

دهدش خونبها علی ولی

کی گدا از درش رود محروم

چون بود پادشاه علی ولی

هر کسی را امام و راهبریست

رهبر جان ما علی ولی

گر نهی سر به پای فرزندش

دست گیرد تو را علی ولی

نور چشم محققان جهان

دیدهٔ بی عطا علی ولی

غم نباشد ز خویش و بیگانه

گر بود آشنا علی ولی

مس قلب ار بری به حضرت او

کندش کیمیا علی ولی

نعمت الله فقیر حضرت اوست

شاه ملک غنا علی ولی

ادامه مطلب
شنبه 31 تیر 1396  - 1:24 PM

آن امیرالمؤمنین یعنی علی

وان امام المتقین یعنی علی

آفتاب آسمان لافتی

نور رب العالمین یعنی علی

شاه مردان پادشاه ملک و دین

سرور خلد برین یعنی علی

نام او روح الامین از بهر نام

می نویسد بر جبین یعنی علی

گر امامی بایدت معصوم پاک

می طلب شاهی چنین یعنی علی

گر محمد بود ختم انبیاء

هست بر خاتم نگین یعنی علی

استعانت خواهد از درگاه او

خدمت روح الامین یعنی علی

ساقی کوثر امام انس و جان

مصطفی را جانشین یعنی علی

فتح و نصرت داشت در روز غزا

بر یسار و بر یمین یعنی علی

عین اول دیده ام در عین او

نور چشم خورده بین یعنی علی

پیشوائی گر گزینی ای عزیز

این چنین شاهی گزین یعنی علی

مخزن اسماء اسرار اله

نفس خیر المرسلین یعنی علی

بود با سر نبوت روز و شب

رازدار و هم قرین یعنی علی

دین و دنیا رونقی دارد که هست

کارساز آن و این یعنی علی

این نصیحت بشنو از من یاددار

دائما می گو همین یعنی علی

ناز دارم بر جمیع اولیا

ز آن ولی نازنین یعنی علی

صورتش در طا و ها می خوان که هست

معنیش دریا و سین یعنی علی

دست برده از ید و بیضا به زور

معجزه در آستین یعنی علی

معنی علم لدنی بی خلاف

عالم علم مبین یعنی علی

نعمت الله خوشه چین خرمنش

دلنواز خوشه چین یعنی علی

در ولایت اولین اولیا

اولین و آخرین یعنی علی

ادامه مطلب
شنبه 31 تیر 1396  - 1:24 PM

حبیبی سیدی یا ذالمعالی

سوالله عند شمسی کالظلالی

خیالی نقش بسته عالمش نام

نمودی در خیالی آن جمالی

و عینی ناظر من کل وجه

و قلبی حاضر فی کل حالی

می صافست و خوش جامی مصفی

فخذ منی القدح و اشرب زلالی

رایت الله فی مرآت کونی

بعین الله هذا من کمالی

و شمس الروح نور من ظهوری

و بدر الکون عندی کالهلالی

سوی الله چیست ای صوفی صافی

خیال فی خیال فی خیالی

وجودی جز وجود حق مطلق

ظلال فی ظلال فی ظلالی

غلام و بندگی سید ما

کمال فی کمال فی کمالی

چو سید نعمت الله رند و مستی

محال فی محال فی محالی

ادامه مطلب
شنبه 31 تیر 1396  - 1:24 PM

 

ظهوری لم یزل ذاتی بذاتی

جمالی لایزال من صفاتی

مسما واحد اسما کثیر

وفی تلوین اسمائی ثباتی

وجودی کالقدح روحی کراخی

فخذ منی قدح و اشرب حیاتی

و عقلی کالاب نفسی کامی

ابی ابنی و امی کالبناتی

وصالی راحتی فی کل حال

فراقی عن ظهوری نازعاتی

و فی ملک البقا ملکی قدیم

و لو کان تجلی فی جهاتی

کلامی نازل من فوق عرشی

علی لوح الوجود الکایناتی

وجود فی وجود فی وجودی

و کون الجامع منی مرآتی

لوجهی باعث الایجاد خلقی

و ذوقی من ظهوری حاصلاتی

حیاتی دایم روحی من الله

و مستغن حیاتی عن مماتی

و اکلی دایم من رزق ربی

و رزاقی قسیم المقسماتی

و قلبی عرش اسراری بامری

و مجموع الملایک حاملاتی

و تقریری من التوحید شرک

و طاعاتی علی عن سیئاتی

وجودی شاهدی عندی بجودی

کلامی ناطق عن معجزاتی

و نطقی قاصر عن وصف ذوقی

و عقلی عاجز من وارداتی

عذابی راحتی دائی دوائی

و حلی فی طریقی مشکلاتی

کتاب الکون حرف من حروفی

و تعبیر الروایة من رواتی

و روحی مظهر الارواح کله

و جسمی مظهر الایات آتی

و عینی ناظر فی کل وجه

و نفسی عاشق بالزاکیاتی

ضمیری خالص من غیر حق

و قلبی سالم من خالصاتی

و بیتی جنتی حوری حواری

و لکن لا الیها التفاتی

و لو کان سوی الله فی ضمیری

لکان مونسی لاتی مناتی

بکاسات و طاسات شرابی

متی یشرب شراب من فراتی

زلالی عند عطشان شرابی

و ساقی صالح من مالحاتی

کلیمی خلع نعلین بامری

و طرح العالم من واجباتی

و لیس الدار الا غیر نوری

ولا فی البیت الا خیراتی

رسول جاء من عندی الی

بارسال الرسالة مرسلاتی

و هذا القول من اقوال جدی

و صلوات علیه من صلواتی

صفات الله فی وجهی و جلی

و اسمی نعمت الله کیف ذاتی

ادامه مطلب
شنبه 31 تیر 1396  - 1:24 PM

نقش رویش خیال تا بسته

این چنین کس خیال نابسته

جلوه داده جمال معنی را

صورتی در خیال ما بسته

رو نموده ربوده دل از ما

زلف بگشوده و قبا بسته

آفتابی که دیده بسته نقاب

یا که مه برقع از حیا بسته

بند روبند بسته و عشقش

عقل را دست بر قفا بسته

در میانست وخلق از او به کنار

نور چشم است و دیده ها بسته

هندوی زلف او به عیّاری

چین گرفته ره خطا بسته

جای خود کرده در سراچهٔ چشم

پرده بر دیده از هوا بسته

آمده مست و جام می بردست

های هوئی درین سرا بسته

به خدا عهد بسته ام به خدا

نشکنم عهد با خدا بسته

ساقیا در مبند و بگشا در

نبود در بر آشنا بسته

این کرم بین که پادشه کمری

بر میان من گدا بسته

عشق او بسته هر کسی به کسی

نعمت الله به عشق وابسته

ادامه مطلب
شنبه 31 تیر 1396  - 1:24 PM

ای دل ار عاشقی بیا از جان

دلبر از جان بجو ز جان جانان

حکمت این حکیم را بنگر

که در آن می شود خرد حیران

یک زمان خلوت خوشی سازد

لحظه ای خانه ای کند ویران

گاه خندان کند لب غنچه

گه گهی بلبلی کند گریان

عقل در کارخانهٔ حکمت

به مثل دلقکی است سرگردان

نقش بندی دمی کند به خیال

عقل گوید سخن ولی به گمان

به حقیقت نکو نمی داند

که چرا آمد این کجا شد آن

ذوق مستی مجو ز مخموران

لذت می طلب کن از مستان

بشنو از عارفان حضرت او

تا معانی بیان کنند ایشان

آفتاب وجود در دور است

سایه اش گه چنین و گاه چنان

نسخهٔ گنجنامه گر جوئی

هفت هیکل بگیر از او می خوان

شد سراب از ظهور ما سر آب

در سرابی که دیده آب روان

یک سخن در عبادت من و تو

گاه فرقان بود گهی قرآن

موج و بحر و حباب و جو بر ما

عین آبند و قطره و عمان

می و جامست و صورت و معنی

آن یکی جسم نام و این یک جان

لطف و قهرش ز روی ذات یکیست

آن یکی ذات و آن صفت میدان

خواجه و بنده هر دو دلشادند

کافر از کفر و مؤمن از ایمان

زر طلب کن ز خاتم و خلخال

تا شود مشکلات تو آسان

گر بیابی تو کنج ویرانی

گنج آن را بجو در آن ویران

صفت او به ذات او پیدا

ذات او از صفات او پنهان

چشم ما شد به نور او روشن

عین او دیده ایم در اعیان

ساغر ما حباب بود شکست

می و جامست نزد ما یکسان

مظهری هست در ظهور گدا

مظهری نیست حضرت سلطان

در هر آئینه که بنماید

بنمایند روشنش رندان

او یکی آینه فراوان است

اعتباریست آینهٔ جان

انبیا اولیا به حکم خدا

عالم عالمند در دو جهان

حال سید به ذوق دریابد

هرکه عارف شود به کشف و بیان

ادامه مطلب
شنبه 31 تیر 1396  - 1:23 PM

 

دم به دم دم از ولای مرتضی باید زدن

دست دل در دامن آل عبا باید زدن

نقش حُب خاندان بر لوح جان باید نگاشت

مُهر مِهر حیدری بر دل چو ما باید زدن

دم مزن با هر که او بیگانه باشد از علی

گر نفس خواهی زدن با آشنا باید زدن

روبروی دوستان مرتضی باید نهاد

مدعی را تیغ غیرت بر قفا باید زدن

لافتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار

این نفس را از سر صدق و صفا باید زدن

در دو عالم چارده معصوم را باید گزید

پنج نوبت بر در دولت سرا باید زدن

پیشوائی بایدت جستن ز اولاد رسول

پس قدم مردانه در راه خدا باید زدن

گر بلائی آید از عشق شهید کربلا

عاشقانه آن بلا را مرحبا باید زدن

هر درختی کو ندارد میوهٔ حب علی

اصل و فرعش چون قلم سر تا به پا باید زدن

دوستان خاندان را دوست باید داشت دوست

بعد از آن دم از وفای مصطفی باید زدن

سرخی روی موالی سکه نام علی است

بر رخ دنیا و دین چون پادشا باید زدن

بی ولای آن ولی لاف از ولایت می زنی

لاف را باید که دانی از کجا باید زدن

ما لوائی از ولای آن ولی افراشتیم

طبل در زیر گلیم آخر چرا باید زدن

بر در شهر ولایت خانه ای باید گزید

خیمه در دارالسلام اولیا باید زدن

از زبان نعمت الله منقبت باید شنید

بر کف نعلین سید بوسه ها باید زدن

ادامه مطلب
شنبه 31 تیر 1396  - 1:23 PM

 

در راه خدا بسی دویدیم

تا باز به خدمتش رسیدیم

در هر برجی چو شاهبازی

پرواز کنان روان پریدیم

رفتیم به سوی می فروشان

جام می از این و آن چشیدیم

در گلشن عشق طواف کردیم

چون سرو به هر چمن چمیدیم

از کثرت خلق باز رستیم

وز نقش خیال در رهیدیم

جانان به لسان ما سخن گفت

ما نیز به سمع او شنیدیم

در آینهٔ وجود اعیان

جز نور جمال او ندیدیم

از هشت بهشت و نه فلک هم

بگذشته به عشق او رسیدیم

چون جذبهٔ او رسید ما نیز

خطی به خودی خود کشیدیم

از هستی خود چو نیست گشتیم

فارغ چو یزید و بایزیدیم

مستیم و مدام همدم جام

در ذوق همیشه بر مزیدیم

از تربیت جمیع اشیاء

خود را به کمال پروریدیم

آن اسم که عین آن مسماست

دانیم چو آن به جان گزیدیم

معشوق خودیم و عاشق خود

هم سید خویش و هم عبیدیم

ادامه مطلب
شنبه 31 تیر 1396  - 1:17 PM

 

سالها در سفر به سر گشتیم

عاشقانه به بحر و برگشتیم

تا ببینیم نور دیدهٔ خود

پای تا سر همه نظر گشتیم

گرد بر گرد نقطهٔ وحدت

همچو پرگار پی سپر گشتیم

عاشق و مست و لاابالی وار

در پی دوست در به در گشتیم

ظاهر و باطن جهان دیدیم

معنی خاص هر صُور گشتیم

بی خبر طالب همی بودیم

تا که از خویش باخبر گشتیم

یار ما بود عین ما به یقین

ما بدین معرفت سمر گشتیم

او شکر بود و جان من چون گل

ما به هم همچو گلشکر گشتیم

آفتاب جمال او دیدیم

باز تابنده چون قمر گشتیم

کُشتگان بلای غم بودیم

زنده و شادمان دگر گشتیم

پا نهادیم بر سر کونین

در همه حال معتبر گشتیم

غرقه اندر محیط عشق شدیم

واصل مخزن گهر گشتیم

نعمت الله را عیان دیدیم

عین توحید را بصر گشتیم

ادامه مطلب
شنبه 31 تیر 1396  - 1:17 PM

 

عاشقانه گر بیابی جام جم

همدم او باش چون ما دم به دم

جام جم شادی جم یکدم بنوش

دم به دم در دم به دم در دم به دم

کرد عیسی مرده را زنده به دَم

آن دم ما بود آن دم از قدم

از دم عیسی اگر یابی دمی

دم به دم در دم به دم در دم به دم

گر دمی با همدمی باشی به هم

لذتی یابی ز همدم دم به دم

بشنو آن دم را غنیمت می شمار

دمه به دم در دم به دم در دم به دم

دمبدم دم می زند رند از ندم

تا چرا همدم نشد با جام جم

تو غنیمت دان دمی گر یافتی

دم به دم در دم به دم در دم به دم

تا کی آخر از وجود و از عدم

وز خیالات محال بیش و کم

این و آن بگذار و می گو دم به دم

دم به دم در دم به دم در دم به دم

بی نوایانیم در ملک عدم

وز نوای بی نوائی محتشم

همدم جامیم و با ساقی حریف

دم به دم در دم به دم در دم به دم

رو فنا شو از وجود و از عدم

تا حجاب تو نماند بیش و کم

با موحد گر دمی همدم شوی

دم به دم در دم به دم در دم به دم

ماضی و مستقبل ای صاحب کرم

از کرم بگذار ایشان را به هم

حالیا با حال خوش یک دم برآ

دم به دم در دم به دم در دم به دم

یکدمی گر بار یابی در حرم

باش محرم تا که باشی محترم

گر دمی محرم شوی با محرمی

دم به دم در دم به دم در دم به دم

نعمت الله است در عالم علم

واقفست او از حدوث و از قدم

دمبدم گوید که ای همدم بگو

دم به دم در دم به دم در دم به دم

همدم جامیم و با همدم به هم

این چنین همدم که دیده دم به دم

یار همدم گرد می یابی چو ما

دم به دم در دم به دم در دم به دم

ادامه مطلب
شنبه 31 تیر 1396  - 1:17 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 715

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4338601
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث