به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

مرا که نیست بخاک درت امید وصول

کجا بمنزل قربت بود مجال نزول

اگر وصال تو حاصل شود بجان بخرم

ولی عجب که رسد کام بیدلان بحصول

چنین شنیده‌ام از پرده ساز نغمهٔ شوق

که ضرب سوختگان خارج اوفتد ز اصول

خموش باشد که با کشتگان خنجر عشق

خلاف عقل بود درس گفتن از معقول

براهل عشق فضلیت بعقل نتوان جست

که عقل و فضل درین ره عقیله است و فضول

بروز حشر سر از موج خون برون آرد

کسیکه گشت به تیغ مفارقت مقتول

گذشت قافله و ما گشوده چشم امید

که کی ز گوشهٔ محمل نظر کند محمول

میان ما و شما حاجت رسالت نیست

چو انقطاع نباشد چه احتیاج رسول

مفارقت نکنم دیگر از حریم حرم

گرم به کعبهٔ وصل افتد اتفاق وصول

چو ره نمی‌برم از تیرگی به آب حیات

شدست جان من تشنه از حیات ملول

ببوس دست مقیمان درگهش خواجو

بود که راه دهندت ببارگاه قبول

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:24 PM

 

یا مسرع الشمال اذا تحصل الوصول

بلغ تحیتی و سلامی کما اقول

از تشنگان بادیهٔ هجر یاد کن

روزی گرت بکعبهٔ قربت بود وصول

یا رب چنین که اختر وصلت غروب کرد

بینم شبی که کوکب فرقت کند افول

خواهم که سوی یار فرستم خبر ولیک

ترسم که همچو من متعلق شود رسول

از چشم ما برون نزند خیمه ساربان

از بهرآنکه برسرآبش بود نزول

عمری که بیتو می‌گذرانند ضایعست

بازا کزین حیات مضیع شدم ملول

دل می‌نهم ببند تو گر می‌بری اسیر

جان می‌کنم فدای تو گر می‌کنی قبول

گفتم کنم معانی عشق ترا بیان

فضلی که جز عقیله نباشد بود فضول

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:24 PM

 

باغبان گو برو باد مپیما کز گل

بدم سرد سحر باز نیاید بلبل

جبدا بادهٔ گلرنگ به هنگام صبوح

از کف سرو قدی گلرخ مشکین کاکل

در بهاران که رساند خبر کبک دری

بجز از باد بهاری به در خرگهٔ گل

بنگر از نالهٔ شبگیر من و نغمهٔ مرغ

دشت پر زمزمه و طرف چمن پرغلغل

گر صبا سلسله برآب نهد فصل ربیع

از چه برگردن قمری بود از غالیه غل

باد نوروز چو برخاست نیارند نشست

بلبلان بی گل و مستان صبوحی بی مل

مطرب آن لحظه که آهنگ فروداشت کند

زندش بلبله گلبانگ که قل قل قل قل

ای ز بادام تو در عین حجالت نرگس

وی ز گیسوی تو در حلقهٔ سودا سنبل

آن سر زلف قمرسای شب آسا را بین

همچو زاغی که زند در مه تابان چنگل

هر چه خوبان جهانرا به دلارائی برد

جزو بود آن همه و حسن جهانگیر توکل

دست گیرید که خواجو که دلش رفت برود

بارش افتاده و گشتست اسیر سر پل

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:24 PM

 

خوشا با دوستان در بوستان گل

که خوش باشد بروی دوستان گل

شکوفه مو بدست و ابر دایه

صبا رامین و ویس دلستان گل

سمن را شد نفس باد و روان آب

چمن را گشت تن شمشاد و جان گل

ترنم می‌کند بر شاخ بلبل

تبسم می‌کند در بوستان گل

لبش با هم نمی‌آید از آنروی

که دارد خرده‌ئی زر در دهان گل

کشد در برقبای فستقی سرو

نهد بر سر کلاه سایبان گل

چو باد از روی گل برقع برانداخت

برآمد سرخ همچون ارغوان گل

بگو با بلبل ای باد بهاری

که باز آمد علی رغم زمان گل

دلش سستی کند چون از نهالی

بصحن گلستان آید خزان گل

بیا خواجو که با مرغان شب خیز

نهادست از هوا جان در میان گل

می نوشین روان در ده که بگرفت

چو خسرو ملکت نوشیروان گل

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:24 PM

 

ای کرده تیره شب را بر آفتاب منزل

دلرا ز چین زلفت برمشک ناب منزل

تا در درون چشمم خرگاه زد خیالت

مه را بسان ماهی بینم در آب منزل

باید که رحمت آرد آنکو شراب دارد

برتشنه‌ئیکه باشد او را سراب منزل

ره چون برم به کویت زانرو که نادر افتد

در آشیان عنقا کرده ذباب منزل

یک ذره مهر رویت خالی نگردد از دل

زیرا که گنج باشد کنج خراب منزل

بنگر در اشک مستان عکس جمال ساقی

همچون قمر که سازد جام شراب منزل

خواجو که غرقه آمد در ورطهٔ جدائی

بر ساحل وصالت بیند بخواب منزل

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:24 PM

 

هرگه که ز خرگه بچمن بار دهد گل

نرگس نکند خواب خوش از غلغل بلبل

ای خادم یاقوت لب لعل تو لؤلؤ

وی هندوی ریحان خط سبز تو سنبل

تا کی کند آن غمزهٔ عاشق کش معلول

در کار دل ریش من خسته تعلل

گر نرگس مستت نکند ترک تعدی

چندین چه کند زلف دراز تو تطاول

شرح شکن زلف تو بابیست مطول

کوتاه کنم تا نکشد سر به تسلسل

آن صورت آراسته را بیش میارای

کانجا که جمالست چه حاجت بتجمل

محمل مبر از منزل احباب که ما را

یکدم نبود بار فراق تو تحمل

المغرم یستغرق فی البحر غریقا

واللائم کالنائم فی الساحل یغفل

هر لحظه که خاموش شود ماه مغنی

از مرغ صراحی شنوم نعره که قل قل

ای آنکه جمال از رخ زیبای تو جزویست

غمهای جهان جزو غم عشق تو شد کل

بر باد هوا باده مپیمای که خواجو

از مل نشود بی خبر الا بتامل

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:24 PM

 

مقاربت نشود مرتفع ببعد منازل

که بعد در ره معنی نه مانعست و نه حائل

چو هست عهد مودت میان لیلی و مجنون

چه غم ز شدت اعراب و اختلاف قبائل

در آن مصاف که جان تازه گردد از لب خنجر

قتیل عشق نمیرد مگر بغیبت قاتل

کسی که خاک شود در میان بحر مودت

گمان مبر که برد باد ازو غبار بساحل

ترا که کعبه طواف حرم کند بحقیقت

چه احتیاج بسیر و سلوک و قطع منازل

ببخش بردل مستسقیان وادی فرقت

که کرده‌اند لبالب بخون دیده مراحل

اگر چه هیچ وسیلت به حضرت تو ندارم

هوای روی توام هست بهترین وسائل

سواد خط تو بیرون نمی‌رود ز سویدا

خیال خال تو خالی نمی‌شود ز مخائل

مرا نصیحت دانا به عقل باز نیارد

که اقتضای جنون می‌کند ملامت عاقل

اگر ز شست تو باشد بزن خدنگ ز ره سم

وگر ز دست تو باشد بیار زهر هلاهل

نوای نغمهٔ خواجو شنو به گاه صبوحی

چنانکه وقت سحر در چمن خروش عنادل

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:24 PM

 

گر گنج طلب داری از مار مترس ای دل

ور خرمن گل خواهی از خار مترس ای دل

چون زهد و نکونامی بر باد هوا دادی

از طعنهٔ بدگویان زنهار مترس ای دل

از رندی و بدنامی گر ننگ نمی‌داری

از فخر طمع برکن وز عار مترس ای دل

گر طالب دیداری از خلد برین بگذر

ور نور بدست آمد از نار مترس ای دل

چون نرگس بیمارش خون می‌خور اگر مستی

ور زانکه شود جانت بیمار مترس ای دل

گر همدم منصوری رو لاف انا الحق زن

چون دم زنی از وحدت از دار مترس ای دل

جان را چو فدا کردی از تن مکن اندیشه

چون ترک شتر گفتی از بار مترس ای دل

قول حکما بشنو کاندم که قدح نوشی

اندک خور و از مستی بسیار مترس ای دل

صد بار ترا گفتم کامروز که چون خواجو

اقرار نمی‌کردی ز انکار مترس ای دل

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:24 PM

 

رحمتی گر نکند بر دلم آن سنگین دل

چون تواند که کشد بار غمش چندین دل

زین صفت بر من اگر جور کند مسکین من

ور ازین پس ندهد داد دلم مسکین دل

من ازین در به جفا باز نگردم که مرا

پای بندست در آن سلسلهٔ مشکین دل

با گلستان جمالش نکشد فصل بهار

اهل دل را به تماشای گل و نسرین دل

خسرو ار بند وگر پند فرستد فرهاد

برنگیرد بجفا از شکر شیرین دل

دلم از صحبت خوبان نشکیبد نفسی

ای عزیزان من بیدل چکنم با این دل

نکند سوی دل خستهٔ خواجو نظری

آه از آن دلبر پیمان شکن سنگین دل

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:24 PM

 

مرا که راه نماید کنون به خانهٔ دل

که خاک راهم اگر دل دهم به خانهٔ گل

من آن نیم که ز دینار باشدم شادی

اگر چه بنده باقبال می‌شود مقبل

چو سرو هر که برآورد نام آزادی

دلش کجا بسهی قامتان شود مائل

مرا قتیل نبیند کسی بضربت تیغ

مگر گهی که ز من منقطع شود قاتل

به راه بادیه مستسقی جمال حرم

بود لبالبش از آب دیدگان منزل

ز چشم ما نرود کاروان بوقت رحیل

به حکم آنکه ز سیلاب نگذرد محمل

اگر چه بر گذرت سائلان بسی هستند

چو آب دیدهٔ ما نیست در رهت سائل

بملک دانش اگر حکم و حکمتت باید

مقیم عالم دیوانگی شوای عاقل

چو وصل و هجر حجابست پیش اهل سلوک

ازین حجاب برون آی تا شوی واصل

مفارقت متصور کجا شود ما را

که نیست هر دو جان در میان ما حائل

کسی که در حرم جان وطن کند خواجو

بود هر آینه از ساکنان کعبهٔ دل

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:24 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 715

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4502334
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث