به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

ای مرغ خوش‌نوا چه فرو بسته‌ئی نفس

برکش ز طرف پرده‌سرا نالهٔ جرس

چون نغمه ساز گلشن روحانیان توئی

خاموش تا به چند نشینی درین قفس

تا کی درین مزابل سفلی کنی نزول

قانع مشو ز روضهٔ رضوان بخار و خس

اهل خرد متابعت نفس کی کنند

شاه جهان چگونه شود بندهٔ عسس

تنگ شکر بریزد ازین بوم شوره ناک

پرواز کن وگرنه بتنگ آئی از مگس

در راه مهر نیست به جز سایه همنشین

در کوی عشق نیست به جز ناله همنفس

مستعجلی و روی بگردانده از طریق

مستسقئی و جان بلب آورده در ارس

با برهمن مگو سخن شرع بعد ازین

وز اهرمن مجو صفت عرش ازین سپس

عمر عزیز چون بهوس صرف کرده‌ئی

جان عزیز را مده آخر درین هوس

آزاد باش و بندهٔ احساس کس مشو

کازاده آن بود که نگردد اسیر کس

خواجو ترا چو ناله به فریاد می‌رسد

دریاب خویش را و به فریاد خویش رس

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:06 PM

 

ز لعل عیسویان قصهٔ مسیحا پرس

ز چین زلف بتان معنی چلیپا پرس

اگر ملالتت از سرگذشت ما نبود

سرشک ما نگر و ماجرای دریا پرس

دل شکسته مجنون ز زلف لیلی جوی

حدیث مستی وامق ز چشم عذرا پرس

بهای یوسف کنعان اگر نمی‌دانی

عزیز من برو از دیدهٔ زلیخا پرس

حکایت لب شکرفشان ز من بشنو

حلاوت شکر از طوطی شکرخا پرس

چو هر سخن که صبا نقش می‌کند با دوست

بیان حسن گل از بلبلان شیدا پرس

کمال طلعت زیبا و لطف منظر خویش

گرت در آینه روشن نگشت از ما پرس

شب دراز به مژگان ستاره می شمرم

ورت ز من نکند باور از ثریا پرس

گهی که از لب لعلت سخن کند خواجو

بیا در آن دم و از قصهٔ مسیحا پرس

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:06 PM

 

معنی این صورت از صورتگران چین بپرس

مرد معنی را نشان از مرد معنی بین بپرس

کفر دانی چیست دین را قبلهٔ خود ساختن

معنی کفر ار نمی‌دانی ز اهل دین بپرس

چون تو آگه نیستی از چشم شب‌پیمای من

حال بیداری شبهای من از پروین بپرس

گر گروهی ویس را با گل مناسب می‌نهند

نسبت گل با رخ ویس از دل رامین بپرس

گر چه خسرو کام جان از شکر شیرین گرفت

از دل فرهاد شور شکر شیرین بپرس

حال سرگردانی جمعی پریشان موبمو

از شکنج سنبل پرچین چین بر چین بپرس

باغبان دستان بلبل را چه داند گو برو

شورش مرغان شبگیر از گل و نسرین بپرس

قصهٔ درد دل تیهو کجا داند عقاب

از تذرو خسته حال چنگل شاهین بپرس

شعر شورانگیز خواجو را که بردست آب قند

از شکر ریزان پرشور سخن شیرین بپرس

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:06 PM

 

ای دلم را شکر جان‌پرورت چون جان عزیز

خاک پایت همچو آب چشمهٔ حیوان عزیز

عیب نبود گر ترنج از دست نشناسم که نیست

در همه مصرم کسی چون یوسف کنعان عزیز

یک زمان آخر چو مهمان توام خوارم مکن

زانکه باشد پیش ارباب کرم مهمان عزیز

خستگان زنده‌دل دانند قدر درد عشق

پیش صاحب درد باشد دارو و درمان عزیز

گر من بیچاره نزدیک تو خوارم چاه نیست

دور نبود گر ندارد بنده را سلطان عزیز

آب چشم و رنگ روی ما ندارد قیمتی

زانکه نبود گوهر اندر بحر و زر در کان عزیز

زلف کافر کیش او ایمان من بر باد داد

ای عزیزان پیش کافر کی بود ایمان عزیز

گر ترا خواجو نباشد آبروئی در جهان

عیب نبود زانکه نبود گنج در ویران عزیز

بر سر میدان عشقش جهان برافشان مردوار

قلب دشمن نشکند آنرا که باشد جان عزیز

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:06 PM

 

نشست شمع سحر ای چراغ مجلسیان خیز

بیار باده و بشنو نوای مرغ سحرخیز

سپیده نافه گشایست و باد غالیه افشان

شراب مشک نسیمست و مشک غالیه آمیز

کنون که غنچه بخندید و باد صبح برآمد

بگیر داد صبوحی ز بادهٔ طرب انگیز

چراغ مجلس مستان ز شمع چهره برافروز

ز بهر نقل حریفان شکر ز پسته فرو ریز

مرا که خال تو فلفل فکنده است برآتش

چرا ز غالیه دلبند می‌کنی و دلاویز

برون ز شکر شیرین سخن مگوی که فرهاد

به نیم جو نخرد خسروی ملکت پرویز

بسوز مجمر و دود از دل عبیر برآور

بساز بربط و آتش ز جان عود برانگیز

بگیر سلسلهٔ زلف دلبران سمن رخ

برآر شور ز یاقوت شاهدان شکرریز

مرا مگوی که پرهیز کن ز میکده خواجو

که مست عشق نداند حدیث توبه و پرهیز

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:06 PM

 

بگشا بشکر خنده لب لعل شکرریز

با پستهٔ شیرین ز شکر شور برانگیز

تلخست می از دست حریفان ترش روی

در ده قدحی از لب شیرین شکرریز

بنشست ز باد سحری شمع شبستان

ای شمع شبستان من غمزده برخیز

بفشان گره طرهٔ مشکین پریشان

وز سنبل تر غالیه بر برگ سمن ریز

آن دل که بیک تیر نظر صید گرفتی

از سلسلهٔ سنبل شوریده درآویز

ای آب رخم برده از آن لعل چو آتش

وی خون دلم خورده بدان غمزهٔ خونریز

گویند که پرهیز کن از مستی و رندی

با نرگس مستت چه زند توبه و پرهیز

فرهاد اگرش دست دهد دولت شاهی

بی شکر شیرین چه کند ملکت پرویز

خواجو چه کنی ناله و فریاد جگر سوز

گلرا چه غم از نعرهٔ مرغان سحرخیز

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:06 PM

 

برگ نسرین ترا بی خار می‌یابم هنوز

باغ رخسارت پر از گلنار می‌یابم هنوز

دوش می‌گفتی که چشم ناتوانم خوشترست

خوشترست اما منش بیمار می‌یابم هنوز

تا نپنداری که بنشست آتش منصور از آنک

سوز عشقش همچنان از دار می‌یابم هنوز

از سرشک چشم فرهاد ای بسا لعل و گهر

کاین زمان در دامن کهسار می‌یابم هنوز

همچو خسرو جان شیرین باختم در راه عشق

لیک در دل حسرت دلدار می‌یابم هنوز

ماه کنعانم برفت از کلبهٔ احزان ولی

عکس رویش بر در و دیوار می‌یابم هنوز

اول شب بود کان یار از شبستانم برفت

وز نسیم صبح بوی یار می‌یابم هنوز

جز نسیمی کان به چین زلف او بگذشت دوش

دامنش پر نافهٔ تاتار می‌یابم هنوز

گر چه خواجو شد مقیم خانقاه اما مدام

خلوتش در خانه خمار می‌یابم هنوز

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:06 PM

این غزل یک دو نوبت از سرسوز

بلبلی باز گفت در نوروز

کای گل تازه روی خندان لب

وی دلارای بوستان افروز

گر بدانستمی که فرقت تو

اینچنین صعب باشد و دلسوز

از تو خالی نبودمی یکدم

وز تو دوری نجستمی یک روز

من چنین از تو دور و بر وصلت

خار سر تیز از آن صفت پیروز

در دلم زان دراز سوختنیست

این همه زخم ناوک دلدوز

گل بخندید و گفت خامش باش

و آتش دل ز خار بر مفروز

اگرت هست برگ صحبت ما

دیدهٔ باز را به خار بدوز

برکناری برو چو چنگ بساز

در میانی بیا چو عود بسوز

هر که دارد سر محبت تو

گو ز خواجو بیا وعشق آموز

وین گهرها که می‌کند تضمین

یک بیک میگزین و میاندوز

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:06 PM

در جهان قصه حسن تو نشد فاش هنوز

تو دل خلق جهان صید کنی باش هنوز

هیچ دل سوخته کام دل شوریده نیافت

زان عقیق لب در پوش گهر پاش هنوز

باش تا نقش ترا سجده کند لعبت چین

زانکه فارغ نشد از نقش تو نقاش هنوز

تا دلم صید نگشتی بکمند غم عشق

سنبلت سلسله بر گل نزدی کاش هنوز

گرچه فرهاد نماندست ولیکن ماندست

شور لعل لب شیرین شکر خاش هنوز

چند گوئی که شدی فتنهٔ رویم خواجو

نشدم در غمت افسانهٔ او باش هنوز

عاقبت فاش شود سر من از شور غمت

گر به شیدائی و رندی نشدم فاش هنوز

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:06 PM

 

روز عیش و طرب و عید صیامست امروز

کام دل حاصل و ایام به کامست امروز

گو عروس فلکی رخ منمای از مشرق

که مرا دیدن آن ماه تمامست امروز

خون عشاق اگر چند حلالست ولیک

عیش را جز می و معشوق حرامست امروز

صبحدم بلبل مست از چه سبب می‌نالد

کار او چون ز بهاران بنظامست امروز

در چمن نرگس سرمست خراب افتادست

زانکه اندر قدح لاله مدامست امروز

محتسب بیهده گو منع مکن رندانرا

کانکه با شاهد و می نیست کدامست امروز

زاهدی را که نبودی ز صوامع خالی

باز در کنج خرابات مقامست امروز

نالهٔ زیر ز عشاق بسی زار بود

مطرب از بهر چه آهنگ تو با مست امروز

گو بگویند که در دیر مغان خواجو را

دست در گردن و لب برلب جامست امروز

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 4:06 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 715

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4507977
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث