به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

سبزه پیرامن سرچشمهٔ نوشش نگرید

شبه بر گوشهٔ یاقوت خموشش نگرید

شام شبگون سحر پوش قمر فرسا را

زیور برگ گل غالیه پوشش نگرید

عقل را صید کمند افکن جعدش بینید

روح را تشنهٔ سرچشمهٔ نوشش نگرید

بت ضحاک من آن مه که برخ جام جمست

آن دو افعی سیه بر سر دوشش نگرید

منکه از حلقهٔ گوشش شده‌ام حلقه بگوش

گوشداری من حلقه بگوشش نگرید

جانم از جام لبش گشت بیک جرعه خراب

بادهٔ لعل لب باده فروشش نگرید

خواجو از میکده‌اش دوش بدوش آوردند

اینهمه بیخودی از مستی دوشش نگرید

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 3:40 PM

 

آخر از سوز دل شبهای من یاد آورید

همچو شمعم در میان انجمن یاد آورید

صبحدم در پای گل چون با حریفان می‌خورید

بلبلان را بر فراز نارون یاد آورید

در چمن چون مطرب از عشاق بنوازد نوا

از نوای نغمهٔ مرغ چمن یاد آورید

جعد سنبل چون شکن گیرد ز باد صبحدم

از شکنج زلف آن پیمان شکن یاد آورید

ابر نیسانی چو لؤلؤ بار گردد در چمن

ز آب چشمم همچو لؤلؤی عدن یاد آورید

یوسف مصری گر از زندانیان پرسد خبر

از غم یعقوب در بیت الحزن یاد آورید

گر به یثرب اتفاق افتد که روزی بگذرید

ناله و آه اویس اندر قرن یاد آورید

دوستان هر دم که وصل دوستان حاصل کنید

از غم هجران بی پایان من یاد آورید

طوطی شکر شکن وقتی که آید در سخن

ای بسا کز خواجوی شیرین سخن یاد آورید

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 3:40 PM

 

مستم ز در خانهٔ خمار برآرید

و آشفته و شوریده ببازار برآرید

چون سر انا الحق ز من سوخته شد فاش

زنجیر کشانم بسردار برآرید

یا دادم از آن چرخ سیه روی بخواهید

یا دودم ازین دلق سیه کار برآرید

چون نام من خسته باین کار برآمد

گو در رخ من خنجر آنکار برآرید

ما را که درین حلقه سر از پای ندانیم

پرگار صفت گرد در یار برآرید

گر رایت اسلام نگون می‌شود از ما

آوازه ما در صف کفار برآرید

برمستی ما دست تعنت مفشانید

وز هستی ما گرد بیکبار برآرید

امروز که از پیرمغان خرقه گرفتیم

ما را ز در دیر به زنار برآرید

خواجو چو رخ جام بخونابه فرو شست

نامش بقدح شوئی خمار برآرید

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 3:40 PM

 

جادوئی چون نرگس مستت به بیماری که دید

هندوئی چون طرهٔ پستت بطراری که دید

در سواد شام تاری مشک تاتاری که یافت

بر بیاض صبح صادق خط زنگاری که دید

مردم آزاری و هر دم عزم بیزاری کنی

بیگناهی مردم آزاری و بیزاری که دید

چون ندارم زور و زر هم چارهٔ من زاریست

بی زر و زوری بدین مسکینی و زاری که دید

آنکه زو شمشاد را پای خجالت در گلست

راستی را زان صفت سروی بعیاری که دید

تا صبا شد دسته بند سنبل گلپوش او

کار او جز عنبر افشانی و عطاری که دید

گفتمش بینم ترا مست و مرا ساغر بدست

گفت سلطانرا حریف رند بازاری که دید

قصد خواجو کرد و خونش خورد و برخاکش نشاند

ای عزیزان هرگز از خونخواری این خواری که دید

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 3:40 PM

 

صبح چون گلشن جمال تو دید

برعروسان بوستان خندید

نام لعلت چو بر زبان راندم

از لبم آب زندگانی بچکید

صبحدم حرز هفت هیکل چرخ

از سر مهر بر رخ تو دمید

مرغ جان در هوات پر می‌زد

بال زد وز پیت روان بپرید

هر که شد مشتری مهر رخت

خرمن مه به نیم جو نخرید

وانکه چون دیده دید روی ترا

خویشتن را بهیچ روی ندید

سر مکش زانکه از چمن بیرون

سرو تا سرکشید سرنکشید

در رهت خاک راه شد خواجو

لیک بر گرد مرکبت نرسید

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 3:40 PM

 

صبح چون گلشن جمال تو دید

برعروسان بوستان خندید

نام لعلت چو بر زبان راندم

از لبم آب زندگانی بچکید

صبحدم حرز هفت هیکل چرخ

از سر مهر بر رخ تو دمید

مرغ جان در هوات پر می‌زد

بال زد وز پیت روان بپرید

هر که شد مشتری مهر رخت

خرمن مه به نیم جو نخرید

وانکه چون دیده دید روی ترا

خویشتن را بهیچ روی ندید

سر مکش زانکه از چمن بیرون

سرو تا سرکشید سرنکشید

در رهت خاک راه شد خواجو

لیک بر گرد مرکبت نرسید

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 3:40 PM

 

وهم بسی رفت و مکانش ندید

فکر بسی گشت و نشانش ندید

هرکه در افتاد بمیدان او

غرقهٔ خون گشت و سنانش ندید

دیدهٔ نرگس بچمن عرعری

همچو سهی سرو روانش ندید

وانکه سپر شد بر پیکان او

کشته شد و تیر و کمانش ندید

موی چو شد گرد میانش کمر

جز کمر از موی میانش ندید

گر چه ز تنگی دهنش هیچ نیست

هیچ ندید آنکه دهانش ندید

عقل چو در حسن رخش ره نیافت

چاره به جز ترک بیانش ندید

دل که بشد نعره زنان از پیش

کون ومکان گشت و مکانش ندید

این چه طریقست که خواجو در آن

عمر بسر برد و کرانش ندید

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 3:40 PM

 

به مهر روی تو در آفتاب نتوان دید

ببوی زلف تودر مشک ناب نتوان دید

دو چشم مست تو دیشب بخواب می‌دیدم

ولی چه سود که آن جز بخواب نتوان دید

اگر چه آب رخت عین آتشست ولیک

فروغ آتش رویت در آب نتوان دید

چو ماه مهر فروزت به زیر سایهٔ شب

به هیچ روی مهی شب نقاب نتوان دید

رخ تو در شکن زلف پرشکن دیدم

اگر چه در شب تار آفتاب نتوان دید

خواص چشمهٔ نوشت که جوهر روحست

بیار باده که جز در شراب نتوان دید

دل شکستهٔ خواجو خراب گشت و وراست

که گنج عشق تو جز در خراب نتوان دید

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 3:40 PM

 

جز ناله کسی مونس و دمساز نیاید

جز سایه کسی همره و همراز نیاید

ای خواجه برو باد مپیمای که بلبل

در فصل بهاران ز چمن باز نیاید

گفتم که ز من سرمکش ای سرو روان گفت

تا سر نکشد سرو سرافراز نیاید

هر دل که به دستش نبود رشتهٔ دولت

همبازی آن زلف رسن باز نیاید

باز آی و بسوی من بیدل نظری کن

هر چند مگس در نظر باز نیاید

صاحب‌نظر از نوک خدنگ توننالد

برکشته چو خنجر زنی آواز نیاید

چون بلبل دلسوخته را بال شکستند

برطرف چمن باز بپرواز نیاید

تا زنده بود شمع صفت بر نکند سر

در پای تو هرکس که سرانداز نیاید

خواجو ز سفر عزم وطن کرد ولیکن

مرغی که برون شد ز قفس باز نیاید

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 3:40 PM

 

در پای تو هرکس که سر انداز نیاید

چون هندوی زلف تو سرافراز نیاید

گر سر نکشد ز آتش دل شمع جگر سوز

مانندهٔ زر در دهن گاز نیاید

گفتم بگریزم ز کمند تو ولیکن

مرغی که سوی دام رود باز نیاید

جان کی برم از آهوی صیاد تو هیهات

گنجشک مگر در نظر باز نیاید

مرغ دل غمگین بهوای سر کویت

جز در قفس سینه بپرواز نیاید

صاحب‌نظر از ضربت شمشیر ننالد

کانکس که بمیرد ز وی آواز نیاید

افغان مکن از ضرب که هر ساز که باشد

بی ضرب یقینست که برساز نیاید

گرمهر نباشد نرود روز بپایان

لیکن همه کس محرم این راز نیاید

آه از دل خواجو که کسی در غم هجرش

جز آه دل سوخته دمساز نیاید

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 3:40 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 715

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4509236
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث