به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

به آب گل رخ آن گلعذار می‌شویند

و یا به قطرهٔ شبنم بهار می‌شویند

بکوی مغبچگان جامه‌های صوفی را

بجامهای می خوشگوار می‌شویند

هنوز نازده منصور تخت بر سر دار

بخون دیدهٔ او پای دار می‌شویند

خوش آن صبوح که آتش رخان ساغر گیر

بباده لعل لب آبدار می‌شویند

بحلقه‌ئی که ز زلفت حدیث می‌رانند

دهان نخست به مشک تتار می‌شویند

بپوش چهره که مشاطگان نقش نگار

ز شرم روی تو دست از نگار می‌شویند

بسا که شرح نویسان روزنامهٔ گل

ورق ز شرم تو در جویبار می‌شویند

قتیل تیغ ترا خستگان ضربت شوق

بب دیده گوهر نثار می‌شویند

بشوی گرد ز خاطر که دیدگان هر دم

ز لوح چهرهٔ خواجو غبار می‌شویند

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 3:19 PM

 

به آب گل رخ آن گلعذار می‌شویند

و یا به قطرهٔ شبنم بهار می‌شویند

بکوی مغبچگان جامه‌های صوفی را

بجامهای می خوشگوار می‌شویند

هنوز نازده منصور تخت بر سر دار

بخون دیدهٔ او پای دار می‌شویند

خوش آن صبوح که آتش رخان ساغر گیر

بباده لعل لب آبدار می‌شویند

بحلقه‌ئی که ز زلفت حدیث می‌رانند

دهان نخست به مشک تتار می‌شویند

بپوش چهره که مشاطگان نقش نگار

ز شرم روی تو دست از نگار می‌شویند

بسا که شرح نویسان روزنامهٔ گل

ورق ز شرم تو در جویبار می‌شویند

قتیل تیغ ترا خستگان ضربت شوق

بب دیده گوهر نثار می‌شویند

بشوی گرد ز خاطر که دیدگان هر دم

ز لوح چهرهٔ خواجو غبار می‌شویند

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 3:19 PM

 

بنشین تا نفسی آتش ما بنشیند

ورنه دود دل ما بیتو کجا بنشیند

گر کسی گفت که چون قد تو سروی برخاست

این خیالیست که در خاطر ما بنشیند

چو تو برخیزی و از ناز خرامان گردی

سرو برطرف گلستان ز حیا بنشیند

هیچکس با تو زمانی بمراد دل خویش

ننشیند مگر از خویش جدا بنشیند

دمبدم مردمک چشم من افشاند آب

بر سر کوی تو تا گرد بلا بنشیند

بر فروزد دلم از نکهت انفاس نسیم

گر چه شمع از نفس باد صبا بنشیند

تو مپندار که دور از تو اگر خاک شوم

آتش عشق من از باد هوا بنشیند

من بشکرانهٔ آن از سر سر برخیزم

کان سهی سرو روان از سر پا بنشیند

عقل باور نکند کان شه خوبان خواجو

از تکبر نفسی پیش گدا بنشیند

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 3:19 PM

 

تنم تنها نمی‌خواهد که در کاشانه بنشیند

دلم را دل نمی‌آید که بی جانانه بنشیند

ز دست بنده کی خیزد که با سلطان درآمیزد

که کس با شمع نتواند که بی پروانه بنشیند

دلی کز خرمن شادی نشد یک دانه‌اش حاصل

چنین در دام غم تا کی ببوی دانه بنشیند

اگر پیمان کند صوفی که دست از می فرو شویم

بخلوت کی دهد دستش که بی پیمانه بنشیند

مرا گویند دل برکن بافسون از لب لیلی

ولی کی آتش مجنون بدین افسانه بنشیند

دلم شد قصر شیرین وین عجب کان خسرو خوبان

بدینسان روز و شب تنها در این ویرانه بنشیند

چو یار آشنا ما را غلام خویش می‌خواند

غریبست این که هر ساعت چنان بیگانه بنشیند

بتی کز عکس رخسارش چراغ جان شود روشن

چه دود دل که برخیزد چو او در خانه بنشیند

خرد داند که گر خواجو رهائی یابد از قیدش

چرا دور از پری رویان چنین دیوانه بنشیند

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 3:19 PM

 

اهل تحقیق چو در کوی خرابات آیند

از ره میکده بر بام سماوات آیند

تا ببینند مگر نور تجلی جمال

همچو موسی ارنی گوی به میقات آیند

گر کرامت نشمارند می و مستی را

از چه در معرض ارباب کرامات آیند

بر سر کوی خرابات خراب اولیتر

زانکه از بهر خرابی بخرابات آیند

پارسایان که می و میکده را نفی کنند

گر بنوشند مئی جمله در اثبات آیند

ور چو من محرم اسرار خرابات شوند

فارغ از صومعه و زهد و عبادات آیند

بدواخانهٔ الطاف خداوند کرم

دردمندان تمنای مداوات آیند

تشنگان آب اگر از چشمهٔ حیوان جویند

فرض عینست که چون خضر بظلمات آیند

اسب اگر بر سر خواجو بدواند رسدش

آنکه شاهان جهان پیش رخش مات آیند

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 3:19 PM

اهل دل پیش تو مردن ز خدا می‌خواهند

کشتهٔ تیغ تو گشتن بدعا می‌خواهند

مرض شوق تو بر بوی شفا می‌طلبند

درد عشق تو بامید دوا می‌خواهند

طلب هر کسی از وصل تو چیزی دگرست

بجز ارباب نظر کز تو ترا می‌خواهند

ما چنین سوخته از تشنگی و لاله رخان

آب سر چشمهٔ مقصود ز ما می‌خواهند

روی ننموده ز ما نقد روان می‌جویند

ملک در بیع نیاورده بها می‌خواهند

بسرا مطرب عشاق که مستان از ما

دمبدم زمزمهٔ پرده‌سرا می‌خواهند

آن جماعت که من از ورطه امانشان دادم

این دمم غرقهٔ طوفان بلا می‌خواهند

من وفا می‌کنم و نیستم آگه که مرا

از چه رو کشته شمشیر جفا می‌خواهند

پادشاهان جهان هیچ شنیدی خواجو

که چرا درد دل ریش گدا می‌خواهند

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 3:19 PM

 

عاقلان کی دل بدست زلف دلداران دهند

نقره داران چون نشان زر بطراران دهند

مگذر از یاران که در هنگام کار افتادگی

واجب آن باشد که یاران یاری یاران دهند

گر بدردی باز ماندی دل ز درمان برمگیر

ساقیان اول قدح دردی بخماران دهند

خون دل می‌خور که هم روزی رسانندت بکام

پادشاهان روز کین خلعت بخونخواران دهند

وقت را فرصت شمر زیرا که هنگام صبوح

مست چون در خواب باشد می بهشیاران دهند

گر درین معنی درستی درد را درمان شمر

مشفقان از بیم جان دارو به بیماران دهند

خیز و خواجو را چو کار از دست شدی کاری برآر

روز محنت کارداران دل ببیکاران دهند

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 3:19 PM

 

عاقلان کی دل بدست زلف دلداران دهند

نقره داران چون نشان زر بطراران دهند

مگذر از یاران که در هنگام کار افتادگی

واجب آن باشد که یاران یاری یاران دهند

گر بدردی باز ماندی دل ز درمان برمگیر

ساقیان اول قدح دردی بخماران دهند

خون دل می‌خور که هم روزی رسانندت بکام

پادشاهان روز کین خلعت بخونخواران دهند

وقت را فرصت شمر زیرا که هنگام صبوح

مست چون در خواب باشد می بهشیاران دهند

گر درین معنی درستی درد را درمان شمر

مشفقان از بیم جان دارو به بیماران دهند

خیز و خواجو را چو کار از دست شدی کاری برآر

روز محنت کارداران دل ببیکاران دهند

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 3:19 PM

 

پری رخان که برخ رشک لعبت چینند

چه آگه از من شوریده حال مسکینند

اگر چه زان لب شیرین جواب تلخ دهند

ولی بگاه شکر خنده جان شیرینند

بخویشتن نتوان دید حسن و منظر دوست

علی الخصوص کسانی که خویشتن بینند

کنون ز شکر شیرین چه برخورد فرهاد

که خسروان جهان طالبان شیرینند

مگر تو فتنه نخیزی و گرنه ز اهل نشست

اگر چه همچو کبوتر اسیر شاهینند

ز چین زلف تو آگاه نیستند آنها

کاسیر طرهٔ خوبان خلخ و چینند

مقامران محبت که پاک بازانند

کجا ز عرصهٔ مهر تو مهره بر چینند

نظر بظاهر شوریدگان مکن خواجو

که گنج معرفتند ار چه بیدل و دینند

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 3:19 PM

 

پای کوبان در سراندازی چو سربازی کنند

پای در نه تا سرافرازان سرافرازی کنند

ناوک اندازان چشم ترکتازت از چه روی

برکمان سازان ابرویت کمین بازی کنند

در هوای گلشن روی تو هر شب تا بروز

عاشقان با بلبل خوش خوان هم آوازی کنند

موکب سلطان عشقت چون علم بر دل زند

در نفس جانها هوای خانه پردازی کنند

چون طناب عنبری بر مشتری چنبر کنی

ای بسا دلها که آهنگ رسن بازی کنند

طره‌های سرکشت کی ترک طراری دهند

غمزه‌های دلکشت کی ترک غمازی کنند

بر سر میدان عشقت چون شود خواجو شهید

نامش آندم عاقلان دیوانهٔ غازی کنند

ادامه مطلب
چهارشنبه 28 تیر 1396  - 3:14 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 715

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4507124
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث