به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

باز عزم شراب خواهم کرد

ساز چنگ و رباب خواهم کرد

آتش دل چو آب کارم برد

چارهٔ کار آب خواهم کرد

جامه در پیش پیر باده فروش

رهن جام شراب خواهم کرد

از برای معاشران صبوح

دل پرخون کباب خواهم کرد

با بتان اتصال خواهم جست

وز خرد اجتناب خواهم کرد

بسکه از دیده سیل خواهم راند

خانهٔ دل خراب خواهم کرد

تا دم صبح دوست خواهم خواند

دعوت آفتاب خواهم کرد

بجز از باده خوردن و خفتن

توبه از خورد و خواب خواهم کرد

همچو خواجو ز خاک میخانه

آبرو اکتساب خواهم کرد

ادامه مطلب
سه شنبه 27 تیر 1396  - 3:39 PM

 

باز عزم شراب خواهم کرد

ساز چنگ و رباب خواهم کرد

آتش دل چو آب کارم برد

چارهٔ کار آب خواهم کرد

جامه در پیش پیر باده فروش

رهن جام شراب خواهم کرد

از برای معاشران صبوح

دل پرخون کباب خواهم کرد

با بتان اتصال خواهم جست

وز خرد اجتناب خواهم کرد

بسکه از دیده سیل خواهم راند

خانهٔ دل خراب خواهم کرد

تا دم صبح دوست خواهم خواند

دعوت آفتاب خواهم کرد

بجز از باده خوردن و خفتن

توبه از خورد و خواب خواهم کرد

همچو خواجو ز خاک میخانه

آبرو اکتساب خواهم کرد

ادامه مطلب
سه شنبه 27 تیر 1396  - 3:39 PM

 

مه را اگر از مشک ز ره پوش توان کرد

تشبیه بدان زلف و بنا گوش توان کرد

چون شکر شیرین بشکر خنده در آری

جان برخی آن لعل گهر پوش توان کرد

می تلخ نباشد چو ز دست تو ستانند

کز دست تو گر زهر بود نوش توان کرد

حاجت بقدح نیست که ارباب خرد را

از جام لبت واله و مدهوش توان کرد

گر دست دهد شادی وصل تو زمانی

غمهای جهان جمله فراموش توان کرد

بی آتش رخسار توخون در دل عشاق

باور نتوان کرد که در جوش توان کرد

مرغان چمن را چو صبا بوی گل آرد

زنهار مپندار که خاموش توان کرد

از روی توام منع کنند اهل خرد لیک

برقول بد اندیش کجا گوش توان کرد

خواجو تو مپندار که بی سیم زمانی

با سیمبران دست در آغوش توان کرد

ادامه مطلب
سه شنبه 27 تیر 1396  - 3:39 PM

 

به دشمنان گله از دوستان نشاید کرد

بمهرگان صفت بوستان نشاید کرد

بترک آن مه نامهربان نباید گفت

کنار از آن بت لاغر میان نشاید کرد

مگر بموسم گل باغبان نمی‌داند

که منع بلبل شیرین زبان نشاید کرد

بخواه دل که من خسته دل روان بدهم

بدل مضایقه با دوستان نشاید کرد

کسی که بیتو نخواهد جان و هر چه دروست

بجان ممتحنش امتحان نشاید کرد

بنوک خامه اگر شرح آن دهم صد سال

ز سرعشق تو رمزی بیان نشاید کرد

بدان دیار روان‌تر ز آب دیدهٔ من

بهیچ روی رسولی روان نشاید کرد

من آن نیم که ز جانان عنان بگردانم

بقول مدعیان ترک جان نشاید کرد

برون ز جان هیچ تحفه‌ئی خواجو

فدای صحبت جان جهان نشاید کرد

ادامه مطلب
سه شنبه 27 تیر 1396  - 3:39 PM

 

ماه من دوش سر از جیب ملاحت برکرد

روز روشن ز حیا چادر شب برسر کرد

اندکی گل برخ خوب نگارم مانست

صبحدم باد صبا دامن او پر زر کرد

نتوانم که برآرم نفسی بی لب دوست

که قضا جان مرا در لب او مضمر کرد

پسته را با دهن تنگ تو نسبت کردم

رفت در خنده ز شادی مگرش باور کرد

هر زمان سنبل هندوی تو درتاب شود

که خرد نسبتم از بهر چه با عنبرکرد

آبرویم شده بر باد ز بی سیمی بود

سیم اشکست که کار رخ من چون زر کرد

هر میی کز کف ساقی غمت کردم نوش

گوئیا خون جگر بود که در ساغر کرد

دل خواجو که بجان آمده بود از غم عشق

خون شد امروز و سر از چشمهٔ چشمش برکرد

ادامه مطلب
سه شنبه 27 تیر 1396  - 3:39 PM

 

جان توجه بروی مهوش کرد

دل تمسک بزلف دلکش کرد

مهر رویش که آب آتش برد

خاک بر دست آب و آتش کرد

آنکه کارم چو طره برهم زد

همچو زلفم چرا مشوش کرد

ابرویش تا چه شد که پیوسته

بر مه و مشتری کمانکش کرد

هر خدنگی که غمزه‌اش بگشود

نسبتش دل بتیر آرش کرد

مردم دیده‌ام بخون جگر

صفحهٔ چهره را منقش کرد

روز خواجو بروی او خوش بود

خوش نبود آنکه رفت و شب خوش کرد

ادامه مطلب
سه شنبه 27 تیر 1396  - 3:39 PM

 

چو شام شد بشبستان باید کرد

ز ماه نو طلب آفتاب باید کرد

لباس ازرق صوفی که عین زراقیست

بخون چشم صراحی خضاب باید کرد

لب پیاله و رخسار مردم دیده

ز عکس باده چو یاقوت ناب باید کرد

مفرح جگر خسته و دوای خمار

ز لعل ساقی و جام شراب باید کرد

مدام بهر جگر خوارگان دردیکش

دل پر آتش خونین کباب باید کرد

مهی که منزل او در میان جان منست

کناره از در او از چه باب باید کرد

چو آفتاب کشد روی در حجاب عدم

نظارهٔ قمری شب نقاب باید کرد

برآتش دل ما ریز آب آتش فام

که دفع آتش سوزان به آب باید کرد

اگر بکوی خرابات می‌کنی مسکن

نخست خانه هستی خراب باید کرد

وگر بچنگ نمی‌آیدت خوش آوازی

بکنج میکده ساز رباب باید کرد

بروی دوست بروز آور امشب ای خواجو

که در بهشت برین ترک خواب باید کرد

ادامه مطلب
سه شنبه 27 تیر 1396  - 3:39 PM

 

چو شام شد بشبستان باید کرد

ز ماه نو طلب آفتاب باید کرد

لباس ازرق صوفی که عین زراقیست

بخون چشم صراحی خضاب باید کرد

لب پیاله و رخسار مردم دیده

ز عکس باده چو یاقوت ناب باید کرد

مفرح جگر خسته و دوای خمار

ز لعل ساقی و جام شراب باید کرد

مدام بهر جگر خوارگان دردیکش

دل پر آتش خونین کباب باید کرد

مهی که منزل او در میان جان منست

کناره از در او از چه باب باید کرد

چو آفتاب کشد روی در حجاب عدم

نظارهٔ قمری شب نقاب باید کرد

برآتش دل ما ریز آب آتش فام

که دفع آتش سوزان به آب باید کرد

اگر بکوی خرابات می‌کنی مسکن

نخست خانه هستی خراب باید کرد

وگر بچنگ نمی‌آیدت خوش آوازی

بکنج میکده ساز رباب باید کرد

بروی دوست بروز آور امشب ای خواجو

که در بهشت برین ترک خواب باید کرد

ادامه مطلب
سه شنبه 27 تیر 1396  - 3:39 PM

 

خنک آن باد که برخاک خراسان گذرد

خاصه برگلشن آن سرو خرامان گذرد

واجب آنست که از حال گدا یاد کنند

هر که بر طرف سراپردهٔ سلطان گذرد

بلبل دلشده را مژده رساند ز بهار

باد شبگیر چو بر صحن گلستان گذرد

که رساند ز دل خستهٔ جمعی پیغام

جز نسیمی که برآن زلف پریشان گذرد

هیچ در خاطر یوسف گذرد کز غم هجر

چه بلا بر سر محنت کش کنعان گذرد

خضر بر حال سکندر مگرش رحم آید

گر دگر بر لب سرچشمهٔ حیوان گذرد

عمر شیرین گذرانیم به تلخی لیکن

نبود عمر که بی صحبت جانان گذرد

قصهٔ آن نتوان گفت مگر روز وصال

هر چه برخسته دلان درشب هجران گذرد

پیش طوفان سرشکم ز حیا آب شود

ابر گرینده که بر ساحل عمان گذرد

بگذشت آن مه و جان با دل ریشم می‌گفت

بنگر این عمر گرامی که بدینسان گذرد

حاجی از کعبه کجا روی بتابد خواجو

گر همه بادیه بر خار مغیلان گذرد

ادامه مطلب
سه شنبه 27 تیر 1396  - 3:39 PM

 

ترک من ترک من گرفت و خطا کرد

جامهٔ صبر من برفت و قبا کرد

همچو زلف سیاه سرکش هندو

بر سر آتشم فکند و رها کرد

صبح رویش بدید و سورهٔ والشمس

از سرصدق در دمید و دعا کرد

خط زنگارگون آن بت چین را

هر که مشک تتار خواند خطا کرد

بدرستی که در حدیث نیاید

آنچه غم با دل شکسته ما کرد

آنکه بیرون ازو طبیب نداریم

دردمان کی شنیدئی که دوا کرد

اشک می‌خواست تا برون جهد از چشم

خون دل کام او برفت و روا کرد

چون بروز وصال شکر نکردم

اخترم در شب فراق سزا کرد

نیست برجای خویش مرغ سلیمان

باز گوئی مگر هوای سبا کرد

بر حدیث صبا چگونه نهم دل

زانکه با دست هر سخن که صبا کرد

سرو سیمین من ز صحبت خواجو

گر نه آزاد شد کناره چرا کرد

ادامه مطلب
سه شنبه 27 تیر 1396  - 3:39 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 715

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4509808
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث