به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

ما غرقهٔ آبیم چنین تشنه عجیبست

در خانهٔ خویشیم و غریبیم غریبست

در عین وصالیم و گرفتار فراقیم

ما دور ز یاریم ولی یار قریبست

درماندهٔ دردیم ولی خرم و شادیم

ما را چه غم از درد چو محبوب طبیبست

در دیدهٔ مجنون همه جا صورت لیلی است

در چشم محبان همه معنی حبیب است

ای عقل تو مخموری و من عاشق سرمست

غوغا مکن ای خواجه که این هردو حبیبست

لاهوت تو چون موسی و ناسوت تو مابوت

معنی تو چون موسی و صورت چو صلیبست

مائیم که معشوق خود و عاشق خویشیم

هم سید و هم بنده نظر کن که حبیبست

ادامه مطلب
شنبه 31 تیر 1396  - 2:12 PM

 

آئینهٔ ذات عین ذاتست

دانست که مجمع صفاتست

بی جود وجود حضرت او

عالم به تمام فانیاتست

می نوش مدام دُردی درد

کین دُردی درد دل دواتست

میخانهٔ ماست در خرابات

وین خانه ورای شش جهاتست

سیراب شدند اهل عالم

آری همه چیز ذوحیاتست

گر کشته شوی به تیغ عشقش

آن حی قدیم خونبهاتست

سید به حضور نعمة الله

دایم به طهارت و صلاتست

ادامه مطلب
شنبه 31 تیر 1396  - 2:12 PM

 

خوش آب حیاتیست که گویند شرابست

خوش عاشق رندی که چو ما مست و خرابست

جامی که ز آبست پر آبست کدامست

در مجلس ما جو که چنین جام حبابست

در گلشن اگر بلبل سر مست گل افشاند

ما راز گلستان همه مقصود گلابست

بر راه خطا عقل اگر رفت خطا کرد

تو در پی او گر نروی عین صوابست

هر نقش خیالی که تو را غیر نماید

تعبیر کن آن را که خیال تو به خوابست

مائیم و حریفان همه سرمست شرابت

ما را چه غم ار زاهد مخمور سرابست

موجیست درین دیدهٔ دریا دل سید

پیداست که آبست که بر آب حجابست

ادامه مطلب
شنبه 31 تیر 1396  - 2:12 PM

 

موجیم و حباب هر دو آبست

آبست که صورت حبابست

آن کس که خیال غیر بندد

نقش غلطست و خود به خوابست

موجست و حباب هر دو یک آب

آبست که آب را حجابست

مهتاب چو رو به تو نماید

روشن بنگر که آفتابست

بر بسته نقاب می برد دل

این طرفه که عین آن نقابست

دلسوخت در آتش محبت

گر میل کنی جگر کبابست

اسرار ضمیر نعمت الله

احسان که کند که بی حسابست

ادامه مطلب
شنبه 31 تیر 1396  - 2:12 PM

 

خوش آب حیاتیست که گویند شرابست

حالی و چه خوش حال که دل مست و خرابست

غیری به تو گر روی نماید مگذارش

کان نقش خیالست که در دیدهٔ خوابست

گویند که امواج حبابست درین بحر

آبست که در دیدهٔ ما عین حجابست

هر ذره که بینی به تو خورشید نماید

مهر است به چشم من و تو ماه نقابست

این گفتهٔ مستانهٔ ما از سر ذوقست

بنویس که مجموعهٔ مجموع کتابست

بی تو گل توحید که خوشبو شوی از وی

هر چند گلابست ببو نام گلابست

سید طلب و رو به خرابات مغان آر

می رو به سلامت که ره خیر و صوابست

ادامه مطلب
شنبه 31 تیر 1396  - 2:12 PM

 

آفتاب حسن او از مه نقابی بسته است

نور چشم او از آن بر چشم ما بنشسته است

جان ما با عشق از روز ازل پیوسته است

تا ابد جان همچنان با حضرتت پیوسته است

دیگران پابستهٔ دنیی و عقبی مانده اند

ای خوشا وقت کسی کز این و آن وارسته است

عشق سرمست است و رندان تندرست ازذوق او

عقل مخمور است و دور از عاشقان دلخسته است

عقل اگر بینی بگیرش زود نزد ما بیار

زآنکه او از بندگی شاه رندان خسته است

زاهد رعنا اگر اظهار و جدی می کند

از کرم عیبش مکن کز خود به خود وابسته است

نعمة الله خم می مستانه می نوشد به ذوق

ساغر و پیمانهٔ ما را به هم بشکسته است

ادامه مطلب
شنبه 31 تیر 1396  - 2:12 PM

 

چشم مردم دیدهٔ ما نور رویش دیده است

لاجرم در دیدهٔ ما همچو نور دیده است

از سر ذوق است این گفتار ما بشنو ز ما

زانکه قول این چنین هرگز کسی نشنیده است

در خیال آنکه نقش روی او بیند به چشم

دیدهٔ اهل نظر گرد جهان گردیده است

تُرک چشم مست او دلها به غارت می برد

زلف طرّارش به هر موئی دلی دزدیده است

عشق سرمست است و با رندان حریفی می کند

عقل مخمور است و از زندان ما رنجیده است

از کرم ساقی ما مِی می دهد ما را مدام

بر سر ما آب رحمت گوئیا باریده است

هرکسی از لطف سلطانی نوائی یافتند

حضرت او نعمت الله را به ما بخشیده است

ادامه مطلب
شنبه 31 تیر 1396  - 2:08 PM

 

نعمة الله در شراب افتاده است

سر به پای خم می بنهاده است

در خرابات مغان بزمی نهاد

خوش در میخانه را بگشاده است

در صدف دُر یتیمی یافتم

گوهر اصلی است نه بیجاده است

ما خراباتی و رند و عاشقیم

چون توان کردن چنین افتاده است

آب چشم ما به هر سو رو نهاد

عزتش دارید مردم زاده است

بندهٔ جانی و جانانیم ما

جان ما از بندگی آزاده است

سید ما رهنمای عارفیست

در طریق عاشقی بر جاده است

ادامه مطلب
شنبه 31 تیر 1396  - 2:08 PM

 

دیده تا نور جمالش دیده است

در نظر ما را چه نور دیده است

چشم ما روشن به نور روی اوست

خوش بود چشمی که نورش دیده است

دل هوا دارد که پیوندد به او

گوئیا از جان خود ببریده است

تا خبر یابد از آن جان عزیز

از همه یاران خبر پرسیده است

عشق مست است و حریف جان ماست

عقل مخمور و ما ز ما رنجیده است

عاشق یک روی می دانی که کیست

آنکه در او غیر او پیچیده است

نعمة الله نیک داند عاشقی

مدتی شد تا همین ورزیده است

ادامه مطلب
شنبه 31 تیر 1396  - 2:08 PM

 

نور چشمت در نظر پیداست

نظری کن ببین که او با ماست

نقش رویش خیال می بندم

دیدهٔ ما به دیدنش پیداست

آفتابست او و ما سایه

ما حبابیم و عین ما دریاست

مبتلای بلای بالائیم

خوش بلائی که عشق او بالاست

می جام بقا اگر نوشی

خانهٔ میفروش دار بقاست

دُرد درش مدام می نوشم

چه کنم دُرد درد صاف دواست

نعمت الله برای سرمستان

مجلس عاشقانه ای آراست

ادامه مطلب
شنبه 31 تیر 1396  - 2:08 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 715

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4307330
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث