به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

ورطهٔ پر خطر عشق ترا ساحل نیست

راه پر آفت سودای ترا منزل نیست

گر شوم کشته بدانید که در مذهب عشق

خونبهای من دلسوخته بر قاتل نیست

نشود فرقت صوری سبب منع وصال

زانکه در عالم معنی دو جهان حائل نیست

میل خوبان نه من بی سر و پا دارم و بس

کیست آنکو برخ سرو قدان مایل نیست

هیچ سائل ز درت باز نگردد محروم

گرچه در کوی تو جز خون جگر سائل نیست

چه دهم شرح جمال تو که در معنی حسن

آیتی نیست که در شان رخت نازل نیست

بنده از بندگیت خلعت شاهی یابد

که غلامی که قبولت نبود مقبل نیست

هیچ کامی ز دهان تو نکردم حاصل

چکنم کز تو مرا یک سر مو حاصل نیست

چه نصیحت کنی ای غافل نادان که مرا

پند عاقل نکند سود چو دل قابل نیست

اگرت عقل بود منکر مجنون نشوی

کانکه دیوانه لیلی نشود عاقل نیست

غم دل با که تواند که بگوید خواجو

مگر آنکس که غمی دارد و او را دل نیست

ادامه مطلب
سه شنبه 27 تیر 1396  - 3:21 PM

 

حذر کن ز یاری که یاریش نیست

بشودست از آنکو نگاریش نیست

چه ذوقش بود بلبل ار در چمن

گلی دارد و گلعذاریش نیست

خرد راستی را نهالی خوشست

ولیکن به جز صبر باریش نیست

مبر نام مستی که شرب مدام

بود کار آنکس که کاریش نیست

مده دل بدنیا که در باغ عمر

گلی کس نبیند که خاریش نیست

نیابی به جز بادهٔ نیستی

شرابی که رنج خماریش نیست

مرا رحمت آید بر آنکو چو من

غمی دارد و غمگساریش نیست

بدینسان که کافور او در خطت

عجب گر زعنبرغباریش نیست

به بازار او نقد قلبم درست

روانست لیکن عیاریش نیست

کجا اوفتم زین میان بر کنار

که بحر مودت کناریش نیست

اگر زانکه خواجو بری شد ز خویش

چه شد حسرت خویش باریش نیست

ادامه مطلب
سه شنبه 27 تیر 1396  - 3:14 PM

 

روضهٔ خلد برین بستانسرائی بیش نیست

طوطی خوش خوان جان دستانسرائی بیش نیست

گنبد گردندهٔ پیروزه یعنی آسمان

در جهان آفرینش آسیائی بیش نیست

بگذر از کیوان که آن هندوی پیر سالخورد

با علو قدر وتمکین بز بهائی بیش نیست

قاضی دیوان اعلی را که خوانی مشتری

در حقیقت چون ببینی پارسائی بیش نیست

صفدر خیل کواکب گر چه ترکی پردلست

نام آخر خونی مبر کو بد لقائی بیش نیست

قیصر قصر ز برجد را که شاه انجمست

گر بدانی روشن او هم بی‌حیائی بیش نیست

مطرب بربط نواز مجلس سیارگان

در گلستان فلک بلبل نوائی بیش نیست

اصف ثانی چرا خوانی دبیر چرخ را

زانکه او در کوی دانش کدخدائی بیش نیست

شهره شهرست مه در راه‌پیمائی ولیک

بر سر میدان قدرت بادپائی بیش نیست

حاجت از حق جوی خواجو زانکه ملک هردو کون

با وجود جود او حاجت روائی بیش نیست

ادامه مطلب
سه شنبه 27 تیر 1396  - 3:14 PM

 

مرغ جانرا هر دو عالم آشیانی بیش نیست

حاصلم زین قرص زرین نیم نانی بیش نیست

از نعیم روضهٔ رضوان غرض دانی که چیست

وصل جانان ورنه جنت بوستانی بیش نیست

گفتم از خاک درش سر بر ندارم بنده‌وار

باز می‌گویم سری بر آستانی بیش نیست

آنچنان در عالم وحدت نشان گم کرده‌ام

کز وجودم اینکه می‌بینی نشانی بیش نیست

چند گویم هر نفس کاهم ز گردون درگذشت

کاسمان از آتش آهم دخانی بیش نیست

در غمش چون دانهٔ نارست آب چشم من

وز لبش کام روانم ناردانی بیش نیست

گفتمش چشمت بمستی خون جانم ریخت گفت

گر چه خونخوارست آخر ناتوانی بیش نیست

گر بجان قانع شود در پایش افشانم روان

کانچه در دستست حالی نیم جانی بیش نیست

یک زمان خواجو حضور دوستان فرصت شمار

زانکه از دور زمان فرصت زمانی بیش نیست

ادامه مطلب
سه شنبه 27 تیر 1396  - 3:14 PM

 

عشق سلطانیست کو را حاجت دستور نیست

طائران عشق را پرواز گه جز طور نیست

کس نمی‌بینم که مست عشق را پندی دهد

زانکه کس در دور چشم مست او مستور نیست

دور شو کز شمع عشق آتش بنزدیکان رسد

وانکه او نزدیک باشد گر بسوزد دور نیست

من به مهر دل به پایان می‌رسانم روز را

زانکه بی آتش درون تیره‌ام را نور نیست

ملک دل را تا بکی بینم چنین ویران ولیک

تا نمی‌گردد خراب آن مملکت معمور نیست

بزم بی شاهد نمی‌خواهم که پیش اهل دل

دوزخی باشد هر آن جنت که در وی حور نیست

رهروان عشق را جز دل نمی‌شاید دلیل

وانکه این ره نسپرد نزد خرد معذور نیست

تا نپنداری که ما با او نظر داریم و بس

هیچ ناظر را نمی‌بینم که او منظور نیست

چشم میگونش نگر سرمست و خواجو در خمار

شوخ چشم آن مست کورا رحم بر مخمور نیست

ادامه مطلب
سه شنبه 27 تیر 1396  - 3:14 PM

 

اینجا نماز زنده‌دلان جز نیاز نیست

وآنرا که در نیاز نبینی نماز نیست

مشتاق را بقطع منازل چه حاجتست

کاین ره بپای اهل طریقت دراز نیست

رهبانت ار بدیر مغان راه می‌دهد

آنجا مقام کن که در کعبه باز نیست

گر زانکه راه سوختگان می‌زنی رواست

چیزی بگو بسوز که حاجت بساز نیست

بازار قتل ما که چو نیکو نظر کنی

صیاد صعوه جز نظر شاهباز نیست

دردیکشان جام فنا را ز بی نیاز

جز نیستی بهیچ عطائی نیاز نیست

محمود را رسد که زند کوس سلطنت

کز سلطنت مراد دلش جز ایاز نیست

عشق مجاز در ره معنی حقیقتست

عشق ار چه پیش اهل حقیقت مجاز نیست

آن یار نازنین اگرت تیغ می‌زند

خواجو متاب روی که حاجت بناز نیست

ادامه مطلب
سه شنبه 27 تیر 1396  - 3:14 PM

 

هیچکس نیست که منظور مرا ناظر نیست

گر چه بر منظرش ادارک نظر قادر نیست

ایکه از ذکر بمذکور نمی‌پردازی

حاصل از ذکر زبان چیست چو دل ذاکر نیست

نسبت ما مکن ای زاهد نادان به فجور

زانکه سرمست می عشق بتان فاجر نیست

گر چه خلقی شده‌اند از غم لیلی مجنون

هیچکس برصفت قیس بنی عامر نیست

هر دل خسته که او صدرنشین غم تست

غمش از وارد و اندیشه‌اش از صادر نیست

زآتش عشق تو آن سوز که در باطن ماست

ظاهر آنست که بر اهل خرد ظاهر نیست

گر ز سودای تو ای نادرهٔ دور زمان

خبر از دور زمانم نبود نادر نیست

چون توانم که بپایان برم این دفتر ازآنک

قصهٔ عشق من و حسن ترا آخر نیست

من بغیرتو اگر کافرم انکار مکن

کانکه دین در سر آن کار کند کافر نیست

به صبوری نتوان جستن ازین درد خلاص

زانکه نافع نبود صبر چو دل صابر نیست

ای عزیزان اگر آن یوسف کنعانی ماست

هر که او را به دو عالم بخرد خاسر نیست

قاصرست از خرد آنکس متصور باشد

که ز اوصاف تو ادراک خرد قاصر نیست

گر چه خواجو ز تو یک لحظه نگردد غائب

آندمم با تو حضورست که او حاضر نیست

نه من دلشده دارم سر پیوندت و بس

کیست آنکش سر پیوند تو در خاطر نیست

ادامه مطلب
سه شنبه 27 تیر 1396  - 3:14 PM

 

کو دل که او بدام غمت پای بند نیست

صیدی بدست کن که سرش در کمند نیست

با دلبری سمتگر و سرکش فتاده‌ام

کو را خبر ز حال من مستمند نیست

پر می‌زند ز شوق لبش مرغ جان من

عیب مگس مکن که شکیبش ز قند نیست

گویند صبر در مرض عشق نافعست

باری درین هوا که منم سودمند نیست

گر بند می‌نهی و گرم پند می‌دهی

هستم سزای بند ولی جای پند نیست

هر کس که سرو گفت قدت را براستی

او را معینست که همت بلند نیست

تا بسته شد ز عشق تو بر دل طریق عقل

در شهر کو کسی که کنون شهر بند نیست

گر رد کنی مرا نکند هیچکس قبول

زیرا که ناپسند تو کس را پسند نیست

خواجو مگر بزخم فراقت شود قتیل

ورنی ز ضرب تیغ تو او را گزند نیست

ادامه مطلب
سه شنبه 27 تیر 1396  - 3:14 PM

 

هیچ روئی نیست کز چرخ سیه رو زرد نیست

کار هیچ آزاده‌ئی زین آسیا برگرد نیست

در جهان مردی نمی‌بینم که از دردی جداست

یک طربناکست برگردون و آنهم مرد نیست

گر نه بوی دوستان آرد نسیم بوستان

باد پندارش که آخر گنج باد آورد نیست

سرد باشد هر که او بی مهرروئی دم زند

چون دم مهر از دل گرمست از آنرو سرد نیست

درد دل را گفتم از وصلش دوا سازم ولیک

دردمندان محبت را دوا جز درد نیست

بی فروغ طلعتش گو مه ز مشرق بر میا

کامشبم پروای آن تنها رو شبگرد نیست

چون غبار هستیم بنشست گفتم روشنست

کز من خاکی کنون برهیچ خاطر گرد نیست

کی گمان بردم که هر چند از جهان خون می‌خورم

در جهان کس نیست کو خون منش در خورد نیست

تا نپنداری که خواجو با رخ زردست و بس

هیچ روئی نیست کز چرخ سیه رو زرد نیست

ادامه مطلب
سه شنبه 27 تیر 1396  - 3:14 PM

 

هیچ روئی نیست کز چرخ سیه رو زرد نیست

کار هیچ آزاده‌ئی زین آسیا برگرد نیست

در جهان مردی نمی‌بینم که از دردی جداست

یک طربناکست برگردون و آنهم مرد نیست

گر نه بوی دوستان آرد نسیم بوستان

باد پندارش که آخر گنج باد آورد نیست

سرد باشد هر که او بی مهرروئی دم زند

چون دم مهر از دل گرمست از آنرو سرد نیست

درد دل را گفتم از وصلش دوا سازم ولیک

دردمندان محبت را دوا جز درد نیست

بی فروغ طلعتش گو مه ز مشرق بر میا

کامشبم پروای آن تنها رو شبگرد نیست

چون غبار هستیم بنشست گفتم روشنست

کز من خاکی کنون برهیچ خاطر گرد نیست

کی گمان بردم که هر چند از جهان خون می‌خورم

در جهان کس نیست کو خون منش در خورد نیست

تا نپنداری که خواجو با رخ زردست و بس

هیچ روئی نیست کز چرخ سیه رو زرد نیست

ادامه مطلب
سه شنبه 27 تیر 1396  - 3:14 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 715

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4510729
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث