به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

ای توانگر در خود برمن مسکین بگشای

بیخودم کن نفسی وبخودم ره بنمای

روی بنمای که چون جسم بجان محتاجست

دل بدیدار تو ای صورت تو روح افزای

سوی میدان تفاخر شو ودر پای فگن

زلف چوگان سرو گوی از همه خوبان بر بای

بر سر کوی تو تا چند بآب دیده

خاک را رنگ دهیم از مژه خون پالای

در ره عشق تو گردست کسی برتابد

من بسر سیر کنم گر دگری کرد بپای

پیش سلطان تو یک بنده بود جمع ملوک

زیر ایوان تو یک حجره بود هر دو سرای

ما بهمت زسلاطین بگذشتیم ارچه

اندرین شهر غریبیم ودرین کوی گدای

بر سر خاک در دوست اگر زر یابیم

بر نگیریم و چو خاکش بگذاریم بجای

سیف فرغانی از بخت مدد خواه که هست

سر بی مغز تو پیمانه سودا پیمای

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 4:25 PM

 

ای بکویت عاشقان رانور رویت رهنمای

همچو شادی دوستان را انده تو دلگشای

خاک درگاه تو چون باد بهاری مشک بوی

آتش عشق تو همچون آب حیوان جان فزای

شور بختی را که با تلخی اندوهت خوشست

دوستی جان شیرین در دلش نگرفت جای

اندرین دوران ناقص جزتو از خوبان کراست

معنیی کامل چودین صورت چودنیا دلربای

گرچه گردون شان نهد در راه تو سربر قدم

بر سر گردون گردان عاشقان بینند پای

از برای زر گدایی کی کند درویش تو

زآنکه زر نزدیک او بی قدر باشد چون گدای

ای که وصل دوست خواهی دشمن خود گرنه یی

ترک عالم کن مخوه جز دوست چیزی از خدای

بر سر خار ریاضت مدتی بنشین ببین

روی معنی دار او اندر گل صورت نمای

نردبان همت اندر زیر پای روح نه

زآنکه دل می گویدت کای جان بعلیین برآی

طایر میمون نخواهدشد زشؤم بخت خویش

جغد را گر سالها در زیر پر گیرد همای

سیف فرغانی بخود کس را بر او راه نیست

گر در او می خوهی بیخود بکوی او درآی

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 4:25 PM

 

ایا خلاصه خوبان کراست درهمه دنیی

چنین تنی همگی جان وصورتی همه معنی

غم تو دنیی ودینست نزد عاشق صادق

که دل فروز چو دینی ودل ربای چو دنیی

برآستان تو بودن مراست مجلس عالی

بزیر پای تو مردن مراست پایه اعلی

اگرچه نیست تویی ومنی میان من وتو

منم منم بتو لایق تویی تویی بمن اولی

تو در مشاهده با دیگران ومن شده قانع

زروی تو بخیال وز وصل تو بتمنی

خراب گشتن ملکست دل شکستن عاشق

حصار کردن قدس است بهر کشتن یحیی

ز زنده دل برباید رخ تو چون زر رنگین

بمرده روح ببخشد لب تو چون دم عیسی

چراغ ماه نتابد بپیش شمع رخ تو

شعاع مهر چه باشد بنزد نور تجلی

بدست دل قدم صدق سیف برسر کویت

نهاده چون سر مجنون بر آستانه لیلی

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 4:25 PM

 

تا بعقل ورای خود در راه تو ننهیم پای

طفل بی تدبیر باشد در ره تو عقل و رای

عاشق ثابت قدم را بر سر کوی تو هست

ملک شاهان زیر دست وچرخ گردان زیر پای

عاشق روی ترا دنیا نگر داند بخود

همچو مغناطیس آهن جذب نکند کهربای

عاشق رویت که در دنیا نیابد نان درست

از دل اشکسته داردلشکر عالم گشا

مقبلی را کز جهان بر عشق تو اقبال کرد

هست دولت داعی وبخت و سعادت رهنمای

پرتو او جمله را در خور بود چون آفتاب

سایه او بر همه میمون بود همچون همای

حاصل عالم چه باشد؟عاشقان روی تو

میوه باشد معنی اشکوفه صورت نمای

شوق چون غالب شود عاشق برون آید زخود

زلزله چون سخت باشد کوه درگردد زجای

بهر بار عشق ار از گاوزمین اشتر کنی

بر سر گردون نهی اشتر بنالد چون درای

شعر ما را نظم بخشد عشق تو مانند در

باد را آواز سازد مطرب ما همچو نای

سیف فرغانی اگر حاجت خوهی از غیر دوست

آنچنان باشد که حاجت از گدا خواهد گدای

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 4:25 PM

 

ای عشق تو داده روح را می

مستان تو از تو دور تا کی

عشق تو شعار ماست در دین

روی تو بهار ماست در دی

خورشید رخی و یک جهان خلق

چون سایه ترا فتاده در پی

وز عکس رخ چو لاله ریزان

چون آب بقم ز عارضت خوی

اندر لب لعل تو حلاوت

آمیخته همچو شهد بامی

جز عشق تو هرچه هست لاخیر

جز وصل تو هرچه هست لاشی

وصف تو ز طبع من عجب نیست

چون در ز صدف چو شکر از نی

هرکو نه بعشق زنده شد سیف

ای زنده بدو و مرده بی وی

گر خود پدر قبیله باشد

رو نسبت خود ببر از آن حی

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 4:25 PM

 

بخود نظر کن اگر می خوهی که جان بینی

بجان که آنچه ز جان خوشترست آن بینی

دل شکسته ما در نظر کجا آید

ترا که در تن خود بنگری و جان بینی

ترا بباغ چه حاجت بود که هر ساعت

ز روی خویش در آیینه گلستان بینی

وگر تو می خوهی ای عاشق دقیق نظر

کزو سخن شنوی یا ازو دهان بینی

پس از هزار تأمل اگر سخن گوید

چو نیک در نگری زآن دهان نشان بینی

ز موی هم نکنی فرق آن میانی را

که در میانه آن موی تا میان بینی

درون پیرهن آبیست منعقد تن او

که چون تو در نگری روی خود در آن بینی

بیا که با جگر تشنه در پی آن آب

ز دیده بر رخ من چون دل روان بینی

چو چشم و ابروی او بنگری هراسان باش

ز ترک مست که نزدیک او کمان بینی

وگر نداری آن بخت سیف فرغانی

که چون دلی بدهی روی دلستان بدهی

بنیکوان نظری کن که بوی او آید

ز رنگ حسن که در روی نیکوان بینی

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 4:25 PM

 

چو کرد زلف تو پیرامن قمر حلقه

قمر ز هر طرفی بوسه داد بر حلقه

ز بند و حلقه زلف تو برده بودم جان

کمند زلف تو بازم کشید در حلقه

ز عاشقان تو ز آن زلف کس پریشان نیست

بغیر بنده که آن جمع راست سر حلقه

ز زلف تو که گریزد که بند کردستی

هزار عاشق شوریده را بهر حلقه

چو بند زلف تو زنجیر کرد در پایم

زدم ز بدست طلب بر هزار در حلقه

بسان پای دلم ای صبادر آوردست

در آن دو زلف چو زنجیر و می شمر حلقه

بهر طرف که نظر می کند دلم ز آن سوست

کمند زلف تو افتاده حلقه برحلقه

چو نقطه زو نتواند نهاد پای برون

کجا کشید قضا دایره قدر حلقه

همین که پای دلی دست دادش اندر حال

در افگند سر زلفت بیکد گر حلقه

دلم چو سلسله در هم شود ز رشک آن دم

که گرد موی میانت کند کمر حلقه

بسعی بخت بگردن درافگند اقبال

مرا ز ساعد سیمینت ای پسر حلقه

مپوش روی ز قومی که زیر پرده شب

زنند بر درت از شام تا سحر حلقه

ز دیده در بفشانم چو دست سیمم نیست

که بهر گوش غلامت کنم ز زر حلقه

تو گنج حسنی و کرده چو مار بر سر گنج

زمرد خط تو گردلعل تر حلقه

برای گوش تو کردیم حلقها پر در

که نیست آن لایق آن گوش بی درر حلقه

ردیف این در از آن (حلقه) کرده ام کو را

بگوش تو نرساند کس مگر حلقه

بدستیاری زلف تو سیف فرغانی

شکست بر دل اگر بند داشت ور حلقه

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 4:25 PM

 

چو نیست غیر تو کس آفتاب با سایه

تو سایه بر سر من افگن ای هما سایه

دلم بوصل طمع کرد گفتم اینت محال

که جمع می نشود آفتاب با سایه

میان روی تو و آفتاب تابان هست

همان تفاوت کز آفتاب تا سایه

مرا بسایه تو حاجتست واین دولت

خوهم ولی نبود آفتاب را سایه

بتو پناه برم ازهمه که بر سر خاک

درخت وار نمی افگند گیا سایه

توانگری وجمال ترا چه نقصانست

بلطف اگر فگنی برچو من گدا سایه

از آسمان برکت جذب کرد روی زمین

چو بر وی افتاد از عدل پادشا سایه

تو پادشاهی وهمچون گدا نیندازد

سگ فقیر تو بر نان اغنیا سایه

فقیر تو نکند اعتماد بر جزتو

چو آدمی نزند تکیه بر عصا سایه

شراب عشق تو درما چنان اثر کردست

که مستی آرد زیر درخت ما سایه

بسوی خرگه جانان گریزم ای گردون

که نیست بهر امان خیمه ترا سایه

قتیل تیغ فنا جامه بقا پوشد

چو بر وی افتد ازآن سرو در قبا سایه

چو عشق در دلم آمد زمن نماند اثر

چو دید طلعت خورشید شد زجا سایه

نرنجد ار بزنی تیغ بر سر عاشق

ننالد ارچه چوخاکست زیر پا سایه

ثنای او نتوان گفت سیف فرغانی

چگونه گوید خورشید را ثنا سایه

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 4:25 PM

 

از پسته تنگ خود آن یار شکر بوسه

دوشم بلب شیرین جان داد بهر بوسه

از بهر غذای جان ای زنده بآب و نان

بستد لب خشک من زآن شکرتر بوسه

ای کرده رخت پیدا بر روی قمر لاله

وی کرده لبت پنهان در تنگ شکر بوسه

مه نور همی خواهد از روی تو در پرده

جان را ز همی گوید با لعل تو در بوسه

نزد تو خریداران گر معدن سیم آرند

ای گنج گهر زآن لب مفروش بزر بوسه

ای قبله جان هر شب بر خاک درت عاشق

چون کعبه روان داده بر روی حجر بوسه

چون جوف صدف او را پر در دهنی باید

وآنگه طلب کردن زآن درج گهر بوسه

خواهی که شکر بارد از چشم چو بادامت

رو آینه بین وز خود بستان بنظر بوسه

چون خاک سر کویت آهنگ هوا کرده

بر ذره بمهر دل داده مه و خور بوسه

هرجا که تو برخیزی از پای تو بستاند

زنجیر سر زلفت چون حلقه ز در بوسه

لطفت که چو اندیشه حد نیست کنارش را

از روی تو انعامی دیدیم مگر بوسه

سیف ار ز تو می خواهد بوسه تو برو می خند

کز لعل تو خوش باشد گر خنده و گر بوسه

گر پای رقیبانت بوسند محبانت

ترسا ز پی عیسی زد بر سم خر بوسه

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 4:25 PM

ای دل تنگ مرا از غم تو جان تازه

کفر در عهد رخت می کند ایمان تازه

ای نسیم سحری کرده زخاک کویت

غنچه را مشک بر اطراف گریبان تازه

هیچ صبحی ندمد تا نبرد باد صبا

غالیه از سر آن زلف پریشان تازه

فتنه را با شکن زلف تو پیوند قوی

حسن را با رخ نیکوی تو پیمان تازه

خون دل بر رخ زردم چو ببینی گردد

رنگ بر روی تو چون سبزه بباران تازه

شوق تو در دلم از وصل تو افزونی یافت

چه طبیبی که کنی درد بدرمان تازه

بر سر کوی تو سودای تو ما را هردم

گشته بر بوی تو چون صرع پری خوان تازه

روی سرخ تو مرا خون جگر بر رخ زرد

کرده هر روز ازین دیده گریان تازه

گویی آن روز کجاشد که چو طوطی هردم

قند می خورم از آن پسته خندان تازه

هست امیدم (که) دگر باره بیمن خاتم

باز در ملک شود حکم سلیمان تازه

سیف فرغانی هر روز بسحر اشعار

می کند وسوسه اندر دل یاران تازه

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 4:25 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 715

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4372869
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث