به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

از عشق دل افروزم چون شمع همی سوزم

چون شمع همی سوزم ازعشق دل افروزم

ازگریه وسوز من اوفارغ ومن هر شب

چون شمع زهجر او می گریم و می سوزم

درخانه گرم هر شب ازماه بود شمعی

بی روی چو خورشیدت چون شب گذرد روزم

در عشق که مردم رااز پوست برون آرد

ازشوق شود پاره هر جامه که بر دوزم

هر چند فقیرم من گر دوست مرا باشد

چون گنج غنی باشم گر مال بیندوزم

دانش نکند یاری در خدمت او کس را

من خدمت او کردن از عشق وی آموزم

چون سیف اگر باشم در صحبت آن شیرین

خسرو نزند پنجه با دولت پیروزم

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 3:56 PM

 

چو برقع ز رخ برگشایی بمیرم

وگر رو بمن کم بنمایی بمیرم

ز شادی قرب و ز اندوه دوری

گه از وصل و گاه از جدایی بمیرم

چرا غم که بی روغنم مرگ باشد

و گر روغنم در فزایی بمیرم

تو دام منی من ترا طرفه مرغم

که گر از تو یابم رهایی بمیرم

برافروخت روی تو از حسن شمعی

نمی خواست کاز بی ضیایی بمیرم

زدم بر سر شمع خود را و گفتم

چو پروانه در روشنایی بمیرم

ترا برگ من نی و آگه نه ای زآن

که من بی گل از بی نوایی بمیرم

طبیبی چو تو بر سر من نشسته

نشاید که از بی دوایی بمیرم

چو گربه درین خانه گر ره نیابم

چو سگ بر درش از گدایی بمیرم

در آن بارگه گر بخدمت نشایم

برین در بمدحت سرایی بمیرم

چو مجنون اگر وصف لیلی نیابم

سزد گر بلیلی ستایی بمیرم

مرا گر ز وصل آن میسر نگردد

که در مسند پادشایی بمیرم

نه بیگانه ام همچو سیف این مرا بس

که با دولت آشنایی بمیرم

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 3:56 PM

 

اگر شبی ز وصال تو کام برگیرم

غذای جان ز لب تو مدام برگیرم

چه باشد از پس چندین هزار ناکامی

اگر من از لب شیرینت کام برگیرم

دلم بسوخت درین غم بگوی تا از تو

اگر مرا طمعی هست خام برگیرم

تو صید من نشوی ور کنم ز جان دانه

بر آن نهادم دل را که دام برگیرم

مرا ز لعل لبت بوسه یی تمنا هست

وگر چنانک نبخشی بوام برگیرم

مقیم کوی توام، دل نمی کند رغبت

که خاطر از تو و رخت از مقام برگیرم

فغان مرغ سحر دوش خود مرا نگذاشت

که حظ خویشتن از تو تمام برگیرم

شمایل تو یکی از یکی بدیع ترست

بگوی تا دل خویش از کدام برگیرم

سخن ز شرم تو پوشیده تا بکی گویم

حجاب شبهه ز روی کلام برگیرم

مرا چو لعل تو هر جزو گوهری گردد

چو شمع اگر ز نگین تو نام برگیرم

مرا بکام رسان از لبان خود گرچه

من این طمع نکنم کز تو کام برگیرم

مرا اگر تو مشرف کنی بدشنامی

منش بجای هزاران سلام برگیرم

کمینه بنده تو گفت سیف فرغانی

که بار خدمت تو چون غلام برگیرم

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 3:56 PM

 

اگر شبی ز وصال تو کام برگیرم

غذای جان ز لب تو مدام برگیرم

چه باشد از پس چندین هزار ناکامی

اگر من از لب شیرینت کام برگیرم

دلم بسوخت درین غم بگوی تا از تو

اگر مرا طمعی هست خام برگیرم

تو صید من نشوی ور کنم ز جان دانه

بر آن نهادم دل را که دام برگیرم

مرا ز لعل لبت بوسه یی تمنا هست

وگر چنانک نبخشی بوام برگیرم

مقیم کوی توام، دل نمی کند رغبت

که خاطر از تو و رخت از مقام برگیرم

فغان مرغ سحر دوش خود مرا نگذاشت

که حظ خویشتن از تو تمام برگیرم

شمایل تو یکی از یکی بدیع ترست

بگوی تا دل خویش از کدام برگیرم

سخن ز شرم تو پوشیده تا بکی گویم

حجاب شبهه ز روی کلام برگیرم

مرا چو لعل تو هر جزو گوهری گردد

چو شمع اگر ز نگین تو نام برگیرم

مرا بکام رسان از لبان خود گرچه

من این طمع نکنم کز تو کام برگیرم

مرا اگر تو مشرف کنی بدشنامی

منش بجای هزاران سلام برگیرم

کمینه بنده تو گفت سیف فرغانی

که بار خدمت تو چون غلام برگیرم

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 3:56 PM

 

ای غم تو روغن چراغ ضمیرم

کم مکن ای دوست روغنم که بمیرم

کز مدد روغن تو نور فرستد

سوی فتیل زبان چراغ ضمیرم

چون بهوای تو عشق زنده دلم کرد

شمع مثال ار سرم برند نمیرم

یوسف عهدی بحسن وگرچه چو یعقوب

حزن فراق تو کرده بود ضریرم

چون زپی مژده وصال روان شد

از در مصر عنایت تو بشیرم

از اثر بوی وصل چون دم عیسی

نفحه پیراهن تو کرد بصیرم

سوی تو رفتم چومه دقیقه دقیقه

کرد شعاع رخ تو بدر منیرم

سلسله درمن فگند حلقه زلفت

همچو نگین کرد پای بسته بقیرم

مست بدم گر سپاه حسن حشر کرد

تاختن آورد و عشق برد اسیرم

بر در شهر دلم نقاره زد وگفت

کز پی سلطان حسن ملک بگیرم

جان بدر دل برم چو اسب بنوبت

چون ز رخ دوست شاه یافت سریرم

خاتم دولت چو کرد عشق در انگشت

من ز نگینش چو موم نقش پذیرم

کس به جز از من نیافت عمر دوباره

زآنکه جوان شد زعشق دولت پیرم

از پی شاهان اگر چو زر بزنندم

من به جز از سکه تو نام نگیرم

من بسخن بانگ زاغ بودم واکنون

خوشتر از آواز بلبلست صفیرم

وز اثر قطره تبر عشق صدف وار

حامل درند ماهیان غدیرم

چون دلم از غش خود چو سیم صفا یافت

با زر خالص برابرست شعیرم

رقص کن اکنون که گرم گشت سماعم

بزم بیارا که خمر گشت عصیرم

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 3:56 PM

 

تا نقش تو هست در ضمیرم

نقش دگری کجا پذیرم

آن هندوی چشم را غلامم

وآن کافر زلف را اسیرم

چشم تو بغمزه دلاویز

مستیست که می زند بتیرم

ای عشق مناسبت نگه دار

او محتشم است و من فقیرم

صد سال اگر بسوزم از عشق،

واین خود صفتی است ناگزیرم،

باشد چو چراغ حاصلم آن

کآخر چو بسوختم بمیرم

گر عشق بسوزدم عجب نیست

کو آتش تیز و من حریرم

شمعم که بعاقبت درین سوز

هم کشته شوم اگر نمیرم

در گوش نکردم از جوانی

پندی که بداد عقل پیرم

برخاسته ام بدان کزین پس

«بنشینم و صبر پیش گیرم »

دل زنده بعشق تست غم نیست

گر من ز محبتت بمیرم

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 3:56 PM

 

من تحفه از دل می کنم نزدیک جانان می برم

ور نیز گوید جان بده من بنده فرمان می برم

چون من گدای هیچ کس جز جان ندارم دست رس

معذورم ار پای ملخ نزد سلیمان می برم

من کار عشق دوست را آسان همی پنداشتم

بار گران برداشتم افتان و خیزان می برم

گر تیغ بر رویم زند رو برنگردانم ازو

با دوست عهدی کرده ام لابد بپایان می برم

هرشب بآواز سگان آیم بکوی دلستان

آری ببانگ بلبلان ره سوی بستان می برم

آن دوست پای خویشتن در دامن من می کند

هرگه که بهر فکر او سر در گریبان می برم

تا زد غمش چوگان خود بر اسب میدانی من

من گوی دولت هر زمان از پادشاهان می برم

در حضرت آن دلستان چون سیف فرغانی سخن

گوهر بسوی معدن و لولو بعمان می برم

چون سعدی از روی وفا می گویم ای کان صفا

من دوست می دارم جفا کز دست جانان می برم

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 3:43 PM

 

گر کسی را حسد آید که ترا می نگرم

من نه در روی تو، در صنع خدا می نگرم

من از آن توام و هرچه مرا هست تراست

روشنست اینکه بچشم تو ترا می نگرم

خصم گوید که روا نیست نظر در رویش

من اگر هست و اگر نیست روا می نگرم

تشنه ام نیست شگفت ار طلبم آب حیات

دردمندم نه عجب گر بدوا می نگرم

نور حسنیست درآن روی،بدان ملتفتم

من در آن آینه از بهر صفا می نگرم

روی زیبای تو آرام و قرار از من برد

من دگرباره در آن روی چرا می نگرم

هر طرف می نگرم تا که ببینم رویت

چون تو در جان منی من بکجا می نگرم

بحیات خودم امید نمی ماند هیچ

چون بحال خود و انصاف شما مینگرم

مدتی شد که بمن روی همی ننمایی

عیب بختست نه آن تو چو وامی نگرم

سیف فرغانی در غیر نظر چند کنی

گل چو دستم ندهد زآن بگیا می نگرم

ور میسر نشود دیدن رویت چکنم

(می روم وز سر حسرت بقفا می نگرم)

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 3:43 PM

 

مدتی شد که من از عشق تو سودا دارم

غم و اندوه ترا در دل و جان جا دارم

یوسف مصر ملاحت شدی ای جان عزیز

ور نه من با تو چرا مهر زلیخا دارم

گوئیم دست بدار از خود ودر ما پیوند

خود مرا دست کجا تا زخودش وا دارم

حور فردوس مرا گر بتمنا طلبد

من نه آنم که بغیر از تو تمنا دارم

گرچه آنجا که تویی می نرسم از سر جهد

پایم ارچند که اینجاست دل آنجا دارم

یک بیک جز تو فرامش کنم وبر دو جهان

چار تکبیر بگویم چو ترا یاد آرم

ور زصحرا بسوی خانه روم بی یادت

همچو خر بهر علف روی بصحرا دارم

چونکه دریای دل از موج غمت درشورست

من که یک قطره آبم دل دریا دارم

من درین خانه برای تو مقیمم ورنی

قبه یی برتر ازین گنبد اعلا دارم

وعده وصل ترا خلق جهان منتظرند

این توقع نه من دلشده تنها دارم

چهره زرد مرا هرکه ببیند داند

که من ازآل رخت اینهمه تمغا دارم

سیف فرغانی هر روز چو سعدی گوید

این منم بی تو که پروای تماشا دارم

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 3:43 PM

 

نگارا با رخ خوبت نه من تنها هوس دارم

برای شکری چون تو چو خود چندین مگس دارم

سعادت درد عشق تو بصاحب دولتان بخشد

مرا آن بخت خود نبود ولیکن این هوس دارم

بهای گوهر وصلت نباشد پادشاهانرا

مرا آن کی شود حاصل که جانی دست رس دارم

نظر کردم بهر کویی سگی چندین کسان دارد

بنزد آنکه کس باشد سگم گر جز تو کس دارم

ببوسه وعده یی کردی برآمد سالها تا من

ببوی آن شکرجانی چو طوطی در قفس دارم

میان وصل و هجر امروز چون صبحست حال من

ز پیشم شب چه می بینی که خورشیدی ز پس دارم

عجب نبود گر از شعرم بمردم در فتد شوری

دلم با عشق تو گرمست و سوزی در نفس دارم

ز عشقت خاک اران را بآب چشم تر کردم

من مسکین ندانستم که در دیده ارس دارم

بذکر سیف فرغانی سخن را گر بیالایم

سزد تا مستمع داند که من در آب خس دارم

ادامه مطلب
جمعه 30 تیر 1396  - 3:43 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 715

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4380976
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث