به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

تا که از طارم میخانه نشان خواهد بود

طاق ابروی توام قبله جان خواهد بود

سرکشان را چو به صاف سرخم دستی نیست

سر ما خاک در دردکشان خواهد بود

پیش از آنی که پر از خاک شود کاسه چشم

چشم ما در پی خوبان جهان خواهد بود

تا جهان باقی و آئین محبت باقی است

شعر حافظ همه جا ورد زبان خواهد بود

هر که از جوی خرابات نخورد آب حیات

گر گل باغ بهشت است خزان خواهد بود

حافظا چشمه اشراق تو جاویدانی است

تا ابد آب از این چشمه روان خواهد بود

صحبت پیر خرابات تو دریافته ام

روحم از صحبت این پیر جوان خواهد بود

هر کجا زمزمه عشق و همای شوقی است

به هواداری آن سرو روان خواهد بود

تا چراگاه فلک هست و غزالان نجوم

دختر ماه بر این گله شبان خواهد بود

زنده با یاد سر زلف تو جان خواهم کرد

تا نسیم سحری مشک فشان خواهد بود

ای سکندر تو به ظلمات ابد جان بسپار

عمر جاوید نصیب دگران خواهد بود

شهریارا به گدایی در میکده ناز

که دلت محرم اسرار نهان خواهد بود

ادامه مطلب
یک شنبه 29 مرداد 1396  - 2:00 PM

 

شمعی فروخت چهره که پروانه تو بود

عقلی درید پرده که دیوانه تو بود

خم فلک که چون مه و مهرش پیاله هاست

خود جرعه نوش گردش پیمانه تو بود

پیرخرد که منع جوانان کند ز می

تابود خود سبو کش میخانه تو بود

خوان نعیم و خرمن انبوه نه سپهر

ته سفره خوار ریزش انبانه تو بود

تا چشم جان ز غیر تو بستیم پای دل

هر جا گذشت جلوه جانانه تو بود

دوشم که راه خواب زد افسون چشم تو

مرغان باغ را به لب افسانه تو بود

هدهد گرفت رشته صحبت به دلکشی

بازش سخن ز زلف تو و شانه تو بود

برخاست مرغ همتم از تنگنای خاک

کورا هوای دام تو و دانه تو بود

بیگانه شد بغیر تو هر آشنای راز

هر چند آشنا همه بیگانه تو بود

همسایه گفت کز سر شب دوش شهریار

تا بانک صبح ناله مستانه تو بود

ادامه مطلب
یک شنبه 29 مرداد 1396  - 2:00 PM

 

شبها به کنج خلوتم آواز می دهند

کای خفته گنج خلوتیان باز می دهند

گوئی به ارغنون مناجاتیان صبح

از بارگاه حافظم آواز می دهند

وصل است رشته سخنم با جهان راز

زان در سخن نصیبه ام از راز می دهند

وقتی همای شوق مرا هم فرشتگان

تا آشیان قدس تو پرواز می دهند

ساز سماع زهره در آغوش طبع تست

خوش خاکیان که گوش به این ساز می دهند

آنجاکه دم زند ز تجلی جمال یار

فرصت به آبگینه غماز می دهند

سازش به هر سری نکند تاج افتخار

آزادگی به سرو سرافراز می دهند

ما را رسد مدیحه حافظ که وصف گل

با بلبلان قافیه پرداز می دهند

آنجاکه ریزه کاری سبک بدیع تست

ما را به مکتب قلم انداز می دهند

دیوان تست یا که پس از کشتگان جنگ

رختی به خانواده پسر باز می دهند

هرگز به ناز سرمه فروشش نیاز نیست

نرگس که از خم ازلش ناز می دهند

بار دمه و ستاره در ایوان شهریار

کامشب صلا به حافظ شیراز می دهند

ادامه مطلب
یک شنبه 29 مرداد 1396  - 2:00 PM

 

سبوکشان که به ظلمات عشق خضر رهند

ز جوی آب بقا هم به چابکی بجهند

جلا و جوهر این بوالعجب گدایان بین

که جلوه گاه جلال و جمال پادشهند

برون رو از خود و آنگه درون میکده آی

که خرقه ها همه اینجا به رهن باده نهند

کلاه بفکن و بر خاک نه سر نخوت

که مهر و ماه بر این در سران بی کلهند

چه چاره ده مه برج شرف به خانه ماست

که از شعاع و شفق رشگ ماه چاردهند

چه فر بخت بلندی است با مه و خورشید

که پاسبان در این بلند بارگهند

تو شهریار دراین هفتخوان تهمتن باش

که دیو نفس حرون است و راهبان نرهند

ادامه مطلب
یک شنبه 29 مرداد 1396  - 2:00 PM

 

روشنانی که به تاریکی شب گردانند

شمع در پرده و پروانه سر گردانند

خود بده درس محبت که ادیبان خرد

همه در مکتب توحید تو شاگردانند

تو به دل هستی و این قوم به گل می جویند

تو به جانستی و این جمع جهانگردانند

عاشقانراست قضا هر چه جهانراست بلا

نازم این قوم بلاکش که بلاگردانند

اهل دردی که زبان دل من داند نیست

دردمندم من و یاران همه بی دردانند

بهر نان بر در ارباب نعیم دنیا

مرو ای مرد که این طایفه نامردانند

آتشی هست که سرگرمی اهل دل ازوست

وینهمه بی خبرانند که خون سردانند

چون مس تافته اکسیر فنا یافته اند

عاشقان زر وجودند که رو زردانند

شهریارا مفشان گوهر طبع علوی

کاین بهائم نه بهای در و گوهردانند

ادامه مطلب
یک شنبه 29 مرداد 1396  - 2:00 PM

 

نوجوانان وطن بستر به خاک و خون گرفتند

تا که در بر شاهد آزادی و قانون گرفتند

لاله از خاک جوانان می دمد بر دشت و هامون

یا درفش سرخ بر سر انقلابیون گرفتند

خرم آن مردان که روزی خائنین در خون کشیدند

زان سپس آن روز را هر ساله عید خون گرفتند

با دمی پنهان چو اخگر عشق را کانون بیفروز

کوره افروزان غیرت کام از این کانون گرفتند

خوف کابوس سیاست جرم خواب غفلت ما

سخت ما را در خمار الکل و افیون گرفتند

کار با افسانه نبود رشته تدبیر می تاب

آری ارباب غرائم مار با افسون گرفتند

خاک لیلای وطن را جان شیرین بر سر افشان

خسروان عشق درس عبرت از مجنون گرفتند

شهریارا تا محیط خود تنزل کن بیندیش

کاین قبا بر قامت طبع تو ناموزون گرفتند

ادامه مطلب
یک شنبه 29 مرداد 1396  - 2:00 PM

 

بهار آمد که بازم گل به باغ و بوستان خواند

به گوشم ناله بلبل هزاران داستان خواند

به مرغان بهاری گو که این مرغ خزان دیده

دگر سازش غم انگیز است و آواز خزان خواند

دل وامانده ام بس همرهانش کاروانی شد

اگر خواند به آهنگ درای کاروان خواند

چه ناز آهنگ ساز دل که هم دلها به وجد آرد

اگر از تازه ها گوید و گر از باستان خواند

اگر تار دل و مضراب سوز جادوان داری

به سازی پنجه کن جانا که سیمش جاودان خواند

دلا ما را به خوی خوانده ست دکتر مرتضای شمس

نه آخر شمس ملا را به آذربایجان خواند

به پشت اشتران کن شهریارا بار مولانا

که شمست مرحبا گویان سرود ساربان خواند

ادامه مطلب
یک شنبه 29 مرداد 1396  - 2:00 PM

 

لبت تا در شکفتن لاله سیراب را ماند

دلم در بیقراری چشمه مهتاب را ماند

گهی کز روزن چشمم فرو تابد جمال تو

به شبهای دل تاریک من مهتاب را ماند

خزان خواهیم شد ساقی کنون مستی غنیمت دان

که لاله ساغر و شبنم شراب ناب را ماند

بتا گنجینه حسن و جوانی را وفایی نیست

وفای بی مروت گوهر نایاب را ماند

بدین سیمای آرامم درون دریای طوفانیست

حذر کن از غریق آری که خود غرقاب را ماند

بجز خواب پریشانی نبود این عمر بیحاصل

کی آن آسایش خوابش که گویم خواب را ماند

سخن هرگز بدین شیرینی و لطف و روانی نیست

خدا را شهریار این طبع جوی آب را ماند

ادامه مطلب
یک شنبه 29 مرداد 1396  - 2:00 PM

 

شبست و چشم من و شمع اشکبارانند

مگر به ماتم پروانه سوگوارانند

چه می کند بدو چشم شب فراق تو ماه

که این ستاره شماران ستاره بارانند

مرا ز سبز خط و چشم مستش آید یاد

در این بهار که بر سبزه میگسارانند

به رنگ لعل تو ای گل پیاله های شراب

چو لاله بر لب نوشین جویبارانند

بغیر من که بهارم به باغ عارض تست

جهانیان همه سرگرم نوبهارانند

بیا که لاله رخان لاله ها به دامنها

چو گل شکفته به دامان کوهسارانند

نوای مرغ حزینی چو من چه خواهد بود

که بلبلان تو در هر چمن هزارانند

پیاده را چه به چوگان عشق و گوی مراد

که مات عرصه حسن تو شهسوارنند

تو چون نسیم گذرکن به عاشقان و ببین

که همچو برگ خزانت چه جان نثارانند

به کشت سوختگان آبی ای سحاب کرم

که تشنگان همه در انتظار بارانند

مرا به وعده دوزخ مساز از او نومید

که کافران به نعیمش امیدوارانند

جمال رحمت او جلوه می دهم به گناه

که جلوه گاه جلالش گناهکارانند

تو بندگی بگزین شهریار بر در دوست

که بندگان در دوست شهریارانههند

ادامه مطلب
یک شنبه 29 مرداد 1396  - 2:00 PM

 

مسافری که به رخ اشک حسرتم بدواند

دلم تحمل بار فراق او نتواند

در آتشم بنشاند چو باکسان بنشیند

کنار من ننشیند که آتشم بنشاند

چه جوی خون که براند ز دیده دل شدگان را

چو ماه نوسفر من سمند ناز براند

به ماه من که رساند پیام من که ز هجران

به لب رسیده مرا جان خودی به من برساند

بسوز سینه من بین که ساز قافیه پرداز

نوای نای گرهگیر دل شکسته نخواند

چه نالی ای دل خونین که آن شکوفه خندان

زبان مرغ حزین شکسته بال نداند

دلم به سینه زند پر بدان هوا که نگارین

کتابتی بنوسید کبوتری بپراند

من آفتاب ولا جز غمام هیچ ندانم

مهی که خود همه دان است باید این همه داند

بهر چمن که رسیدی بگو به ابر بهاری

که پیش پای تو اشگی بیاد من بفشاند

به وصل اگر نرهم شهریار از غم هجران

کجاست مرگ که ما را ز زندگی برهاند

ادامه مطلب
یک شنبه 29 مرداد 1396  - 2:00 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 1056

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4341363
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث