اندک اثر آبله بر دو رخ یار
گویی که به سوزنیست گل کرده نگار
یا همچو نم سحر در ایام بهار
خردک خردک چکیده بر گل هموار
اندک اثر آبله بر دو رخ یار
گویی که به سوزنیست گل کرده نگار
یا همچو نم سحر در ایام بهار
خردک خردک چکیده بر گل هموار
ای مهر تو چون چهار طبع اندر خور
وز پنج نماز شکر تو واجب تر
ای دشمن تو بمانده اندر ششدر
زیر قدمت باد سر هفت اختر
اندیشه مکن به کارها در بسیار
کاندیشه بسیار بپیچاند کار
کاری که به رویت آید آسان بگزار
ور نتوانی به کاردانان بسپار
تا دیده ام آن روی چو خورشید انور
در آبم از این دو دیده چون نیلوفر
برداشته از آب چو نیلوفر سر
بر دیدن تو گشاده این دیده تر
نا رفته هنوز بوی شیرت ز شکر
خط را که به سوی عارضت داد گذر
همچون روش مورچه بر طرف قمر
بر روی نگار من خط آورد اثر
مشکین کله تو گر شبست ای دلدار
خورشید در او چرا گرفته ست قرار
خیره ست در آن کله خرد را دیدار
دیدار بلی خیره بود در شب تار
اکنون که شدی به بتکده عاشق زار
پیش آر صلیب و زود بربند زنار
اکنون که همی قلندری جویی یار
مردانه بزی و از کسی باک مدار
این ابر چراست روز وشب چشم تو تر
وی فاخته زار چند نالی به سحر
ای لاله چرا جامه دریدی در بر
از یار جدایید چو مسعود مگر
پیوست فلک با من پیکار دگر
از یک غارم کشید در غار دگر
ای بر طاعت ز خلق در کار دگر
بنمای مرا جهان به یک بار دگر
ای پیل سوار خسرو شیر شکار
شیر فلک از نهیب تیغت تیمار
ز آن بازوی کار و پنجه تیغ گزار
یک زخم تو مرد و شیر را کرد چهار