آن کوه گذار آهوی دشت نورد
اندر تگ گرم شد به تگ بهر تو سرد
تیری که همیشه جگر شیران خورد
آلوده به آهویی چرا باید کرد
آن کوه گذار آهوی دشت نورد
اندر تگ گرم شد به تگ بهر تو سرد
تیری که همیشه جگر شیران خورد
آلوده به آهویی چرا باید کرد
بورشد رشید کز فلک ماه آورد
جان اعدا ز گناه در چاه آورد
آورد برای هر کسی راه آورد
از بهر ملک ملک ملکشاه آورد
شاها ملکا جهان به فرمان تو باد
ملک تو شکفته باغ و بستان تو باد
شمشیر تو در دست تو برهان تو باد
رحمت همه بر دل و تن و جان تو باد
آنی که جهانی ز تو سامان گیرد
اقبال تو را سپهر در جان گیرد
بس زود ملک جهان خراسان گیرد
وایران ملک تو ملک ایران گیرد
شاها ملکا همه ثناگوی تواند
خوشخو ملکی فتنه خوشخوی تواند
یک شهر به جان و دل هوا جوی تواند
باز آی که در آرزوی روی تواند
گردون شرف و جاه در انگشت تو دید
کآن خاتم ناگاه در انگشت تو دید
صد مشتری و ماه در انگشت تو دید
کانگشتری شاه در انگشت تو دید
گردون همه در بند گرانم دارد
از بهر چه را همی چنانم دارد
از چشم جهان همی نهانم دارد
در آرزوی روی جهانم دارد
تا دل به هوای تو گرفتار آمد
جان در تن من تو را خریدار آمد
ای آنکه رخت چون گل پربار آمد
از گلبن تو نصیب من خار آمد
ای شاه شبانگاه تو شبگیر شود
تدبیر تو همگوشه تقدیر شود
پیش تو جهان ملک جهانگیر شود
ایران ملک تو پیش تو پیر شود
هر گه که فلک دل مرا ریش کند
تنها فکند مرا و فرویش کند
در سمج کند مرا و در پیش کند
پس هر ساعت عذاب من بیش کند