با من چو زمانه تیر در شست گرفت
از بالا بخت من ره پست گرفت
از غفلت چون فلک مرا مست گرفت
جای ملک الموت مرا دست گرفت
با من چو زمانه تیر در شست گرفت
از بالا بخت من ره پست گرفت
از غفلت چون فلک مرا مست گرفت
جای ملک الموت مرا دست گرفت
امروز جهان بهار از ایران ملکست
میدان همه پر نگار از ایران ملکست
رامش چو گلی به بار از ایران ملکست
افروخته شه کنار از ایران ملکست
بر چرخ فتاده نور ایران ملکست
واندر هر دل سرور ایران ملکست
شادی همه از حضور ایران ملکست
بفزا به طرب که سور ایران ملکست
گر شاه به من چو شیر دندان خایست
بر پیل نهند آنچه مرا بر بایست
در دوزخم و همچو بهشتم جایست
کانجا باشم که پادشه را رایست
بادام دو چشم تو دلم زار بخست
پسته دهنت جراحتش زود ببست
ز آن بود مرا گله ازین شکرم هست
ای پسته تو شیرین بادام تو مست
اشک من و رخسار تو همرنگ شده است
روز من و زلف تو شبه رنگ شده است
گیتی بر من چون دهنت تنگ شده است
همچون دل تو جان من از سنگ شده است
گر دورم از آن روی جهان آرایت
پیچان شده ام چو زلف عنبر سایت
گر بینم باز روی روح افزایت
چون پای برنجن اوفتم در پایت
تا تن به غم هجر تو نابود شده است
جان تار بلا و رنج را پود شده است
از عشق تو مایه دردسر سود شده است
ز آن چون آتش همه دمم دود شده است
این طالع من یارب و این اختر چیست
کاین دل ز بلای دهر همواره غمیست
من زو نرهم یقینم و غمگین کیست
آن کس که بر این طالع من خواهد زیست
هر چند گنهکار است آخر علوی است
فرزند پیمبر است و از آل علی است
زنهار شها که بیش از این مازارش
زیرا که به روز حشر خصمانش قوی است