تا روزه حرام کرد بر لب می ناب
دو دیده بر آب دارم ای در خوشاب
از آب دو دیده من ار هست ثواب
بگشای اگر روزه گشایند به آب
تا روزه حرام کرد بر لب می ناب
دو دیده بر آب دارم ای در خوشاب
از آب دو دیده من ار هست ثواب
بگشای اگر روزه گشایند به آب
صالح تر و خشک شد ز تو دیده و لب
چه بد روزم چه شور بختم یارب
با درد هزار بار کوشم همه شب
تو مردی و من بزیستم اینت عجب
من غرقه ز خون دیده بودم همه شب
بالله که هوا ندیده بودم همه شب
از شادی دل رسیده بودم همه شب
در سایه غم خزیده بودم همه شب
تا نرگس تو چو گل شد و گل بیخواب
وز آتش روی تو روان بود گلاب
تابیده به پیش رویت آن زلف بتاب
چون باده بر آبگینه بر روی تو آب
تن در غم هجر داده بودم همه شب
و از انده تو فتاده بودم همه شب
سر بر زانو نهاده بودم همه شب
گویی که ز سنگ زاده بودم همه شب
ای روی تو و زلف تو روز اندر شب
از روز و شب تو روز و شب کرده طرب
تا عشق مرا روز و شبت هست سبب
چون روز و شبت کنم شب و روز طلب
چون آتش و آب از بدی پاکم و ناب
چون آب صفا دارم و چون آتش تاب
در آتش و آبم کند ار چرخ عذاب
بیرون آیم چو زر و در زآتش و آب
دیبا به رخی بتا و زیبا به سلب
الماس به غمزه و تریاک به لب
خواهی که چو روز روشنی گیرد شب
برکش ز رخ آن ریشه دستار قصب
تفت این دل گرم از دم سردم همه شب
شد سرخ ز خون چهره زردم همه شب
صد شربت درد بیش خوردم همه شب
ایزد داند که من چه کردم همه شب
مهمان من آمد آن بت و کرد طرب
شوخی که در او همی بماندم به عجب
چون نرگس و گل نبست نه روز نه شب
از نظاره دو چشم و از خنده دو لب
دل در هوس تو بسته بودم همه شب
وز انده تو نرسته بودم همه شب
از هجر تو دلشکسته بودم همه شب
سر بر زانو نشسته بودم همه شب
دانی تو که با بند گرانم یارب
دانی که ضعیف و ناتوانم یارب
شد در غم لوهور روانم یارب
یارب که در آرزوی آنم یارب