به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

 

غم بگذرد از من چو به من برگذری تو

آن لحظه شوم شاد که در من نگری تو

از نازکی پای تو ای یار دل من

رنجه شود ار سوسن و نسرین سپری تو

وین دیده روشن چو من از بهر تو خواهم

خواهم که بدین دیده روشن گذری تو

ای ناز جهان پیرهنی دوختی از ناز

بیمست که این پرده رازم بدری تو

از غایت خوبی که دگر چون تو نبینم

گویم که همانا ز جهان دگری تو

بخریده امت من به دل و جان و تو دانی

شاید که دل و جان من از غم بخری تو

ز اندازه همی بگذرد این رنج و تو از من

چون بشنوی آن قصه بدان برگذری تو

از خود خبرم نیست شب و روز ولیکن

دارم خبر از تو که ز من بی خبری تو

سرمایه این عمر سرست و جگر و دل

رنج دل و خون جگر و درد سری تو

چون زهر دهی پاسخ و چون شهد خورم من

وین از تو نزیبد که به دولت شکری تو

هر چند که کردی پسرا عیش مرا تلخ

در جمله همی گویم شیرین پسری تو

بیدادگری کم کن و اندیش که امروز

در حضرت شاه ملک دادگری تو

بیدادگران جان نبرند از تو و ترسم

کز شاه چو بیداد کنی جان نبری تو

ادامه مطلب
جمعه 20 مرداد 1396  - 6:11 PM

 

ای ترک ماهروی ندانم کجا شدی

پیوسته که گشتی کز من جدا شدی

بودم تو را سزا و تو بودی مرا سزا

ترسم ز نزد من به ناسزا شدی

درد دلا که بنده دیگر کسی نشد

وآن گه شدی که بر دل من پادشا شدی

بیگانه گشتن از من چون در سر تو بود

با جان من به مهر چرا آشنا شدی

کی بینمت که پردگی و نازنین شدی

کی یابمت که در دهن اژدها شدی

آن گه بریدی از من جمله که بارها

گفتم به مردمان که تو جمله مرا شدی

ای تیر راست چون بزدی بر نشانه زخم

وی ظن نیک من به چه معنی خطا شدی

آری همه گله نکنم چون شدی ز دست

تا خود همی به زاری گویم کجا شدی

امروزم ار ز هجر زدی در دو دیده خاک

بس شب که تو به وصل در او توتیا شدی

ادامه مطلب
جمعه 20 مرداد 1396  - 6:11 PM

 

بدرود همی کرد مرا آن صنم من

گریان و درآورده مرادست به گردن

از زخم دو کف همچو دلش کردم سینه

ور آب دو دیده چو برش کردم دامن

رنجور شد از بهر من و روی دژم کرد

کز حسرت آن روی دم سرد زدم من

در رویش اثر کرده دم سرد من امروز

چونان که دم گرم در آیینه روشن

ادامه مطلب
جمعه 20 مرداد 1396  - 6:11 PM

به چشم دل همی بینم غم و تیمار جان ای جان

به اندیشه همی دانم همه اسرار جان ای جان

به حاجت جان تو را خواهد به رغبت دل تو را جویم

مجوی آزرم جان آخر مخواه آزار جان ای جان

ز اندوهت گران شد جان چو از عشقت سبک دل شد

تو بر دل نه کنون سختی هلا از بار جان ای جان

ز هجرت جان همی نالد ز تو یاری همی خواهد

تو یاری ده یکی جان را که هستی یار جان ای جان

چو تو نزدیک جان داری همیشه تیز بازاری

چرا نزد تو کاسد شد چنین بازار جان ای جان

تو خود جانی چه رنجانی همی جان را چو می دانی

که مدح شاه مسعودست شغل و کار جان ای جان

جهانداری که رای او صلاح دولت و دین را

روانش گنج ها دارد به استظهار جان ای جان

خرد در باغ مدح او چو برگردد تماشا را

رسیده میوه ها چیند ز شاخ و بار جان ای جان

ز مهرش جان چو گلزاری شده زو زندگانی خوش

که هر ساعت گلی روید بدان بازار جان ای جان

چو سازد خلعتی فاخر به نام دولت اندیشه

به وصفش کسوتی بافد ز پود و تار جان ای جان

ادامه مطلب
جمعه 20 مرداد 1396  - 6:11 PM

 

بدم دوش با آن نیازی به هم

زده پیشم از بی نیازی علم

همه گوی از روی او لاله رنگ

همه حجره از موی او مشک شم

نشاط اندر آمد ز در چون نسیم

ز روزن برون رفت چون درد و غم

ز شادی رویش بخندید جام

ز اندوه جانم بنالید بم

چو نرگس همه چشم گشتم از آنک

چو لاله همه روی بود آن صنم

بدو گفتم ای کرده جانم غمی

بدو گفتم ای کرده پشتم به خم

نعم از برای چه ناموختی

همه زلف تو پر حروف نعم

به من گفت اینم که بینی همی

نه افزون شوم زینکه هستم نه کم

گزیده ترین عادت من جفاست

ستوده ترین خصلت من ستم

مپیوند با یار بد مهر مهر

مکن پیش معشوقه محتشم

ادامه مطلب
جمعه 20 مرداد 1396  - 6:11 PM

 

ای لعبت و بت و صنم و حور و شاه من

وی سوسن و گل و سمن و مهر و ماه من

ای جان دل عزیزتر از هر دویی و هست

ایزد بر این که دعوی کردم گواه من

ای دوست بی گناه مرا متهم کنی

جز دوستی خویش چه دانی گناه من

گفتی چرا گرفتی جعد دراز من

وآن گه چرا کشیدی زلف دو تاه من

ای مهر و ماه چند کشم در غم تو آه

ترسم که مهر و ماه بسوزد ز آه من

ما هر دو پادشاهیم ار نیک بنگریم

من پادشاه گیتی تو پادشاه من

سلطان ابوالملوک ملک ارسلان منم

کامروز عدل و مردی و رأیست راه من

پر کلاه من که برون آید از حجاب

نجم پرن بسوزد پر کلاه من

آباد شد زمانه ز جاه من و که دید

اندر زمانه هرگز جاهی چو جاه من

باک از سپاه دشمن کی باشدم چو هست

گردون و مهر و ماه و ستاره سپاه من

افکنده گشته دشمن و افتاده دوست مست

در رزمگاه من بود و بزمگاه من

حق دستیار من شد و من دستیار عدل

من در پناه ایزد و دین در پناه من

من شادمان ز بخت و ز من ملک شادمان

من نیکخواه خلق و فلک نیکخواه من

ادامه مطلب
جمعه 20 مرداد 1396  - 6:11 PM

 

ای می لعل راحت جان باش

طبع آزاده را به فرمان باش

روزگار بخست مرهم شو

دردمندم ز چرخ درمان باش

بی تو بیجان تنی است جام بلور

تن پاکیزه جام را جان باش

دلم از قحط مهر خشک شده است

بر دلم سودمند باران باش

گر تو زندان کشیده ای چون من

مر مرا یار بند و زندان باش

اختر شب شد آشکار به تو

کس نگوید تو را که پنهان باش

نامه ای می نویسم از شادی

بر سر آن نبشته عنوان باش

بچه آفتاب تابانی

نایب آفتاب تابان باش

شمع اگر نیست تو چون روشن شمع

پیش مسعود سعد سلمان باش

ادامه مطلب
جمعه 20 مرداد 1396  - 6:11 PM

 

در بزم پادشا نگر این کاروبار گل

وین باده بین شده به طرب دستیار گل

گل چند ماه منتظر بزم شاه بود

وز بهر آن دراز کشید انتظار گل

دیدار گل شده ست همه اختیار خلق

تا بزم شاه ساخت همه اختیار گل

گلبن ملونست چو دیبای هفت رنگ

تا لعل سبز گشت شعار و دثار گل

تا با می کهن گل نو سازوار شد

گل پیشوای می شد و می پیشکار گل

در بزم تو گل است در آمیخته به هم

با هم نثار زر بود و هم نثار گل

خیزد گل از نشاط که پر زر ساده شد

همچون کنار سایل خسرو کنار گل

فخر و شرف نبینی جز در شمار شاه

لهو و طرب نبینی جز در شمار گل

شاها همه ز شادی بزم رفیع توست

این سرخ رویی گل و این افتخار گل

از روزگار گل دل و جان شاد و خرمست

یارب چه روزگارست این روزگار گل

ادامه مطلب
جمعه 20 مرداد 1396  - 6:11 PM

 

آمد آهسته با کرشمه و ناز

دوش نزد من آن نگار طراز

زلف پرپیچ بر شکست به گل

چشم پر خواب سرمه کرده به ناز

بر نهاده بر ابروان چوگان

تیر غمزه به چشم تیر انداز

گفتمش چون روی به نومیدی

چنگ مانند ناز کرد آغاز

ای نیازی مرا نیاز به توست

ورچه دارد به من زمانه نیاز

من چو پرداختم به مهر تو دل

تو زمانی به وصل من پرداز

ادامه مطلب
جمعه 20 مرداد 1396  - 6:11 PM

 

ای گشته دل من به هوای تو گرفتار

دل بر تو زیان کرد چه سودست ز گفتار

از غم دل جوشان مرا بار گران کرد

آن عنبر پر جوش بر آن اشهب پر بار

ای نرگس بیمار تو بر خواب چو نرگس

چشمم همه شب در غم بیمار تو بیدار

تو سخت جفاکاری و من نیک وفاجو

من سخت کم آزارم و تو نیک دل آزار

هر چند که من بیش کنم پیش تو زاری

تو بیش رمی از من دلسوخته زار

منمای مرا رنج و مکن بر تن من جور

کز جور تو و رنج تو تن گشت گرانبار

باشد که من از جور تو در پیش شهنشه

جامه بدرم روز مظالم به گه بار

تاج ملکان خسرو مسعود براهیم

سلطان جهانبخش جهانگیر جهاندار

ادامه مطلب
جمعه 20 مرداد 1396  - 6:11 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 1056

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 4508607
تعداد کل پست ها : 50865
تعداد کل نظرات : 9
تاریخ ایجاد بلاگ : چهارشنبه 29 اردیبهشت 1395 
آخرین بروز رسانی : شنبه 21 مهر 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی

تاریخ شمسی و میلادی

تقویم شمسی


استخاره آنلاین با قرآن کریم

حدیث